نوروز شد ولی دل من نو نمی شود
یک بوده ای همیشه و یک، دو نمی شود!
بیهوده دست و پا زدم از غم رها شوم
مرداب من دچار تلالو نمی شود
میخواستم فرار کنم با تو از خودم
بن بست تو که کوچه در رو نمی شود!
صدها غزل سرودم عزیزم برای تو
در عصر ما سروده که کادو نمی شود!
از (تو) برای قافیه ام خسته ام ولی
هر کار می کنم نشود (تو) ، نمی شود!
رامین و ویس و لیلی و مجنون فسانه بود
شیرین ما که عاشق خسرو نمی شود!
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
یک لحظه باد روسریاش را کنار زد
از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد ...
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
می رود تابوت روی دست مردم، چشم وا کن
تا که با چشم خودت فرش سلیمان را ببینی
پاشو از پای قمارت! روی دور باخت هستی
پاشو! باید آخرین اخبار تهران را ببینی
گوش کن! این بار حرف از مرگ شیطان بزرگ است
رو به خود آیینه ای بگذار شیطان را ببینی
خواب را دیگر حرام خود کن از امشب که باید
باز هم کابوس موشک های ایران را ببینی
رازها در ذکر بسم الله الرحمن الرحیم است
وعده ها داده خدا، باید که قرآن را ببینی
قول دادیم انتقامی سخت می گیریم، بنشین
تا که فرق قول کافر با مسلمان را ببینی
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
یک لحظه باد، روسری اش را کنار زد
از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد...
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
بردمان در یک زمان و یک مکان مشترک
شعر، حرف ربط مان شد در جهان مشترک
مثل یک ساقی ناخن خشک اما مهربان
سهم ما را ریخت در یک استکان مشترک
ما عقابیم و نمی دانست در دنیای ما
هیچ مفهومی ندارد آسمان مشترک!
ما دو پرچم داخل یک سرزمین کوبیده ایم
اشتراکی نیست ما را جز زبان مشترک
فکر کردی با تو هستم، فکر کردم با منی
زندگی کردیم عمری با گمان مشترک
زندگی کن جای من تا من بمیرم جای تو
آخر خوبی ست در یک داستان مشترک
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
بردمان در یک زمان و یک مکان مشترک
شعر، حرف ربط مان شد در جهان مشترک
مثل یک ساقی ناخن خشک اما مهربان
سهم ما را ریخت در یک استکان مشترک
ما عقابیم و نمی دانست در دنیای ما
هیچ مفهومی ندارد آسمان مشترک!
ما دو پرچم داخل یک سرزمین کوبیده ایم
اشتراکی نیست ما را جز زبان مشترک
فکر کردی با تو هستم، فکر کردم با منی
زندگی کردیم عمری با گمان مشترک
زندگی کن جای من تا من بمیرم جای تو
آخر خوبی ست در یک داستان مشترک
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
تو بی تابی و این را پیچ و تاب جاده می فهمد
سر بر نی ، تن در قتلگاه افتاده می فهمد
تو مظلومی و این را مادرت در سجده می گوید
و حرف مادرت را تربت سجاده می فهمد
تو تنهایی و امضاهای پای نامه می گوید
و این را هر که دعوتنامه نفرستاده می فهمد
تو آرامی و این آرامش پیدای پنهان را
فقط طفلی که دستش را به دستت داده می فهمد
تو بی تابی ، تو مظلومی ، تو تنهایی ، تو آرامی
تو را اما که با این شرح حال ساده می فهمد؟
تو زینب زینب یک لهجه بی غل و غش هستی
تو اوج نوحه ای ! این را مؤذن زاده می فهمد
#شهادت_حضرت_زینب_س
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
شاعر شده ام اوج در اوهام بگیرم
هی رقص کنی از تنت الهام بگیرم
شاعر شده ام صبرکنم باد بیاید
تا یک غزل از روسری ات وام بگیرم
هی جام پس از جام پس از جام بیاری
هی جام پس از جام پس از جام بگیرم
آشوب شوی در دلم آشوب بیفتد
آرام شوی در دلت آرام بگیرم
سهمم اگر افتادن از این بام بیفتم
سهمم اگر اوج است از این بام بگیرم
سنگی زدم و پنجره ات باز...ببخشید
پیغام فرستادم و پیغام بگیرم
شاعر شدم اقرار کنم وصف تو سخت است
شاعر شدم از دست تو سرسام بگیرم
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
می رود تابوت روی دست مردم، چشم وا کن
تا که با چشم خودت فرش سلیمان را ببینی
پاشو از پای قمارت! روی دور باخت هستی
پاشو! باید آخرین اخبار تهران را ببینی
گوش کن! این بار حرف از مرگ شیطان بزرگ است
رو به خود آیینه ای بگذار شیطان را ببینی
خواب را دیگر حرام خود کن از امشب که باید
باز هم کابوس موشک های ایران را ببینی
رازها در ذکر بسم الله الرحمن الرحیم است
وعده ها داده خدا، باید که قرآن را ببینی
قول دادیم انتقامی سخت می گیریم، بنشین
تا که فرق قول کافر با مسلمان را ببینی
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
"مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
در هیچ دلی هیچ غمی راه ندارد
دلدار و دلارام و دلاور که تو بای
تکرار اباالفضل اباالفضل اباالفضل
ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی
از گرگ هراسی به دلی راه ندارد
بر یوسف این قوم، برادر که تو باشی
بینالحرمین امنترین جای جهان است
این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی"
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
نوروز شد ولی دل من نو نمی شود
یک بوده ای همیشه و یک، دو نمی شود!
