به هر جانب که رو آرم، نظر بر چشم او دارم
که صید زخمی از صیاد خود غافل نمی گردد
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
غافلی از پیچ و تاب عاشقان شبهای تار
بر رگ جانت نپیچیدهست گیسوی کسی...
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
تو به صد آینه از دیدن خود، سیر نهای!
من به یک چشم ز دیدار تو، چون سیر شوم؟
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
رنگین تر از حناست بهار و خزان ما
بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما
چون صبح در محبت خورشید صادقیم
این تب بُرون نمی رود از استخوان ما
#صائب_تبريزى
@golchine_sher
ای که خود را در دل ما زشت منظر دیدهای
رنگ خود را چاره کن، آیینهٔ ما زرد نیست
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب
میزبان ماست هر کس میشود مهمان ما
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
از آخرت بریده، ز دنیا گذشتهایم
از ما مجو ترددِخاطر که عمرهاست
کز آرزوی وسوسه فرما گذشتهایم
گشته است در میانه روی عمر ما تمام
ما از پلِ صراط همین جا گذشتهایم
عزم درست کار پر و بال میکند
با کشتی شکسته ز دریا گذشتهایم
از نقش پای ما سخنی چند چون قلم
مانده است یادگار به هرجا گذشتهایم
ما چون حباب منت رهبر نمیکشیم
صدبار چشم بسته ز دریا گذشتهایم
صائب ز راز سینهی بحریم با خبر
چون موج اگر چه تند ز دریا گذشتهایم
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گَله بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله، شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازهی جمعیت بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آنروز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامهی اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر درین معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همهکس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپردهی مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
#صائب_تبریزی
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
@golchine_sher
صد وعدهی امید به دل دادهام دروغ
چون من مباد هیچکسی شرمسار خویش
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
هزار عقد محبت به این و آن بندی
همین به کشتن من تیغ بر میان بندی
تورا که هر مژه تیغ کجی است زهرآلود
چه لازم است که شمشیر بر میان بندی؟
ز تلخگویی من عیش عالمی تلخ است
به بوسهای چه شود گر مرا دهان بندی؟
دراین دوهفته که گل میتوان ز روی تو چید
درِ وصال چه بر روی دوستان بندی؟
به جرم خیرگی بوالهوس مسوز مرا
گناه گرگ چرا بر سگ شبان بندی؟
چو نیست رنگ وفا بر عذار گل صائب
دراین ریاض چه افتاده آشیان بندی؟
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
بر مار و مور جای نفس تنگ گشته است
بردند بس که آدمیان آرزو به خاک
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait