هر روز روزگار به رسم دگر مرا
اشك بصر فزايد و خون جگر مرا
در حسرتم ز عمر گرانمايه اى كه رفت
كاخر چه بود از شجر من ثمر مرا
جز جمع اصطلاح صناعات گونه گون
از سعى روز و شب چه اثر بوده مر مرا
از شير پاك و دامن قدسى كنار مام
وز لقمه حلال و مباح پدر مرا
وز عالمان دين بحق در سماى علم
سياره و ثوابت والا گهر مرا
بايد كه در عداد اولى احنجه بدى
سوى عروج ذروه دل بال و پر مرا
صاحبدلى كجاست كه دل را دهم بدو
تا از جهان دل بكند با خبر مرا
خاك در ولى خدايست توتيا
يارب كه بينمش شده كحل بصر مرا
گاه سحر كه با سهرم بود الفتى
دل داشتم چنانه كه دلبر به بر مرا
دوش از بشارتى كه اشارت نموده پير
شد در ديار باده گساران گذر مرا
ساقى بحق جام شراب طهور دوست
هرگز مدار تشنه دور از نظر مرا
در اعتلاى فهم خطاب محمدى
بينى در آب ديده همى غوطه ور مرا
از ضامن دو چشم حسن دى نبات و نقل
شيرين نموده كام چو شهد و شكر مرا
#علامه_حسن_زاده_آملی
@golchine_sher