eitaa logo
گلچین شعر
13.9هزار دنبال‌کننده
750 عکس
261 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی _دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی... @golchine_sher
من از خود نیمه‌ای را دیده بودم عاقل امّا تو مرا با نیمه‌ی دیوانه‌ی من آشنا کردی ... @golchine_sher
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی _دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی... @golchine_sher
من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی @golchine_sher
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی _دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی... @golchine_sher
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌ها را نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم، امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی... @golchine_sher
من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی... @golchine_sher
مثل لالایی‌ست در گوشِ خلایق، شیونم عاقبت خود را میانِ شهر، آتش می‌زنم ساده بودم، فکر می‌کردم حراست کرده‌ام با خطوطِ دفترم از مرزهایِ میهنم از تمامِ دل‌خوشی‌هایِ جهان دل کنده‌ام روز و شب چشم‌انتظارِ لحظه‌ی جان کندنم باز در آیینه تصویرم کمی ناآشناست از صدایِ خویش می‌پرسم که این آیا منم؟! از تبِ عشق است یا داغِ برادر کاین چنین مثلِ مرغی در تنورافتاده می‌سوزد تنم؟ ردِپایِ بوسه‌ی یار است یا خونِ رفیق لکه‌ی سرخی که جا مانده‌ست بر پیراهنم بار، سنگین است و من کم‌طاقت و دنیا حسود خم شدن را عار می‌دانم، دعا کن بشکنم! @golchine_sher
روزی که دل بستم به خود گفتم: با رنج دل کندن چه خواهی کرد؟ این زن دلش پابند ماندن نیست، بارفتن این زن چه خواهی کرد؟ او دیگر آن شیدای سابق نیست، آنگونه که می گفت عاشق نیست تو فرض کن آمد در آغوشت، با یک بغل آهن چه خواهی کرد؟ گیرم سلامی هم رسید از او، یا نامه ای هم آمد و خواندی وقتی که یوسف بر نخواهد گشت با بوی پیراهن چه خواهی کرد؟ تسلیم شو ای جنگجوی پیر، سهم تو پیروزی نخواهد بود با این خشاب خالی و این زخم در لشکر دشمن چه خواهی کرد؟ گفتم: بیا آینده ی من باش، تنها دلیل خنده ی من باش خندید و ساعت را نگاهی کرد پرسید: بعد از من چه خواهی کرد؟ @golchine_sher
از خواب سوختن پر و از داغ خالی ام عمری به خون نشسته ی زخمی خیالی ام با هر نگاه سرد، ترک می خورد دلم دلواپس شکستن قلبی سفالی ام یک روز در هراسم و روزی پر از امید مانند چشم های تو حالی به حالی ام هرچند در ستایش باران گریستم چشم انتظار آمدن خشکسالی ام بشکن مرا رفیق! که من نیز مدتی ست چون شیشه ی شراب تو از خویش خالی ام... @golchine_sher
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌ها را نخ نما کردی... نماز عشق میخواندم، امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی... @golchine_sher
شب به هم گفتیم: با هم تا ابد یاریم ما صبح، روشن شد که روی دوشِ هم باریم ما کم اگر بودیم، کمتر بود بی شک رنجمان از چه می‌بالی چنین بر خود که "بسیاریم ما"؟! خواب بودیم آن زمان که جمع‌مان را آب برد خواب می‌دیدیم برجائیم و بیداریم ما کوهِ غیرت را نخواهی یافت اینجا بین ما تلّی از اجساد اگر خواهی بیا، داریم ما شادی و آرامش و امنیت و لبخند را از جهان عمری‌ست با حسرت طلبکاریم ما کعبه را گفتم: سیه پوشیدنت از بهر چیست؟ گفت: از جهل همین اُمّت عزاداریم ما... @golchine_sher
گرچه من سوخته ام دم به دم از تنهایی دور از آغوش تو یخ بسته ام از تنهایی خانه در خویش فرو رفته و من خاموشم رونق تازه گرفته ست غم از تنهایی نیمه شب لحظه ی یادآوری لب هایت بوسه بر باد هوا می زنم از تنهایی همه ی عمر به جز نام تو را مشق نکرد نکشیده ست چه ها این قلم از تنهایی امشب اما دو قدم آمده ای سمت دلم تا که من دور شوم صد قدم از تنهایی @golchine_sher
گرچه من سوخته ام دم به دم از تنهایی دور از آغوش تو یخ بسته ام از تنهایی خانه در خویش فرو رفته و من خاموشم رونق تازه گرفته ست غم از تنهایی نیمه شب لحظه ی یادآوری لب هایت بوسه بر باد هوا می زنم از تنهایی همه ی عمر به جز نام تو را مشق نکرد نکشیده ست چه ها این قلم از تنهایی امشب اما دو قدم آمده ای سمت دلم تا که من دور شوم صد قدم از تنهایی @golchine_sher