شمعی که نمی سوزد، پروانه نمی خواهد
اشکی که نمی ریزد، سرشانه نمی خواهد
از بند تعلق ها، آزاد و رها باشیم
آن باد وزان دشت، کاشانه نمی خواهد
فرهادم و دلداده، این قصه ی شیرین را
می دانی و می دانم، افسانه نمی خواهد
مهر تو به دل دارم، ای دلبر یک دانه
بی تو دل من هرگز، دردانه نمی خواهد
باید بروم زین جا، من عاشق و مجنونم
این شهر پر از عاقل، دیوانه نمی خواهد
#شاهین_بهرامی
@golchine_sher