حسرتکشِ یک بوسهی خشکیم در این بزم
فردا که دلت سوخت، نگویی که نگفتیم...
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
تا حال دلم بدانی ای دوست
با خط شکسته می نویسم ...
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
خدا ذلیل کند این دل هوایی را
مرا به دست تو داد و خودش کنار کشید...
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند
عاقبت داغِ تو را بر دل من بگذارند!
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
چنین که تنگ گرفته است آن دهان بر ما
لبی که قسمت ما می شود لب گور است
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
آیینه هم کدر شود از همنشینی ام
یعنی که در بساط دلم غیر آه نیست...
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
هرکس ز حسن دوست متاعی گرفته است
بیچاره من که از غمش آتش گرفتهام...
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
هرکس ز حسن دوست متاعی گرفته است
بیچاره من که از غمش آتش گرفتهام...
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
هر کسی از یار چیزی خواست هنگام وصال
من به محض دیدن او خاطرش را خواستم
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
عشق میخواست خرابم کند از دوری تو
حرف او پیش تو آورده خرابش کردم
باغ انگور مرا کس نخرد لیک چه باک
میفروشم دوبرابر چو شرابش کردم
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
#محمد_سهرابی
@golchine_sher
خون میرود به صفحه که املا کنم تو را
نامت بزرگ بود نشد جـا کنم تو را
یاغی نی ام ترحمی ای پـادشاه حُسن
گـردن کشیده ام کــه تماشا کنم تو را
آب از سرم گذشت عصایی بزن به آب
یک دم بیا که حضرت موسی کنم تو را
خون مرا بگیر به گــردن مرا بــکش
تا زیر تیغ، سجــده ی اعلی کنم تو را
کنجی برای خلوت شبهای من بـــده
تا گریه ای به وسعت دریا کنم تو را
بر مردگان کوی تو باید دخیل بست
یعنی قیاس کی به مسیحا کنم تو را
بندم بزن که چینی عمرم شکسته است
جامم بده که ساقی دلها کنم تو را
از روزگار خیر ندیدم بدون تو
خیرات، جان خویش چو حلوا کنم تو
#محمد_سهرابی
@golchine_sher