غم هر روزه ام شد حسرت دیدار روی تو
به هم میریزد احوالم چو پیچ و تاب موی تو
منم دریایی از احساس جانفرسای دلتنگی
مرا موج خیالت می نشاند روبه روی تو
به دنبال تو میگردم نمی بینم سرابی بیش
زمان افتاده از پا در مسیر جست وجوی تو
قلم بعد از تو در دستم ندارد تاب جنبیدن
ندارد در سر اما واژه غیر از آرزوی تو
برای لمس یاد تو وضو گیرم به رسم عشق
دو زانو می نشینم در حریم خاک کوی تو
مرور خاطرات تو سبب شد تا کنم یاد از
طلوع آشنایی و نم باران و بوی تو
#معصومه_باقری
#عضو_کانال
@golchine_sher
باز باران باز چشمم خیس و بی تو گیج و منگ
باز سرگردان میان کوچه ی بن بست و تنگ
باز میخوانم تو را با ناله های آتشین
تا بدانی تلخ تر شد روزگارم از شرنگ
باز باران باز چتر خاطراتت بر سرم
باز عطرآگین شد از یادت ، هوایم بی درنگ
باز باران باز سر وا کرده زخم بی کسی
باز جای شانه ات سر می نهم بر روی سنگ
آه وقتی جای خالی تو را حس میکنم
بغض سنگینی دلم را میزند بی وقفه چنگ
بس کن ای باران نبار از حد گذشت اندوه من
زهر گشته بودنم، رنجورم و بی شوخ و شنگ
#معصومه_باقری
#عضو_کانال
@golchine_sher
پاییز و رقص خش خش احساس تبدار
موسیقی باران و عطر کوچه ی یار
لبریز بودم از صدای بغض خاموش
در گوشه ای تاریک و خلوت کنج دیوار
فریاد میزد گریه پشت قاب خنده
میگفت از حال نزار و قلب بیمار
میرفت سوی پنجره پای نگاهم
یادآور تاب و تب دل وقت دیدار
از دور میدیدم سراب روی ماهش
ذهنم پر از تشویش و چشمم سرد و نمدار
او رفته اما پس چرا باور ندارم
هر چند با خود بارها رفتم کلنجار
میترسم از روزی که دیگر بر نگردد
با من بماند لحظه های تلخ و غمبار
#معصومه_باقری
#عضو_کانال
@golchine_sher