يك نفر گفت خدا، كاش كه عاشق بشوم
شد و در پيچ و خم عشق خدا را گم كرد
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
عاشق نشدى ، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
کو قطره اشکى که به پاى تو بریزم که بمانى ؟
بى اسلحه در جنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
تو آن بت مغرور پیمبر شکنى، داغ ندیدى
دل بسته به یک سنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدایى
نقاشى بى رنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما
فرسنگ به فرسنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
تلخ باش اما خودت باش این صداقت بهتر است
ترش رویی از دو رویی بی نهایت بهتر است
من تو را بازيچه كردم يا تو من را؟ بگذريم
اين قضاوت بين ما روز قيامت بهتر است
با ترحم از خدا شادی برایم خواستی!
ناسزاى ديگران از اين محبت بهتر است
از پشیمانی نگو انقدر و ناشکری نکن
آن گناهآلودگی از این ندامت بهتر است
بیوفا جان دوستت دارم هنوز اما برو
هر چه از من دورتر باشى برايت بهتر است
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
چه باید کرد با چشمت که در تکرارِ این لذّت
جدایى میشود افسوس و ماندن میشود عادت؟!
بیا عهدی کنیم امروز، روزِ اوّلِ دیدار
اگر رفتیم بی برگشت، اگر ماندیم بی منَّت
تو باید سهمِ من باشی اگر معیار دل باشد
ولی دِق داد تا دادت به من تقدیر بی دقّت
جوانی رفت و در آغوشِ تو من تازه فهمیدم
چه میگویند وقتی میکنند از زندگی صحبت
خودت شاید نمیدانی چه کردی با دلم امّا
دلِ یک آدمِ سَرسَخت را بُردی، خداقُوّت!
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
خودش که نیست ببیند، به هر چه مینگرم
به روی مردمکِ چشمم انعکاسش هست...!
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
یا گرمی یک بوسه به پیشانی من باش
یا علت یک عمر پریشانی من باش
با فاصلهای امن که آسیب نبینی
بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
درون آینه غیر از خودت چه میبینی؟
تو هم شبیه منی هیچکس کنارت نیست
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
من روزگار غربتم را دوست دارم
اين حس و حال و حالتم را دوست دارم
يك عكس كوچك توى جيبِ كيفِ پولم
تنها ترين هم صحبتم را دوست دارم
بر عكس آدم هاى دل بسته به دنيا
هر تيك و تاکِ ساعتم را دوست دارم
امشب دوباره خاطرت مهمان من بود
مهمانى بى دعوتم را دوست دارم
هر چند باعث مى شود هر شب ببارم
اما دل كم طاقتم را دوست دارم
عادت شده اين گريه هاى بى تو ، هرچند
مى خندى امّا عادتم را دوست دارم
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
یک نفر گفت : خدا، کاش که عاشق بشوم
شد و در پیچ و خم عشق خدا را گم کرد
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
ميمردم و ميخنديد ، ميديد و نميديدم
چشمان خمارش را ، چشمان خمارم را
تا در دل هم باشيم تاوان بدى داديم
او گيره ى مويش را من ايل و تبارم را
#سيد_تقى_سيدى
@golchine_sher
یک عمر زمین خوردن و یک عمر دویدن
پایان بدی بود به جایی نرسیدن
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
به دور از غم؛ میانِ جمعی و خوشحال و خندانی
تو از یک آدمِ بیهمدمِ تنها چه میدانی ؟
اگر چه تلخ میگویی و دورم میکنی، اما؛
به چشمانت نمیآید که قلبی را برنجانی
به هر کس میرسم ؛ نامِ تو را با ذوق میگویم
شبیهِ اولین تکلیفِ یک طفلِ دبستانی !
چه رازی عشق دارد با خودش، تا حرف قلبت را_
نمیگویی پشیمانی و میگویی پریشانی؟!
کسی که عزم رفتن کرده ؛ با منّت نمیماند
نمیگویم بمانی ! چون که میدانم نمیمانی!
