eitaa logo
گلچین شعر
16.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
446 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
باران زد و باد آمد و شال و كلاهم رفت آب دهانم خشك شد برق نگاهم رفت حتي خودت هم مثل من باور نمي كردي روزي به اين آساني از دست تو خواهم رفت حيف تمام روزهاي با تو سر كردن كه هرچه فرصت بود پاي اشتباهم رفت شوق تماشا، عشق تو، آواز، عمر من از چشم، از دل، از گلو، از دست با هم رفت اين روزها لالم كه هرچه واژه سهم ام بود همراه با تابوت شعر بي گناهم رفت خيلي سرت را درد ... ميدانم ،چه بايد كرد؟ بگذار ساكم را ببندم بعد خواهم رفت @golchine_sher
شاعر آواره از این خانه نباید بشود دل خوشِ دامن بیگانه نباید بشود باد می آید و من دست و دلم می لرزد زلف اگر ریخت به هم شانه نباید بشود لحظه ای خنده ای و لحظه ی دیگر اخمی آدم از دست تو دیوانه نباید بشود؟ شبِ پیمانه همه راستی ام اما زن خام یک گریه ی مستانه نباید بشود زن بلا نیست ولی حامله ی طوفان است حامل صاعقه، بی شانه نباید بشود من به تنهاییِ این پیله قناعت دارم هر چه کِرم است که پروانه نباید بشود من خودم سمت قفس می روم و می دانم مرغ، خامِ طمع دانه نباید بشود بوف کورم بروم خانه ام و خوش باشم عشق، کاخی ست که ویرانه نباید بشود @golchine_sher
این عشق؛ تیرِ آخرِ من در کمانِ من با تو چه‌ کرده است غزال جوانِ من!؟ با تو چه کرده است که اینقدر ساکتی؟ حتی به‌رغم آن‌همه زخمِ زبانِ من خوب این‌قدَر نباش، زبانِ تلافی‌ات شرمنده‌ی تو می‌کندم مهربانِ من! گاهی جنونِ سرکشِ فرهادیِ مرا بر من مبخش لیلیِ شیرین‌زبانِ من گاهی به اَخم و گاه به قهری مرا بزن چیزی بگو که بسته بماند دهانِ من تا کی غمم غمِ تو و شادیم شادیَت اصلا تو را چه‌کار به سود و زیانِ من؟ بگذار غصّه‌ها پدرم را درآورند بگذار تا شکسته شود استخوانِ من بگذار شانه‌های تو را کم بیاورم بگذار برگزار شود امتحانِ من ای کاش، گاه قدرِ تو را می‌شناختم زاینده‌رودِ رد شده از اصفهانِ من! @golchine_sher
چیزی نگو، دزدانه و شیرین تماشا کن بنشین و مثل دختری سنگین تماشا کن یک کاروان خیس ابریشم همین حالا از زیر چشمم رفت سمت چین ، تماشا کن! بر شانه ات نگذاشتم سر، با خودم گفتم : آن قله ها را از همین پایین تماشا کن آن آبشاری را که از قوس کمرگاهش جاری ست نافرمان و بی تمکین تماشا کن مرد خدا را هر اذان صبح در کافه ای چشم های کافر بی دین ! تماشا کن «من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ...» من قرن ها رنجم در این تضمین تماشا کن چون بشکنم عکس تو در هر تکه ام پیداست باور نداری بشکن و بنشین تماشا کن ! @golchine_sher
من خواستم که خواب و خيال خودم شوی رويا شوی، اميد محال خودم شوی لرزيد دست‌هايم و سرگيجه‌ام گرفت آوردمت دليلِ زوالِ خودم شوی يا در دلم شناور، يا بر تنم روان ماهیّ و ماهِ حوض زلال خودم شوی هر روز بيشتر به تو نزديک می‌شوم چيزی نمانده‌است که مال خودم شوی حالا تو چشم‌های منی؛ ابر شو، ببار تا قطره‌قطره گريه به حال خودم شوی عاشق نمی‌شوی، سر اين شرط بسته‌ام نه، حاضرم ببازم و مال خودم شوی @golchine_sher
نم باران نشسته روی شعرم، دفترم یعنی نمی بینم تورا، ابری ست در چشم ترم یعنی سرم داغ است،  یک کوره تب ام، انگار خورشیدم فقط یک ریز می گردد جهان دور سرم یعنی تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم تمام هستیم نابود شد، بال و پرم یعنی نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم، کافرم یعنی؟؟؟ تن تو موطن من بوده پس در سینه پنهان کن پس از من آنچه می ماند بجا، خاکسترم یعنی نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم اگر منظورت اینها بود، خوبم، بهترم یعنی...   @golchine_sher
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @golchine_sher
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟ @golchine_sher
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @golchine_sher
دروغی جور کن یک چند با آن سر کنم شاید چه شادم می کند؟ آن را بگو باور کنم شاید تو را از دست دادن، بار دیگر خواستن، زهریست که هر آن فکر اینم تا از آن لب تر کنم شاید فراموشی چه رازی داشت؟ می گفتی به من ای کاش منِ بیچاره شاید چاره ای دیگر کنم... شاید نمی فهمی و دنبال زبان واضحی هستی نگاهی بد نباشد گاه از این منظر کنم شاید بیا نزدیک تر... نزدیک تر... مفهوم حرفم را برایت با  زبانِ  بوسه گویاتر  کنم  شاید تو از دیوانه می خواهی فراموشت کند عاقل؟ اگر عقلم تو بودی می شد از سر در کنم شاید @golchine_sher
می روی اما نگاه سرسری دیگر نکن پیش چشمم از رقیبم دلبری دیگر نکن مهره ی ماری که داری کار خود را می کند با نگاهت... خنده ات... افسونگری دیگر نکن آن قدرها که گمانت بود مؤمن نیستم موی خود را پای بند روسری دیگر نکن با برادر گفتنت آتش به جانم می زنی جان من لطفا برایم خواهری دیگر نکن هر کسی آمد به من زخمی زده حتی تو هم زخم هایم را به من یادآوری دیگر نکن زلزله با بم نکرد آن چه تو با من کرده ای آنچه با من کرده ای با دیگری دیگر نکن @golchine_sher
من خواستم که خواب و خيال خودم شوی رويا شوی، اميد محال خودم شوی لرزيد دست‌هايم و سرگيجه‌ام گرفت آوردمت دليلِ زوالِ خودم شوی يا در دلم شناور، يا بر تنم روان ماهیّ و ماهِ حوض زلال خودم شوی هر روز بيشتر به تو نزديک می‌شوم چيزی نمانده‌است که مال خودم شوی حالا تو چشم‌های منی؛ ابر شو، ببار تا قطره‌قطره گريه به حال خودم شوی عاشق نمی‌شوی، سر اين شرط بسته‌ام نه، حاضرم ببازم و مال خودم شوی @golchine_sher