eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
786 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ گَرَم یاد آوری یا نه... من از یادت نمی کاهم... تو را من چشم در راهم... @golchine_sher
می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. نگران با من استاده سحر. صبح میخواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر. در جگر لیکن خاری از ره این سفرم می شکند. نازک آرای تن ساق گلی که به جان اش کشتم و به جان دادم اش آب. ای دریغا! به برم می شکند. دست ها می سایم تا دری بگشایم. بر عبث می پایم که به در کس آید. در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند. می تراود مهتاب می درخشد شب تاب مانده پای آبله از راه دراز بر دم دهکده مردی تنها کوله بارش بر دوش دست او بر در، می گوید با خود: غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. @golchine_sher
چايت را بنوش نگران فردا نباش از گندمزار من و تو مشتى كاه مى ماند براى بادها @golchine_sher
می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. نگران با من استاده سحر. صبح میخواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر. در جگر لیکن خاری از ره این سفرم می شکند. نازک آرای تن ساق گلی که به جان اش کشتم و به جان دادم اش آب. ای دریغا! به برم می شکند. دست ها می سایم تا دری بگشایم. بر عبث می پایم که به در کس آید. در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند. می تراود مهتاب می درخشد شب تاب مانده پای آبله از راه دراز بر دم دهکده مردی تنها کوله بارش بر دوش دست او بر در، می گوید با خود: غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. @golchine_sher
مرا خسته در این ویرانه مپسند قطار کاروان ها دیده ام من که صبح از رویشان پیغام می برد. صداهای جرس های ره آوردان بسی بشنیده ام من که از نقش امیدی آب می خورد @golchine_sher
پسرم یک بهار یک تابستان یک پاییز و یک زمستان را دیدی از این پس همه چیز جهان تکراری است جز مهربانی.. ‌‌@golchine_sher
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان... @golchine_sher
کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه میکنم @golchine_sher
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی که تنگ می بندید بر کمر هاتان کمر بند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان! آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره، جامه تان بر تن؛ یک نفر در آب می خواند شما را. موج سنگین را به دست خسته می کوبد باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده سایه هاتان را ز راه دور دیده. آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون می کند زین آب، بیرون گاه سر، گه پا آی آدم ها! او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید می زند فریاد و امید کمک دارد. آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید! موج می کوبد به روی ساحل خاموش پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش. می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید: «آی آدم ها». و صدای باد هر دم دل گزاتر و در صدای باد بانگ او رهاتر از میان آب های دور و نزدیک باز در گوش این ندا ها: «آی آدم ها»... @golchine_sher
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان... @golchine_sher
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی که تنگ می بندید بر کمر هاتان کمربند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان! آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره، جامه تان بر تن؛ یک نفر در آب می خواند شما را. موج سنگین را به دست خسته می کوبد باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده سایه هاتان را ز راه دور دیده. آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون می کند زین آب، بیرون گاه سر، گه پا آی آدم ها! او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید می زند فریاد و امید کمک دارد. آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید! موج می کوبد به روی ساحل خاموش پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش. می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید: «آی آدم ها». و صدای باد هر دم دل گزاتر و در صدای باد بانگ او رهاتر از میان آب های دور و نزدیک باز در گوش این ندا ها: «آی آدم ها»... @golchine_sher
آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید   آن زمان که مست هستید، از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا تواناییِ بهتر را پدید آرید آن زمان که تنگ می‌بندید بر کمرهاتان کمربند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان قربان!   آی آدم‌ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره جامه‌تان بر تن یک نفر در آب می‌خواند شما را موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد باز می‌دارد دهان، با چشم از وحشت دریده سایه‌هاتان را ز راه دور دیده آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی‌تابی‌اش افزون می‌کند زین آب‌ها بیرون گاه سر، گه پا.   آی آدم‌ها! او ز راه دور، این کهنه جهان را باز می‌پاید می‌زند فریاد و امید کمک دارد آی آدم‌ها که روی ساحلِ آرام در کار تماشایید! موج می‌کوبد به روی ساحلِ خاموش پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش می‌رود نعره‌زنان، وین بانگ باز از دور می‌آید: آی آدم‌ها! و صدای باد هر دم دل‌گزاتر در صدای باد بانگ او رهاتر از میان آب‌های دور و نزدیک باز در گوش این نداها: آی آدم‌ها! آی آدم‌ها! @golchine_sher