خیالِ خامِ من این بود پنهانت کنم، اما؛
نمیدانم چرا از پشتِ هر شعرم نمایانی
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد
آدم بی غم و بی درد دگر آدم نیست
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
ز یاد بردنت ای آشنای من ، سخت است
ببخش مثل تو بودن برای من سخت است
مرا رها کن از این شهر غرق دود برو
نفس کشیدن تو در هوای من سخت است
بدون اینکه بخواهم دلیل درد توام
خدا کند که نباشی بجای من ، سخت است
برای آنکه مرا هیچوقت دوست نداشت
چقدر شعر سرودن خدای من سخت است
برای تو که خدایی ، خدای من تو بگو
که استجاب کدامین دعای من سخت است؟
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
بیخدا بودم و بيهوده دعا میکردم
حیف از آن خانه که بر باد بنا میکردم
عشق میخواست مرا صید کند اما من
برخلاف جهت آب شنا مىكردم
شکوه کردی که چرا با دگران میخندی
غافلی با همه تعریف تو را میکردم
توی بیرحم بریدی و گذشتی از من
من نباید که تو را ساده رها می کردم
با چه رويى پس از اين، داغ صدايت بزنم
من كه يك عمر تو را عشق صدا مى كردم
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
من اینجا و تو آنجایی
بگو دیگر چه یلدایی!؟
که امشب بیشتر خواهم چشید از درد تنهایی...
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
لباس بى وفایى را به دست خود تنت کردم
تو را اى دوست، با مِهر زیادم دشمنت کردم
خیالم بود تندیسى طلا از عشق مى سازم
محبت بد ترین اکسیر بود و آهنت کردم
تو رفتى با خدا باشى خدا در چشم من گم شد
از آن وقتى که تسبیح خودم را گردنت کردم
تمام خاطراتت را همان روزى که مى رفتى
به قلبم دوختم، سنجاق بر پیراهنت کردم
تو تک کبریت امّیدم در اوج بى کسى بودى
تو را اى عشق با امیدوارى روشنت کردم
چه مى ماند به جز بى حاصلى در دست هاى من
به رغم کوششى که در بدست آوردنت کردم
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
چه بايد كرد با چشمت كه در تكرار اين لذت
جدايى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت
بيا عهدى كنيم امروز، روزِ اول ديدار
اگر رفتيم بى برگشت، اگر مانديم بى منت ....
تو بايد سهم من باشى اگر معيار دل باشد
ولى دق داد تا دادت به من تقدير بى دقت ...
جوانى رفت و در آغوش تو من تازه فهميدم
چه مى گويند وقتى مى كنند از زندگى صحبت ....
خودت شايد نميدانى چه كردى با دلم اما
دل يك آدم سر سخت را بردى، خدا قوت
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
بیخدا بودم و بيهوده دعا میکردم
حیف از آن خانه که بر باد بنا میکردم
عشق میخواست مرا صید کند اما من
برخلاف جهت آب شنا مىكردم
شکوه کردی که چرا با دگران میخندی
غافلی با همه تعریف تو را میکردم
توی بیرحم بریدی و گذشتی از من
من نباید که تو را ساده رها می کردم
با چه رويى پس از اين، داغ صدايت بزنم
من كه يك عمر تو را عشق صدا مى كردم
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
لباس بى وفایى را به دست خود تنت کردم
تو را اى دوست، با مهر زیادم دشمنت کردم
خیالم بود تندیسى طلا از عشق مى سازم
محبت بد ترین اکسیر بود و آهنت کردم
تو رفتى با خدا باشى خدا در چشم من گم شد
از آن وقتى که تسبیح خودم را گردنت کردم
تمام خاطراتت را همان روزى که مى رفتى
به قلبم دوختم، سنجاق بر پیراهنت کردم
تو تک کبریت امّیدم در اوج بى کسى بودى
تو را اى عشق با امیدوارى روشنت کردم
چه مى ماند به جز بى حاصلى در دست هاى من
به رغم کوششى که در بدست آوردنت کردم
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
بی تفاوت می نشینیم از سر اجبار ها
مثل از نو دیدن صدباره ی "اخبار" ها
خانه هم از سردی دل های ما یخ میزند
در سکوت ما ، صدا می اید از دیوار ها
هر شبم بی تابی و بی خوابی و بی حاصلی
حال و روزم را نمی فهمند جز شب کارها
دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون
"دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها
خنده های زورکی را خوب یادم داده ای
مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها
گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم
بغض کردم خود خوری کردم نگفتم بارها
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
دیوانه نبودی، نه به اندازهی کافی!
