الفت شبهای خوش را روزگار از ما گرفت
ای خوش آنروزی ڪه ماهم روزگاری داشتیم
#مهدی_سهيلی
@golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم ننهد عاشقِ صادق
آن را که به دل عشق بُوَد خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آن جا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
چه شیرین آمدی شوری به دل انداختی رفتی
نگاهی کردی و کارِ دلم را ساختی، رفتی
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست معشوقی که عالم مست اوست...
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
آمدی با تاب گیسو ،تا که بی تابم کنی
زلف را یکسو زدی،تا غرق مهتابم کنی
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بُوَد خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
گفتم شب مهتاب بیا ...
نازکنان گفت :
آنجا که منم
حاجت مهتاب نباشد !!!
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
حرفی که مهر نیست در آن ، ناشنیده باد
دستی که نیست دست محبت ،بریده باد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
گفتم :چه باید دیده را ، گفتا که دیدن
گفتم :چه شاید بهر دل ، گفتا تپیدن
گفتم: چگونه عاشقان را میشناسی
گفت: از نگاه مات و رنگ از رخ پریدن
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
آشفتهدلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد
چشمان تو در آینهی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
به چه مانند کنم سرخی لبهای تو را؟
به یکی لاله شاداب که بنشسته به کوه؟
به شرابی که نمایان بود از جام بلور؟
به صفای گل سرخی که بخندد در باغ؟
به شقایق که بود جلوه گر بزم چمن؟
یا به یاقوت درخشانی در نور چراغ؟
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم نَنَهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بُود خواب نباشد
در پیش قَدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمیکنی؟
خدای چاره ساز را ، چرا صدا نمیکنی؟
به هر لب دعای تو فرشته بوسه میزند
برای درد بی امان چرا دعا نمیکنی؟
ز پرنیان بسترت شبی جدا نبودهای
پرند خواب را ز خود چرا جدا نمیکنی؟
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره میکند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمیکنی؟
سحر ز باغ ناله ها ، گل مراد میدمد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمیکنی؟
دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود
پرنده ی اسیر را ، چرا رها نمیکنی؟
ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیمشب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمیکنی؟
به بند کبر و ناز خود از آن اسیر ماندهای
که روی عجز و بندگی به کبریا نمیکنی؟
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمیکنی؟
خدای چاره ساز را ، چرا صدا نمیکنی؟
به هر لب دعای تو فرشته بوسه میزند
برای درد بی امان چرا دعا نمیکنی؟
ز پرنیان بسترت شبی جدا نبودهای
پرند خواب را ز خود چرا جدا نمیکنی؟
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره میکند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمیکنی؟
سحر ز باغ ناله ها ، گل مراد میدمد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمیکنی؟
دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود
پرنده ی اسیر را ، چرا رها نمیکنی؟
ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیمشب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمیکنی؟
به بند کبر و ناز خود از آن اسیر ماندهای
که روی عجز و بندگی به کبریا نمیکنی؟
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مُژه برهم نَنَهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد
در پیش قَدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
لب را هنر خنده بیاموز وگرنه
گریاندن یک جمع پریشان هنری نیست
#مهدی_سهیلی
@robaiiyat_takbait
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم نَنَهد عاشق صادق
آن را که به دل عشق بُوَد خواب نباشد
در پیش قَدَت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
مهلت ما اندک است و عمر ما بسیار نیست
در چنین فرصت ، مرا با زندگی پیکار نیست
با نسیم عشق ، باغ زندگی را تازه دار
ورنه کار روزگارِ کهنه جز تکرار نیست
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد
در پیش قدت کیست که از پا ننشیند
یا زلف تو را بیند و بیتاب نباشد
چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست
نرگس شود افسرده چو در آب نباشد
گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت
آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher
در دلِ سنگ دلبران، ناله اثر نمیکند
چارهی داغ هجر را، دیدهی تر نمیکند
بسکه گرفتم ابر غم، روزنهی بهار را
چلچلهای ز بام ما، میل گذر نمیکند
راه دراز، پیش رو، بار گناه، پشت سر
فکر سفر نمیکنی، مرگ خبر نمیکند
خفته به خاک تیره بین خیل دلاوران ولی
یک تن از این تهمتنان، سینه سپر نمیکند
بیهده بر درندگان، نسبت شر چه میدهی؟
کاین همه فتنه در جهان، غیر بشر نمیکند
یوسف مصر را بگو: سکه به نام خود مزن
هر پسری عزیز شد یاد پدر نمیکند
نالهی آتشین من، شعله به جان شب زند
کانچه به عمر کردهام، مرغ سحر نمیکند
سرزنشم مکن اگر از همه پا کشیدهام
طبع لطیف آدمی با همه سر نمیکند
#مهدی_سهیلی
@golchine_sher