دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو،لحظه ای که لال گذشت
چه ساعتی است ببخشید؟… ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سؤال گذشت
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم،تنها
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
#نجمه_زارع
@golchine_sher
باران و چتـــر و شال و شِنل بود و ما دو تا…
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتــاد روی میـــز ورقهــــای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هــم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…
تا آفتاب زد همـــه جـــا تــــار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کِسل بود و ما دو تا
از خواب میپریم کـه این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
#نجمه_زارع
@golchine_sher
چه بی مقدمه یک لحظه داد زد :بدرود!
کجا؟...نگفت...فقط گفت می رود بدرود
غریبه بود و به بیراهه رفت گفتم...گفت-
اگرچه نیستم این راه را بلد،بدرود
حلال کن که پس از این مرا نخواهی دید
نمی شوم دگر از این دیار رد بدرود
چه بچگانه ز من خواست چشم بگذارم
ده... او نبود اگر...بیست...آه ...صد بدرود
از آنِ آمدنش حدس می زدم برود
همان که زاده شد از نسل هفت جد بدرود
دلم به همهمه ی باد ها نمی رقصد
بدون او برو ای عشق تا ابد بدرود
#نجمه_زارع
@golchine_sher
قلبت که می زند سر من درد می کند
این روزها سراسر من درد می کند
قلبت که... نیمه ی چپ من درد می کشد
تب کرده، نیم دیگر من درد می کند
تحریک می کند عصبِ چشمهام را
چشمی که در برابر من درد می کند
شاید تو وصله ی تن من نیستی، چقدر
جای تو روی پیکر من درد می کند
هی سعی می کنم که ترا کیمیا کنم
هی دستهای مس گر من درد می کند
دیر است پس چرا متولد نمی شوی؟
شعر تو روی دفتر من درد می کند
#نجمه_زارع
@golchine_sher
باران، غروب، ما، اتوبوسی که ممکن است
باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است
این لحظه، لحظه، لحظه، اگر آخرین، اگر
بس کن نزن دوباره نفوسی که ممکن است
من قول میدهم که بیایم به خواب تو
زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است
دلنـازکـی و دلنـگـرانـم چـه میشـود
من نیستم تو، شهر عبوسی که ممکن است
ماشین گذشته از تو و هی دور میشود
با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است
حالا تو در اتاق خودت گریه میکنی
من پشت شیشهٔ اتوبوسی که ممکن است
#نجمه_زارع
@golchine_sher
فضای خانه که از خندههای ما گرم است
چه عاشقانه نفس میکشم!، هوا گرم است
دوباره «دیدهامت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیدهام ترا» گرم است
بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است
من و تو اهل بهشتیم اگرچه میگویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه میگویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
#نجمه_زارع
@golchine_sher
... و ای بهانهی شیرینتر از شکرقندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمیبندم
به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظهای که میگذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نمیبرند و به مقصد نمیرسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانهی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم
#نجمه_زارع
@golchine_sher
حال من خوب است اما خوب را معنا نکن
انتظار دیدن محبوب را معنا نکن
در دلم شور نگاهت حکمرانی می کند
لای این دلشوره ها، آشوب را معنا نکن
صبر من سرآمد و جانم به لب، اما بمان
من صبوری می کنم، ایوب را معنا نکن
اشک زانو می زند بر گونه های پنجره
بغض سنگین منِ مغلوب را معنا نکن
می روم از یاد، اما یاد تو در خاطرم
عشق های خالص و مرغوب را معنا نکن
ای به قربان دو چشمی که تو را گم کرده است
یوسف گمگشته ی یعقوب را معنا نکن
#نجمه_زارع
@golchine_sher
تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت...
غیر از تو، من به هیچ کس انگار هیچ وقت...
اینجا دلم برای تو هی شور میزند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ وقت...
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمیشود اخبار هیچ وقت...
حیفند روزهای جوانی نمیشوند
این روزها دومرتبه تکرار، هیچ وقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بودهام برات سزاوار؟ هیچ وقت!
بگذار من شکسته شَوَم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ وقت...
#نجمه_زارع
@golchine_sher
همین دقیقه، همین ساعت... آفتاب، درست
کنار حوض، کمی سایه داشت روز نخست
تو کنج باغچه، گلهای سرخ میچیدی...
پس از گذشتن یک سال، یادم است درست
ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است
کسی که بعد تو، یک لحظه از تو دست نشست
چقدر نامه نوشتم... دلم پر است چقدر
امید نیست به این شعرهای سادهی سست
دوباره نامهی من... شهر بیوفا شدهاست
چه خلوت است در این روزها ادارهی پست!
#نجمه_زارع
@golchine_sher
همین دقیقه، همین ساعت... آفتاب، درست
کنار حوض، کمی سایه داشت روز نخست
تو کنج باغچه، گلهای سرخ میچیدی...
پس از گذشتن یک سال، یادم است درست
ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است
کسی که بعد تو، یک لحظه از تو دست نشست
چقدر نامه نوشتم... دلم پر است چقدر
امید نیست به این شعرهای سادهی سست
دوباره نامهی من... شهر بیوفا شدهاست
چه خلوت است در این روزها ادارهی پست!