بیهوده دست و پا زدم از غم رها شوم
مرداب من دچار تلالو نمی شود
میخواستم فرار کنم با تو از خودم
بن بست تو که کوچه در رو نمی شود!
صدها غزل سرودم عزیزم برای تو
در عصر ما سروده که کادو نمی شود!
از (تو) برای قافیه ام خسته ام ولی
هر کار می کنم نشود (تو) ، نمی شود!
رامین و ویس و لیلی و مجنون فسانه بود
شیرین ما که عاشق خسرو نمی شود!
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
تعبیر خواب های پراکنده ی همیم
یعنی هنوز جزئی از آینده ی همیم
ما چند سالی است که از هم فراری و
ما چند سالی است پناهنده ی همیم
خوبی ندیده ایم و به هم بد نکرده ایم
ما روسپید از هم و شرمنده ی همیم
تنها تفاهم من و تو در جدایی است
از این جهت چقدر برازنده ی همیم
در دادگاه شاهد و شاکی و متهم
در هر سه جایگاه نماینده ی همیم
می بینمت زیادتر از قبل، راضی ام
این روزها که شاکی پرونده ی همیم
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
اول هر بهار عادت داشت با خودش یک قرار بگذارد
برود چند شاخه گل بخرد روی سنگ مزار بگذارد
هفت سین را همیشه عادت داشت روی سجاده ات بیاندازد
دم تحویل سال بغض کند همه مان را خمار بگذارد
روی آئینه را بپوشاند که نیفتد به عمق تنهایی
جای شمع ِ کنار آئینه، لاله ای داغدار بگذارد
وقت تحویل سال عادت داشت قاب عکس تو را بغل بکند
داغ یک سال بی تو بودن را به دل روزگار بگذارد
آن زمان ها که سفره می چیدی، سیب در ظرف آب بود ولی
او به ما گفت سال نو در آب دوست دارد انار بگذارد
آخرین هفت سین عمرش بود پدر از بس پرنده بود پرید
رفت اما نرفت از یادش سهم ما را کنار بگذارد
این وصیت وصیت پدر است هر که فرزند دختری آورد
دوست دارم به یاد مادرتان نام او را بهار بگذارد
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
عاقلان را با هم این دیوانه دشمن کرده است
از همان روزی که فکر با تو بودن کرده است
گول این زنجیرهای دور تختش را مخور
مرزهای سرزمینش را معین کرده است
شک نکن وقتی کنار پنجره می ایستد
با خودش یک عمر تمرین پریدن کرده است
سرنخ دنیای خود را عاقلان گم کرده اند
سرنخی که بارها دیوانه سوزن کرده است
مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است
از همین رو پیرهن بر عکس بر تن کرده است
خانه ای که سوخت هرگز کار یک دیوانه نیست
یک نفر اینجا به یادت شمع روشن کرده است
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر سری دارم
که آن را میسپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم "آری"
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه"
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاعِ از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
نور با آینه وقتی که مقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حایل باشد
نور، زهراست و آیینه علی، ذره کجاست
که در این بین فقط عاطل و باطل باشد
برترین خلقت دنیاست، عجب نیست اگر
که علی نیز به زهرا متوسل باشد
رو به قبله ست همه عمر، خدا می داند
قبله بایست به سمتش متمایل باشد
اگر این طرز نماز است که او می خواند
ترس دارم که نماز همه باطل باشد
دل محال است ولی عقل دلش می خواهد
بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد
فعل اگر چرخش و دسداس اگر مفعول است
قید، عشق است اگر فاطمه فاعل باشد
یک نفر آمده در را به لگد می کوبد
پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد
نیمرخ می شود، انگار علی آمده است
ماه دیگر به دلش نیست که کامل باشد
مانده در دست که راوی بگذارد مرهم
بس که بیمار و پرستار شبیهند به هم
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
عاقلان را با هم این دیوانه دشمن کرده است
از همان روزی که فکر با تو بودن کرده است
گول این زنجیرهای دور تختش را مخور
مرزهای سرزمینش را معین کرده است
شک نکن وقتی کنار پنجره می ایستد
با خودش یک عمر تمرین پریدن کرده است
سرنخ دنیای خود را عاقلان گم کرده اند
سرنخی که بارها دیوانه سوزن کرده است
مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است
از همین رو پیرهن بر عکس بر تن کرده است
خانه ای که سوخت هرگز کار یک دیوانه نیست
یک نفر اینجا به یادت شمع روشن کرده است
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
عاقلان را با هم این دیوانه دشمن کرده است
از همان روزی که فکر با تو بودن کرده است
گول این زنجیرهای دور تختش را مخور
مرزهای سرزمینش را معین کرده است
شک نکن وقتی کنار پنجره می ایستد
با خودش یک عمر تمرین پریدن کرده است
سرنخ دنیای خود را عاقلان گم کرده اند
سرنخی که بارها دیوانه سوزن کرده است
مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است
از همین رو پیرهن بر عکس بر تن کرده است
خانه ای که سوخت هرگز کار یک دیوانه نیست
یک نفر اینجا به یادت شمع روشن کرده است
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است
در وصف تن ات شاعر ناکام زیاد است
در حسرت فتح ات، قلمِ شاعر و نقاش
زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست!
