کارم شده با یاد تو شب را سحر کردن
با حسرت و دلشوره و اندوه سر کردن
دیگر سراغ از روز برگشتت نمیگیرم
دلسردم از هربار اما و اگر کردن
عطر تو ماشین زمان لحظههای من
عادت کنم باید به تنهایی سفر کردن
بعد از تو آرامم اگر قدری زمانگیر است
از لحظه نوشیدن سم تا اثر کردن
تو آفتاب داغی و من یخ فروشی پیر
از همنشینی با تو سهمم شد ضرر کردن
شوق تو در من هست امید رسیدن نیست
سخت است از روی پل ویران گذر کردن
پا پس کشیدم از مسیرت چون منِ خسته
مانند سابق نیستم اهل خطر کردن
#محمد شیخی
@golchine_sher
محبوبِ من
فقط یادت نرود
من تو را سال هاست یواشکی دوست میدارم ...!
#محمد صالح علا
@golchine_sher
داغ امید به دل ماند و تحمل کردیم
آرزو مُرد شنیدیم و تجاهل کردیم
کاسهی صبر عجب نیست که لبریز شود
زانچه یک عمر شنیدیم و تحمل کردیم
بلبل فصل خزانیم و ز گلریزی اشک
آشیان را به نظرها سبد گل کردیم
همچو فواره که از اوج سرازیر شود
به ترقی چو رسیدیم تنزّل کردیم
ناصح از پند مکرر ننشیند خاموش
گرچه هر بار شنیدیم تغافل کردیم
دست پروردهی ذوقیم و به فتوای بهار
گوش را وقف نواخوانی بلبل کردیم
حاجت طعنه زدن نیست که ما خود خجلیم
زین همه بار که بر دوش توکل کردیم
کم نشد حیرت و سرگشتگی ما افزود
هرچه در کار جهان بیش تامل کردیم
گذر عمر نه زانگونه که حافظ فرمود
بود سیلی که تماشا ز سر پل کردیم
ای خزان دست نگه دار که در آخر عمر
نوبهار دگری آمد و ما گل کردیم
#محمد قهرمان
@golchine_sher
پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد
داغ دید از من و تبخیر شد و حرف نزد
شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب
شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد
غصه میخورد که من حال خرابی دارم
از همین غصهی من سیر شد و حرف نزد
وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد
صورت پر شده از چین و چروکش یعنی…
مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد
#محمد شیخی
@golchine_sher