پیچکِ سرسبزِ دیوارم؟! خبر داری از او؟
آسمانِ تیره و تارم؟! خبر داری از او؟
آن طرف میریزد از نامهربانی ، ارگ بم
اینطرف ، من زیرِ آوارم خبر داری از او؟
پرسه پرسه ذهن من جولانگهِ افکارِ اوست
هر خزان دلتنگِ دیدارم خبر داری از او؟
قهوه اش هرچند تلخست و به بادم میدهد
عاشقِ چشمانِ قاجارم ، خبر داری از او؟
خش خشِ پائیز با سبک و سیاقم آشناست
خستگی های سپیدارم خبر داری از او؟
با سرَانگشتم به روی شیشه های غرقِ مه
می نویسم دوستش دارم ، خبر داری از او؟
#مهدی_حبیبی
@golchine_sher
صبح آمده از پنجره !مشتاقِ سلامم
برخیز که دنبالِ همین تکه کلامم
موهای تو بید است و منم بادِ پریشان
از شیره ی خرمای تو شیرین شده کامم
#مهدی_حبیبی
@golchine_sher