شاید قلم فرشچیان معجزه ای کرد
«بازار هنر» چند صباحی ست کساد است
جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست
نقاشیِ رنگِ لبت این قدر که شاد است
یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم
بر هم زدن دائم آرامش باد است!
من شاعرم و در پی مضمون جدیدم
هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است!
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
تا به دست باد میریزند گیسوها به هم
میخورند از لرزش بسیار، زانوها به هم
نیست در دنیا پلی از این شگفت انگیزتر
میرسد با یک نخ باریک، ابروها به هم
چشمها دریا و ابروها دو تا قوی سیاه
اخم کن نزدیکتر باشند این قوها به هم
با خیالش در بغل دارد تو را دیوانهای
هر کجا دیدی گره خوردهست بازوها به هم
میرسد روزی که ما همسنگ یکدیگر شویم
میخورد یک روز قانون ترازوها به هم
عاشقیم اما چرا از هم خجالت میکشیم؟
کاش اصلا دل نمیبستند کمروها به هم!
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
عاقلان را با هم این دیوانه دشمن کرده است
از همان روزی که فکر با تو بودن کرده است
گول این زنجیرهای دور تختش را مخور
مرزهای سرزمینش را معین کرده است
شک نکن وقتی کنار پنجره می ایستد
با خودش یک عمر تمرین پریدن کرده است
سرنخ دنیای خود را عاقلان گم کرده اند
سرنخی که بارها دیوانه سوزن کرده است
مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است
از همین رو پیرهن بر عکس بر تن کرده است
خانه ای که سوخت هرگز کار یک دیوانه نیست
یک نفر اینجا به یادت شمع روشن کرده است
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد
عدهای را ضریب منفی داد، عدهای را به هیچ قسمت کرد
تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذرهبین باشد
یک نفر فکر آب و خاک که نه، در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوشنشین باشد
یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد
یک نفر فارغ از معادلهها، بیخیال تمام مشغلهها
روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطهچین باشد
در جواب کسی که میگوید، پدر از جنگ دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالیست، تا جوابش در آستین باشد
همقطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher
میهمان داشتم شبی که گذشت
نمک سفره مان محبت بود
تا سحر بحث و گفتگو کردیم
بحث درباره ی ولایت بود
وارد خطبه ی غدیر شدیم
بحث بالا گرفت روی "ولی"
من به معنای پیشوا دیدم
او به معنای دوستی علی
گفتم: اصلاً بیا مرور کنیم!
همه را جمع کرد پیغمبر
بعد هم آن همه جهاز شتر
روی هم ریختند و شد منبر
با علی رفت روی منبر و گفت:
"این علی است و من پیمبر دین
پس اگر دوستدار من هستید
با علی دوستی کنید!" همین؟!
■
خسته بودیم هر دو، از طرفی
آن همه بحث هم نتیجه نداد
میهمانم که راه دوری داشت
صبح، بعد از نماز، راه افتاد
صبر کردم، دوساعتی که گذشت
خواستم از میانه ی جاده
بازگردد به سمت من، گفتم:
اتفاق مهمی افتاده
هرچه اصرار کرد من گفتم
با تو یک صحبت مهم دارم
تا که برگشت گفت: جریان چیست؟
گفتم این است: "دوستت دارم"!
گفت با خشم: " از میانه ی راه
بازگرداندی ام برای همین؟!
نکند واقعا زده به سرت؟!"
گفتم: آرام! لحظه ای بنشین
خواستم این قرار بیهوده
به تو ثابت کند رسول الله
حاجیان را برای گفتن این
برنگرداند از میانه ی راه!
تازه گیرم که گفته پیغمبر
با علی دوستی کنید، ولی
برو تاریخ را بخوان و ببین
چه گذشته ست بعد او به علی!
این که بعدش چه شد نپرس از من
ماجرا جانگداز خواهد شد
سفره ی دل اگر که باز کنم
سفره ی روضه باز خواهد شد
حال دیگر برو برادرجان
راه دور است و جاده ناهموار
باز اگر آمدی علی آباد
قدمی هم به چشم ما بگذار
برو دست خدا به همراهت
راستی! قبر حضرت زهرا
بعد عمری هنوز هم مخفی ست
از بزرگان تان بپرس چرا ؟!
#محمد_حسین_ملکیان
@golchine_sher