با تیشه ی خیال تراشیده ام تو را
در هر بتی که ساخته ام دیده ام تو را
از آسمان به دامنم افتاده آفتاب
یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را
هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ
من از تمام گل ها بوییده ام تو را
رویای آشنای شب و روز عمر من !
در خواب های کودکی ام دیده ام تو را
از هر نظر تو عین پسند دل منی
هم دیده , هم ندیده , پسندیده ام تو را
زیبا پرستی دل من بی دلیل نیست
زیرا به این دلیل پرستیده ام تو را
با آنکه جز سکوت جوابم نمی دهی
در هر سوال از همه پرسیده ام تو را
از شعر و استعاره و تشبیه برتری
با هیچ کس بجز تو نسنجیده ام تو را
#قیصر_امینپور
@golchine_sher.
خیالباف
نامه ای دیگر نوشتم کاش آن را خوانده باشد
کاش او هم مثل من پابند عشقش مانده باشد
نامه ای دیگر نوشتم حرف هایی تازه گفتم
ترس دارم نامه را سربسته برگردانده باشد
یا نه شاید قلب او را - گرچه از سنگ است قلبش-
واژه ای از واژه های نامه ام لرزانده باشد
شاید او هم مثل من عاشق شود اما بترسد
نامه ام را دور از چشم پدر سوزانده باشد
یا نه! شاید شعری از من را به آوازی بخواند
لاله های دامنش را شعر من رقصانده باشد
یا نه شاید چون عروسک دست های مهربانش
نامه ام را در کنار بالشش خوابانده باشد
شاید این ها جز خیالات من تنها نباشد
نامه من روی میز پستچی جا مانده باشد
#محمد_حسین_نعمتی
@golchine_sher
در کشاقوس واپسین پیکم
آخرین تیرقبل شلیکم
سرد شد آخرای آذر شد؛
به چهل سالگیم نزدیکم
سی و نه جور باده در دستم
سی و نه دفعه بی امان مستم
سی و نه ذکر " من فدات بشم!"
سی و نه سال عاشقت هستم
سه و نه بیت وصف یار کنم
صحبت رفتن از دیار کنم
همه ی هستیم سرودن توست
آمدم با همین قمار کنم
پدرم هرچه خواست آن نشدم
نصف تقویم ها بیان نشدم
چند تار سفید را زدم و
آینه گفت که: "جوان نشدم"
مثل یک مرغ دائم السفرم
عمر رفت و هنوز دربدرم
آه انگشت هام کم شده اند؛
چقدر از خودم بزرگترم
حس خوشبختی است؛ تب دارم
توی جیبم چقدر شب دارم
چه قدر لذت همآغوشی
چه قدر بوسه من طلب دارم
حس خوشبختی است مرد توام
دستکش های روز سرد توام
مار و پله است روزگار اگر
من همان تاس تخته نرد توام
دلخوشم شب نهایتش سحر است
این که ماشین حساب خوش خبر است
خنده را ضرب و جمع بستم و آه؛
گریه های نکرده بیشتر است
چشم ها جمله های معترض است
توی خشخاش تو فقط غرض است
من که لایمکن الفرام توام،
ترک عارت نشانه ی مرض است
در کشاقوس واپسین پیکم
آخرین تیر قبل شلیکم
کمترین روشنای تاریکم
به چهل سالگیم نزدیکم
جای خالی هر لباست هست
روی این تخته نرد، تاست هست
کیکم از شمع پر شده دیدی؟!
راستی!.. بی توام؛ حواست هست؟!
چای آمد لبان خون تو را
بزند بر لبم، - جنون تو را-
من و این کیک عکس می گیریم
آخرین سلفی بدون تو را
#میثم_رنجبر
@golchine_sher
از هر چه دارم چشم می پوشم،
اگر دنیا
یک شب مرا زانو به زانوی تو بنشاند...
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
بيا که شعر دگر خسته شد ز دست قلم...
