عشق یعنی چو زلیخا به گناه افتادن
تیشه بر دست پی کوه به راه افتادن
پشت هر غصه اگر لذت شادی باشد
مثل چنگال پلنگ است به ماه افتادن
گوشهی چشم نظرباز نشستن بهتر
تا که از نقطهی پرگار نگاه افتادن
لنگ و حیران به یکی چاله پناه آوردم
ترسم این است، از این چاله به چاه افتادن
شوق پرواز مرا تیزی پیکان خون کرد
در دل خوف و رجا گاه به گاه افتادن
دل به طاغوت سپردیم و به یغما رفتیم
حیف... از آن همه پابوسی شاه افتادن
#پرویز_شالی
@golchine_sher
صبر کن خانه معطّر بشود بعد برو
گل این باغچه پرپر بشود بعد برو
چشم من تر شده از آمدن و رفتن تو
صبر کن چشم تو هم تر بشود بعد برو
صبر کن این چمدان حرفْ فراوان دارد
خاطرش از تو مکدّر بشود بعد برو
رنگ موهای تو و چهرهی من هردو سیاه
چهره با چهره برابر بشود بعد برو
عاشقم ، صبر کن و شعر مرا از بر کن
شعرم از شوق... سراسر بشود بعد برو
#پرویز_شالی
@golchine_sher
ساده انگاشتمت ، ساده نهانگاشتیام
از سحر تا به سحر روی هم انباشتیام
هرچه خوش بود به من گفتی و باور کردم
باز با این همه ، خوشحال مپنداشتیام
کاش در چشم تو یک بوتهای از گل بودم
تا تو چون گُل وسط باغچه میکاشتیام
حیف ، ما آدمیان بردهی امیال شدیم
نکند باب همین میل نگه داشتیام
منّتی نیست اگر ما به هم عادت کردیم
مثل تاجی به سر خویش که نگذاشتیام
تشت رسواییام از بام چو افتاد زمین...
پرچمم کردی و بر بام خود افراشتیام
یک قراری بگذاریم اگر قهر شدیم
هرکه قهر است خود اقرار کند؛ آشتیام
#پرویز_شالی
@golchine_sher