برگرد و عکس دیگری از گنجه رو کن
گاهی مرا در خاطراتت جستجو کن
خود را پس از یک عمر دوری مثل سابق
با این پلنگ لنگ لنگان رو برو کن
من روی تپه گیج و تنها می نشینم
اما تو هر شب برکه را بی تاب قو کن
در انجمادم گُر بگیر از عشق رد شو
با خون سرد شعر من کمتر وضو کن
عادت ندارم با خودم درگیر باشم
شلیک کن من را بکش یا آرزو کن
قانون جنگل ظاهرا رحمی ندارد
حرفی بزن یا سرب داغی در گلو کن
هی کینه، بدبینی، دورنگی؛ عشق مشروط
بوی تعفن می دهد این قصه، بو کن !
#پوریا_بیگی
@golchine_sher
برگرد و عکس دیگری از گنجه رو کن
گاهی مرا در خاطراتت جستجو کن
خود را پس از یک عمر دوری مثل سابق
با این پلنگ لنگ لنگان رو برو کن
من روی تپه گیج و تنها می نشینم
اما تو هر شب برکه را بی تاب قو کن
در انجمادم گُر بگیر از عشق رد شو
با خون سرد شعر من کمتر وضو کن
عادت ندارم با خودم درگیر باشم
شلیک کن من را بکش یا آرزو کن
قانون جنگل ظاهرا رحمی ندارد
حرفی بزن یا سرب داغی در گلو کن
هی کینه، بدبینی، دورنگی؛ عشق مشروط
بوی تعفن می دهد این قصه، بو کن
#پوریا_بیگی
@golchine_sher
برگرد و عکس دیگری از گنجه رو کن
گاهی مرا در خاطراتت جستجو کن
خود را پس از یک عمر دوری مثل سابق
با این پلنگ لنگ لنگان رو برو کن
من روی تپه گیج و تنها می نشینم
اما تو هر شب برکه را بی تاب قو کن
در انجمادم گُر بگیر از عشق رد شو
با خون سرد شعر من کمتر وضو کن
عادت ندارم با خودم درگیر باشم
شلیک کن من را بکش یا آرزو کن
قانون جنگل ظاهرا رحمی ندارد
حرفی بزن یا سرب داغی در گلو کن
هی کینه، بدبینی، دورنگی؛ عشق مشروط
بوی تعفن می دهد این قصه، بو کن
#پوریا_بیگی
@golchine_sher
باید تو را از کل این دنیا جدا کرد
یعنی به احساسی که داری اقتدا کرد
این عشق زیبا را بدون لحظه ای مکث
با احترام ویژه ای در سینه جا کرد
دائم به گوشت شاملو یا کدکنی خواند
آن نذرهای کهنه را حالا ادا کرد
گنجشک های کوچه را یکشنبه شب ها
باید که با اشعار نابت آشنا کرد
حتی چنان از منجلاب کینه رد شد
کولاک دل آزردگی را استوا کرد
دور از تجمل، کوچه بازاری، کمی خاص
یک زندگی با سبک شرقی دست و پا کرد
بر عشق دامن می زدی، اما ندیدی
آن چشم های قهوه ای با من چه ها کرد
#پوریا_بیگی
@golchine_sher
دیشب که یک آواره در پایانه جان داد
یک سوژه بی شک دست عکاس جوان داد
هی حرف پشت حرف جنجالـی به پا شد
هی عکس پشت عکس دست عابران داد
تقدیر شومی بر مدار شب رقم خورد
انگار سرمایـی مضاعف بر خزان داد
یک زن نگــاه کودکش را دورتر کرد
وقتی که اشکش لحظه ای او را امان داد
راننده ای از دور با فرضیه هایش
افسانه ای مبهم به خورد این و آن داد
معتاد یا بدکاره، مجنون یا فراری
این صحنه را اخبار یک لحظه نشان داد
حالا چه فرقی می کند یک مرد یا زن
این واقعیت شهر را یکجا تکان داد
یعنی به وجدان های بی دردی که خوابند
گاهی تلنگر یا تکانی می توان داد
#پوریا_بیگی
@golchine_sher
خوب من، ای غزلم، شیرینم
من در آئینه تو را می بینم
سمت چشمان تو رو خواهم کرد
جز تو حتی به خودم بدبینم
مثل شب در هوس خورشید و
بر سر قله ی دل شاهینم
قصه از نیمه که رد شد برگرد
تا نگویی که چرا غمگینم
گرچه پاگیر زمستان بودم
از ازل عاشق فروردینم
خواستم از تو کمی یاد کنم
این غزل هم که نشد تسکینم
ای صمیمیت جاری! ای رود
خوب یا بد چه کنم؟ من اینم
#پوریا_بیگی
@golchine_sher
برگرد و عکس دیگری از گنجه رو کن
گاهی مرا در خاطراتت جستجو کن
خود را پس از یک عمر دوری مثل سابق
با این پلنگ لنگ لنگان رو برو کن
من روی تپه گیج و تنها می نشینم
اما تو هر شب برکه را بی تاب قو کن
در انجمادم گُر بگیر از عشق رد شو
با خون سرد شعر من کمتر وضو کن
عادت ندارم با خودم درگیر باشم
شلیک کن من را بکش یا آرزو کن
قانون جنگل ظاهرا رحمی ندارد
حرفی بزن یا سرب داغی در گلو کن
هی کینه، بدبینی، دورنگی؛ عشق مشروط
بوی تعفن می دهد این قصه، بو کن !
#پوریا_بیگی
@golchine_sher
تا بی نهایت می رود روزی همین احساس ها
با عشق زیبا می شود بر شاخه ها گیلاس ها
روزی وضو می گیرد این ذهن زلال پنجره
با بوی شب بوها و با عطر نجیب یاس ها
ما می توانیم از خطر بی هر بهانه بگذریم
حتی اگر زخمی شود دشت غزل با داس ها
شاید همین شوریدگی مرهم شود بر شعر ما
فردا که از هر صخره ای سر می زند ریواس ها
فکری به حال عشق کن، در این قمار لعنتی
یکبار دیگر بُر بزن تا رو شود این آس ها
آدم! به حوا دل نبند حوا به آدم خو نکن
فرقی نمی کرد از ازل سر تا ته کرباس ها
#پوریا_بیگی
@golchine_sher