هر شب ننشستی که خیالات ببافی
بیحدّیِ غم، شوق رسیدن به تو را برد
هرگز نشود اشک به دیدار تلافی
بعد از تو نفهمید کسی عمق غمم را
من ماندم و یک سینه پر از حرف اضافی
من ماندم و یک حسرت و یک قصّهی کوتاه
من ماندم و یک خنده و یک گریه و یک آه
فرق است میان من و تو، ساده بگویم
من بندهی مضمونم و تو بند قوافی...
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
در خیالاتِ مبهمم بودم
یک نفر داشت چای دم میکرد
عاشقِ چای بود مثلِ خودم
چای ما را شبیه هم میکرد
قند ها با تواضع بسیار
به لبانش سلام می کردند
سبز یا سرخ هر چه او می گفت
استکان ها قیام می کردند
چای در دست سمتِ من آمد
غرق آرامشی تماشایی
بودنش توی خانه انگاری
تیر میزد به قلبِ تنهایی
استکان را به دست من داد و
یاس ها را درون آب گذاشت
گفت اول تو بشنوی یا من؟
خوب شد حقِ انتخاب گذاشت
گفتم اول من از تو می شنوم
بنشین پیشِ من ترانه بخوان
لطف کن از خودت بگو زیبا
لطف کن شعر عاشقانه بخوان
شعر جاری شد از لبانِ ترش
سعدی از عجز داشت دق میکرد
مولوی در سماع می رقصید
حافظِ مست هق و هق میکرد
واژه ها بال در می آوردند
تا دهانش به حرف وا می شد
سر هر دفعه گفتنِ شینش
روحِ من از تنم جدا می شد
چشم می شد نگاه میکردم
واژه می شد سکوت میکردم
مثلِ حوا هوایی ام میکرد
مثلِ آدم سقوط میکردم
هدفش از تمامِ شعر فقط
به همین جا کشاندنِ من بود
ناگهان در سکوت غرق شدیم
نوبتِ شعر خواندنِ من بود
کاش می شد که حرف هایم را
رو به روی تو مو به مو بزنم
تا که آزرده خاطرت نکنم
باز باید به شعر رو بزنم...
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
ناگهان در جهانِ بی روحم
دختری را غریقِ غم دیدم
دختری که درونِ چشمانش
تکّه ای کوچک از خودم دیدم
پیشِ پایم نشست و دستم را
با سرانگشت ها نوازش کرد
با همان چشمِ آشنا خندید
با همان خندههاش خواهش کرد
چشم در چشمهای خیسم گفت
باز داری چه میکنی بابا
من کنارِ توام، نمی بینی؟
پس چرا گریه میکنی بابا
عشق هم مثلِ هر چه داشتمش
بازی عمر بود و باختمش
پیر مردی درونِ آینه بود
که من اصلا نمی شناختمش...
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
به یادِ آن کسى که چشمهایش برده جانم را
تفال میزنم هر شب مَفاتیحُ الجَنانَم را
من آن آموزگارم که سوال از عشق میپرسم
ولیکن خود نمیدانم جوابِ امتحانم را
کمى از دردها را با بُتم گفتم مرا پس زد
دریغا که خدایم هم نمىفهمد زبانم را
به قدرى در میان مردم خوشبخت بدنامم
که شادى لحظهاى حتى نمىگیرد نشانم را
تو دریایى و من یک کشتى بىرونقِ کُهنه
که هى بازیچه میگیرى غرورم، بادبانم را
شبیه قاصدکهاى رها در دشت میدانم
لبت بر باد خواهد داد روزى دودمانم را
دلم مى خواهد از یک راز کهنه پرده بردارم
امان از دست وجدانم که مى بندد دهانم را...
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher