تا در سکوتم گفته باشم ماجرایم را
عمری نوشتم روی کاغذها صدایم را
مثل رسولی خسته می مانم که یارانم
هرگز نفهمیدند صدق ادعایم را
یک روز شاعر می شوم با اینکه یک عمر است
نشنیده می گیرید از من شعرهایم را
بعد از من ای آنها که می نوشید سهمم را
خالی نگه دارید در میخانه جایم را
این شعرها گاهی مرا بد جور می خوانند
چونانکه من وقت پریشانی خدایم را
ای شعر دیگر داشتم می رفتم از شَهرت
کاش این دم آخر نمی کردی هوایم را
#مهرانه_جندقی
@golchine_sher
گفتم که شاید درد از این با هم نشستن هاست
برخاستی?رفتی و آتش از دلم برخاست
آواره ام!برگرد!در من قصر شیرین است
یک تکه از خاک وجودم خانه لیلاست
چشمان من خاصیّت بخشندگی دارند
یک روز می بینی که چشمان تو هم زیباست
چیزی نگو ?امشب صدا را باد خواهد برد
حسی که در دل داری از پیراهنت پیداست
من خسته ام...عمریست یک دیوانه در قلبم
سر می زند بر سنگ و میپرسد:کسی اینجاست؟
من عاشقم?او نیست?اما هر دو تنهاییم
من بی خودم تنهایم و او با خودش تنهاست
#مهرانه_جندقی
@golchine_sher