می بینمت در بادها در بادبانها
در قطره ها در موجها در بی کران ها
در عطر شبدرهای باران خورده و مست
در بقچه نان و پنیر باغبان ها
با کفشدوزک ها به نرمی می نشینی
بر دامن سرخ و بنفش زعفران ها
تاجی پر از گل روی گیسوی بهاری
پیچیده عطر دلکشت در بوستان ها
حس می کنم عطر تو را در دره و دشت
حتی کنار قوری چای شبان ها
در زیر چتر پاک باران بهاری
ذکر تو می گویند هر شب ناودان ها
یا نور و یا قدوس می خوانند هر روز
کبک و قناری بر فراز آشیان ها
دستان کوتاه زمین را می رسانند
هر شب به دامان بلندت ، نردبان ها
هرچند در بیراهه ها سرگرم باشند
سمت تو می آیند آخر کاروان ها
دورم نخواه ای مهربان!در دوری از توست
سوز و گداز سینه آتشفشان ها
#مرضیه_براتی
@golchine_sher
می بینمت در بادها در بادبانها
در قطره ها در موجها در بی کران ها
در عطر شبدر های باران خورده و مست
در بقچه نان و پنیر باغبان ها
با کفشدوزک ها به نرمی می نشینی
بر دامن سرخ و بنفش زعفران ها
تاجی پر از گل روی گیسوی بهاری
پیچیده عطر دلکشت در بوستان ها
حس می کنم عطر تو را در دره و دشت
حتی کنار قوری چای شبان ها
در زیر چتر پاک باران بهاری
ذکر تو می گویند هر شب ناودان ها
یا نور و یا قدوس می خوانند هر روز
کبک و قناری بر فراز آشیان ها
دستان کوتاه زمین را می رسانند
هر شب به دامان بلندت ، نردبان ها
هرچند در بیراهه ها سرگرم باشند
سمت تو می آیند آخر کاروان ها
دورم نخواه ای مهربان!در دوری از توست
سوز و گداز سینه آتشفشان ها
#مرضیه_براتی
@golchine_sher
زن، زندگی، شهادت...
سروی بلندقامت و در هیبت زنم
دشمن تبر گرفته به قصد بریدنم
من دختر قبیلۀ «سردار مریمم»
خون نیست، غیرت است که جاریست در تنم
پرواز کردهاند و به معراج رفتهاند
صدها هزار قُمری عاشق ز دامنم
شالی پر از شکوفه و گل بر سر من است
باغی پر از محمدی و یاس و سوسنم
با چادر حیا و عفافم میان شهر
خاری درست در وسط چشم دشمنم
ایرانیام که لایق گردنفرازیام
با پرچمی که حلقه شده دور گردنم
من «زینب کُماییام» آن دختر غیور
چون کوه استوارم و چون چشمه روشنم
«ناهید فاتحیام» و با دست بسته هم
در گیر و دار معرکه گُردی تهمتنم
مثل نسیبه کوه غمم... دشمنم ولی
هرگز ندیده شِکوِه و فریاد و شیونم
ای دشمن فلکزده! یک روز با تبر
گور تو را به دست «فرنگیس» میکَنَم
زن، زندگی، شهادت... یک روز میرسم
من هم به خیل پاک شهیدان میهنم
#مرضیه_براتی
@golchine_sher