چقدر واژهی «جمعه»، «غروب»، «تنهايی»؟
#سید_علی_لواسانی
@golchine_sher
هرچه این احساس را در انزوا پنهان کند
می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟
عشق، قابیل است قابیلی که سرگردان هنوز
کشته ی خود را نمی داند کجا پنهان کند!
در خودش من را فروخورده ست می خواهد چه قدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟!
هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید
هرچه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند!
آه! مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست
حرف هایش را نگاهش را چرا پنهان کند؟!
خسته هرگز نیستم بگذار بعد از سالها
باز من پیدا شوم باز او مرا پنهان کند...
#نجمه_زارع
@golchine_sher
تماشای تو وقت دلبری سخت است باور کن
تو را دیدن به چشم خواهری سخت است باور کن
تصور کردنت حتی میان خواب های من
بدون چادر و بی روسری سخت است باور کن
از اینکه شمع هر محفل شدی آهسته می سوزم
چه ساده از همه دل می بری سخت است باور کن
تصور کردنش حتی مرا از پا می اندازد
تو باشی در کنار دیگری سخت است باور کن
من آن آتشفشانم که فرو خوردم غم خود را
دلی پر دارم و افشاگری سخت است باور کن
مرا با گوشه ی چشمی به اتش می کشی، آری
نگاهت باشد اما سرسری سخت است باور کن
به خون دل به دست آوردمت دل کندن آسان نیست
که بگذاری و راحت بگذری سخت است باور کن
#سید_علیرضا_جعفری
@golchine_sher
مهر در چهره ی مثل پری اش بسیار است
ماه منظومه ی من مشتری اش بسیار است
گل مریم که به هر شهر قدم بگذارد
صحبت از عطر خوش روسری اش بسیار است
گاه گاهی که دل ماه شبم میگیرد
اشک در دامن نیلوفری اش بسیار است
می کشد سرمه به چشمان سیاهش از غم
چشم آغشته به غم دلبری اش بسیار است
بی جهت نیست که سِحر از لب او می ریزد
شعر می داند و افسونگری اش بسیار است
#سیده_تکتم_حسینی
@golchine_sher
امشب، دلم دوباره
تو را خواست از خدا
آه ای دعای هر شب
من! مستجاب شو
#فاطمه_داوری
@golchine_sher
بسیجیان علی دم به دم شهید شدند
که هم کنایه شنیدند و هم شهید شدند
بسیجیان علی را شهادت اینگونهست
که کوثرانه به چندین رقم شهید شدند..
بسیجیان علی سالهای پیش از این
به روضه با غزل محتشم شهید شدند!
بسیجیان علی از قدیم زینبیاند
اگر به راه دفاع از حرم شهید شدند
گهی کلنگ به دستِ مناطق محروم
گهی به مدرسهها با قلم شهید شدند
به اربعین حسینی بسیجیان علی
به درب خانه در اوّل قدم شهید شدند
بسیجیان علی شیعیان زهرایند
اگر حساب کنی، تازه کم شهید شدند!
بسیجیان علی عاشقان عبّاسند
شدند کربوبلا همقسم، شهید شدند
بسیجیان علی را به تشنگی بشناس
ببین که زیر کدامین عَلم شهید شدند
ولی من و تو چه کردیم؟ ادّعا کردیم!
بسیجیان علی دست کم شهید شدند!
به خون خویش نوشتند صبح نزدیک است
بسیجیان علی صبحدم شهید شدند
شاعر: #مهدی_جهاندار
@meysamranjbar_channel
@golchine_sher
دو روزی با غم و رنج حوادث صبر کن بیدل
جهان آخر چو اشک از دیدهات یکبار میافتد
#بیدل_دهلوی
@golchine_sher
نذر کردم گر ببینم روی زیبای تو را
یکصد و ده بیت تنها خرج چشمانت کنم
#محمود_احمدوند
@golchine_sher