eitaa logo
گلچین شعر
15.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
354 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
خون نیست در رگم، که دوات است بعد از این دستم به دامن کلمات است بعد از این رفتی و در خیامِ فراق تو سوختیم در چشم ما اگرچه فرات است بعد از این تغییر کرده فلسفه‌ی مرگ و زندگی الحق که مرگ آب حیات است بعد از این حی علی البکاء دلم تنگ رفتن است این گریه نیست صوم و صلاة است بعد از این ای کشتی نشسته به دریای عاشقی آغوشِ اشک راه نجات است بعد از این @golchine_sher
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
چه بود سهم من از عشق _خنده‌ای کوتاه چه بود قسمتم از عمر _گریه‌ای جانکاه اگر نبود فراقت نمی‌نوشتم شعر اگر نبود خیالت نمی‌کشیدم آه چگونه سر نگذارم به شانه‌ات ای کوه چگونه دل نسپارم به دیدنت ای ماه به حکم عشق فقط حرف، حرفِ معشوق است به حکم عقل تو هم عاشقی و هم خودخواه اگر قرار به دل‌کندن از هم است که هیچ اگر هنوز بنا عاشقی‌ست بسم‌الله... @golchine_sher
۵ مهر ۱۴۰۳
به قهر از همه‌ی مردم زمانه برو زمانه رحم ندارد برو، به خانه برو بریز در چمدانِ غزل، مضامین را به پای‌بوسی آن شاه، شاعرانه برو اگر تحمل اهلِ زمانه ممکن نیست به خانه‌ی پدری با همین بهانه برو نشانه رفته اگر زندگی غرورت را تو هم دریغ مکن اشک را، نشانه برو قفس برای تو تنگ است فکر رفتن باش ببخش بال و پرت را، به بیکرانه برو @golchine_sher
۱۸ مهر ۱۴۰۳
غنچه‌های سرخ پژمردند بر پیراهنت بویِ رفتن می‌دهد این روزها خندیدنت از نگاهت می‌توان فهمید حرفت را ولی لهجه‌ی باران گرفته چشم‌های روشنت من نمی‌دانم چرا تا حرف رفتن می‌زنی ناگهان سرمی‌گذارد اشکِ من بر دامنت قلعه‌ای در دوردستِ آرزوهای منی کاش روزی صلح می‌کردی تو هم با دشمنت با دلِ من دشمنی کردی ولی بخشیدمت بازگرد ای بی‌وفا روزی به خاکِ میهنت @golchine_sher
۲۰ مهر ۱۴۰۳
اسیر آسمان بودم گمان کردم که آزادم شدم غرق تماشا و به دام عشق افتادم تمام عمر مبهوت شکوه عاشقی بودم مسیر از بس که زیبا بود مقصد رفت از یادم نمی‌دانم کی‌ام یا راهی‌ام سوی کجا تنها همین اندازه می‌دانم که اهل عشق آبادم به راز خنده‌هایم پی نخواهی برد ای دنیا غمی بی انتها در قلب خود دارم ولی شادم در این نیزار هر نی را که دیدم ناله‌ای دارد به جایی می‌رسید از دست دل ای کاش فریادم @golchine_sher
۱۰ آبان ۱۴۰۳
می‌نشینی شعر می‌خوانی و من محو صدایت می‌نشینم دست زیر چانه پای حرف‌هایت شوق داری از غزل‌های قدیمی هم بخوانی دوست دارم بشنوم تا صبح از حال و هوایت می‌برد هر واژه ما را تا خیال دوردستی شعر می‌خوانی برایم اشک می‌ریزم برایت از چه می‌ترسانی‌ام ای عشق از اندوه فردا هرچه باداباد می‌دانی که می‌مانم به پایت سال‌ها از آخرین دیدار در باران گذشته روز وصل دوستداران یاد باد و های‌هایت @golchine_sher
۲۶ آبان ۱۴۰۳
در بندِ لحظه‌هایِ گرفتار تا کجا راضی شدن به بازی تکرار تا کجا آن‌سوی این حصار خبرهای تازه‌ای‌ست در خانه جای پنجره دیوار تا کجا فرصت همیشه نیست بیا دیر می‌شود عمرم گذشت وعده‌ی دیدار تا کجا خورشید پشتِ ابر که پنهان نمی‌شود ای نورِ بی‌ملاحظه انکار تا کجا عمری‌ست در پیِ تو به هر سو دویده‌ام ای دوست می‌کشانی‌ام این بار تا کجا @golchine_sher
۲۹ آبان ۱۴۰۳
خون نیست در رگم، که دوات است بعد از این دستم به دامن کلمات است بعد از این رفتی و در خیامِ فراق تو سوختیم در چشم ما اگرچه فرات است بعد از این تغییر کرده فلسفه‌ی مرگ و زندگی الحق که مرگ آب حیات است بعد از این حی علی البکاء دلم تنگ رفتن است این گریه نیست صوم و صلاة است بعد از این ای کشتی نشسته به دریای عاشقی آغوشِ اشک راه نجات است بعد از این @golchine_sher
۹ آذر ۱۴۰۳
به قهر از همه‌ی مردم زمانه برو زمانه رحم ندارد برو، به خانه برو بریز در چمدانِ غزل، مضامین را به پای‌بوسی آن شاه، شاعرانه برو اگر تحمل اهلِ زمانه ممکن نیست به خانه‌ی پدری با همین بهانه برو نشانه رفته اگر زندگی غرورت را تو هم دریغ مکن اشک را، نشانه برو قفس برای تو تنگ است فکر رفتن باش ببخش بال و پرت را، به بیکران برو @golchine_sher
۱۸ آذر ۱۴۰۳
می‌نشینی شعر می‌خوانی و من محو صدایت می‌نشینم دست زیر چانه پای حرف‌هایت شوق داری از غزل‌های قدیمی هم بخوانی دوست دارم بشنوم تا صبح از حال و هوایت می‌برد هر واژه ما را تا خیال دوردستی شعر می‌خوانی برایم اشک می‌ریزم برایت از چه می‌ترسانی‌ام ای عشق از اندوه فردا هر چه باداباد می‌دانی که می‌مانم به پایت سال‌ها از آخرین دیدار در باران گذشته روز وصل دوستداران یاد باد و های‌هایت @golchine_sher
۲۶ دی
گفتم به رسم عاشقی خوش‌بین بمانم چشم‌انتظارِ صبح فروردین بمانم حتی اگر سهم من از تو تلخ‌کامی‌ست آرام جانت باشم و شیرین بمانم چون بادبادک‌ها تو آن بالا بمانی چون کودکان با شوق این پایین بمانم خطی اگر بر بدگمانی می‌کشیدم می‌خواستم پای خدا و دین بمانم ارزان گذشتی از من و قسمت بر این شد تا آخر عمر گران غمگین بمانم دارم به آخر می‌رسم ای کاش می‌شد چون روز اول با تو سرسنگین بمانم @golchine_sher
۲۳ بهمن
در بندِ لحظه‌هایِ گرفتار تا کجا راضی شدن به بازی تکرار تا کجا آن‌سوی این حصار خبرهای تازه‌ای‌ست در خانه جای پنجره دیوار تا کجا فرصت همیشه نیست بیا دیر می‌شود عمرم گذشت وعده‌ی دیدار تا کجا خورشید پشتِ ابر که پنهان نمی‌شود ای نورِ بی‌ملاحظه انکار تا کجا عمری‌ست در پیِ تو به هر سو دویده‌ام ای دوست می‌کشانی‌ام این بار تا کجا @golchine_sher
۱۹ اسفند