#نجمه_زارع
@golchine_sher
من خستهام، تو خستهای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکستهٔ تنها شبیه من
حتی خودم شنیدهام از این کلاغ ها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من
امروز دل نبند به مردم که میشود
اینگونه روزگار تو "فردا" شبیه من
ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من
از لحن شعرهای تو معلوم میشود
مانند مردم است، دلت یا شبیه من
من زندهام، به شایعهها اعتنا نکن
در شهر کاشتهاند کسی را شبیه من
#نجمه_زارع
@golchine_sher
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو،لحظه ای که لال گذشت
چه ساعتی است ببخشید؟… ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سؤال گذشت
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم،تنها
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
#نجمه_زارع
@golchine_sher
تا می کشم خطوطِ تو را پاک می شوی
داری کمی فراتر از ادراک می شوی
هر لحظه از نگاهِ دلم می چِکی ولی
با دستمالِ کاغذی ام پاک می شوی
این عابران که می گذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک می شوی
تو زنده ای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک می شوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی
#نجمه_زارع
@golchine_sher
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام، دارم خوراک جانورها می شوم
بی خیال از رنج فریادم تردّد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم
با زبان لال خود حس میکنم این روزها
هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم
هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این
این که دارم مثل مفقود الاثرها می شوم
عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
می کُشم خود را و سر فصل خبرها می شوم!
#نجمه_زارع
@golchine_sher
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم،دل نمیشود
دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه ی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟آیه ای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط می زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانه ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزل ها معلّق اند
این شعر مدتی است که کامل نمیشود
#نجمه_زارع
@golchine_sher
من خسته ام، تو خسته ای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من
حتی خودم شنیده ام از این کلاغها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من
امروز دل نبند به مردم که می شود
اینگونه روزگار تو - فردا - شبیه من
ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من
از لحن شعرهای تو معلوم می شود
مانند مردم است دلت یا شبیه من
من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن
در شهر کشته اند کسی را شبیه من
#نجمه_زارع
@golchine_sher
و ای بهانهی شیرینتر از شکرقندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمیبندم
به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظهای که میگذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نمیبرند و به مقصد نمیرسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانهی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم
#نجمه_زارع
@golchine_sher
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو،لحظه ای که لال گذشت
چه ساعتی است ببخشید؟… ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سؤال گذشت
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم،تنها
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
#نجمه_زارع
@golchine_sher
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام،دارم خوراک جانورها می شوم
بیخیال از رنج فریادم تردّد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم
با زبان لال خود حس می کنم این روزها
همنشین و همکلام کور و کرها می شوم
هیچکس دیگر کنارم نیست،می ترسم از این
اینکه دارم مثل مفقود الاثرها می شوم
عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
می کُشم خود را و سر فصل خبرها می شوم
#نجمه_زارع
@golchine_sher
همین دقیقه، همین ساعت آفتاب، درست
کنار حوض، کمی سایه داشت روز نخست
تو کنج باغچه، گلهای سرخ می چیدی
پس از گذشتن یک سال یادم است درست
ببین چگونه برایت هنوز دلتنگ است
کسی که بعد تو یک لحظه از تو دست نشست
چقدر نامه نوشتم دلم پر است چقدر
امید نیست به این شعرهای ساده ی سست
دوباره نامه ی من شهر بی وفا شده است
چه خلوت است در این روزها اداره ی پست!
#نجمه_زارع
@golchine_sher
باران، غروب، ما، اتوبوسی که ممکن است
باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است
این لحظه، لحظه، لحظه، اگر آخرین، اگر
بس کن نزن دوباره نفوسی که ممکن است
من قول میدهم که بیایم به خواب تو
زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است
دلنـازکـی و دلنـگـرانـم چـه میشـود
من نیستم تو، شهر عبوسی که ممکن است
ماشین گذشته از تو و هی دور میشود
با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است
حالا تو در اتاق خودت گریه میکنی
من پشت شیشهٔ اتوبوسی که ممکن است
#نجمه_زارع
@golchine_sher
من خستهام ، تو خستهای آيا شبيه من ؟!
يک شاعرِ شکستهی تنها ، شبيه من ؟!
حتی خودم شنيدهام از اين کلاغها
در شهر يک نفر شده پيدا شبيه من
امروز دل مبند به خودم ، که میشود
اينگونه روزگار تو فردا شبيه من
ای همقفس ! بخوان که روز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اينجا شبيه من
آبیترين مسافر ! من میشناسمت
دل میزنی هميشه به دريا شبيه من
من زندهام ، به شايعهها اعتماد نکن !
در شهر کشتهاند کسی را شبيه من
#نجمه_زارع
@golchine_sher
تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی
#نجمه_زارع
@golchine_sher
باران و چتـــر و شال و شنل بود و ما دو تا
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا
وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتــاد روی میـــز ورقهــــای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هــم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…
تا آفتاب زد همـــه جـــا تــــار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کِسل بود و ما دو تا
از خواب میپریم کـه این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
#نجمه_زارع
@golchine_sher