دلخوش نشستهام
که شاید گذر کنی!
لعنت به شایدی که مهیا نمیشود...
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
بیا و مرا ببر
دیگر نه آفتاب گُرگرفته
زبانم را روشن میکند
نه بالبال شب پرهای جانم را میشکافد
و نه شبنمی در قلبم آب میشود !
بیا دستم را بگیر
و خردهریز این کلمات تباه شده را
از پیشم جمع کن ...!
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
صبح
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید
تو نیامدی
گنجشک های منتظر
دور خانه ی من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند
تو نیامدی
شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید
تو نیامدی
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
دلخوش نشسته ام ڪه شاید گذر ڪنی
لعنت به شایدی ڪه مهیا نمی شود..
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
دلخوش نشستهام
که شاید گذر کنی!
لعنت به شایدی که مهیا نمیشود...
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
و تو هم روزی پیر می شوی
اما من
پیرتر از این نخواهم شد
در لحظه ای از عمرم
متوقف شدم
منتظرم تو بیایی
و از برابر من بگذری
آراسته به نوری
که از تاریکی من دریغ کرده ای...
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
می نویسم باران ...
دیگر پروانه و باد خود می دانند،
پاییز است یا بهار ...
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است و طاقتت کوتاه...
نمک را بگذار برای من!
میخواهم این زخم
تا همیشه تازه بماند...
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
به حرمتِ نان نمکی که با هم خوردیم
نان را تو ببر،
که راهت بلند است و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من!
میخواهم این زخم تا همیشه تازه بماند...!
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
هديهام از تولد، گريه بود
خنديدن را تو به من آموختی
سنگ بودهام، تو كوهم كردی
برف بودهام، تو آبم كردی
آب میشدم، تو خانهی دريا را نشانم دادی
میدانستم گريه چيست،
خنديدن را تو به من هديه كردی...
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher
هديهام از تولد، گريه بود
خنديدن را تو به من آموختی
سنگ بودهام، تو كوهم كردی
برف بودهام، تو آبم كردی
آب میشدم، تو خانهی دريا را نشانم دادی
میدانستم گريه چيست،
خنديدن را تو به من هديه كردی...
#شمس_لنگرودی
@golchine_sher