eitaa logo
گلچین شعر
18هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
458 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم چقدر قمری بی آشیان درآوردیم وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم چقدر خاطره ی نیمه جان درآوردیم چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر چقدر آینه و شمعدان درآوردیم لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک درست موسم خرماپزان در آوردیم به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم عجیب بود که آتشفشان درآوردیم به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم برای آنکه بگوییم با شما بودیم چقدر از خودمان داستان درآوردیم* شما حماسه سرودید و ما به نام شما فقط ترانه سرودیم، نان درآوردیم به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها برای این سر بی خانمان درآوردیم و آب های جهان تا از آسیاب افتاد قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم @golchine_sher
بگذار چشم مست تو افسونگری کند شب را شمیم زلف تو نیلوفری کند... بگذار گیسوان سیاهت بریزد و انگشت‌های سرد مرا جوهری کند... پروانه‌ای سیاهم و ای کاش آتشی یک شب مرا بگیرد و خاکستری کند... تنها شراب چشم خمار تو قادر است میخانه را دوباره پر از مشتری کند... تلخ است این زمانه که باید شبانه‌روز خنجر میان ما رفقا داوری کند... ما آهنین‌دلان به همین چرم دل‌خوشیم تا کاوه‌ای بیاید و آهنگری کند... گهواره‌ای رها شده‌ام، کاش نیل غم در حق من جفا نکند، مادری کند... پنداشت این‌که مثل خودش صاف و ساده‌ام سنگی مرا به آینه یادآوری کند... @golchine_sher
من پیش از آن که خونت، روشن کند جهان را رنگی ندیده بودم بالاتر از سیاهی... @golchine_sher
پیچایی گیسوی شکن در شکن است این یا مطلع پیچیده ی شب های من است این زیر قدم رهگذران له نشود ...آی دل نیست که آلاله ی خونین کفن است این نم نم بچشان بوسه ی خود را به لبانم گیرایی بی حد شراب کهن است این بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه ی جان باختن است این یک لحظه از آن فاصله بنشین به تماشا دل نه به خدا خانه ی ویران من است این ارزان مفروشید رفیقان سر ما را زنهار! مگر یوسف بی پیرهن است این سم کوفته پاییز بر این دشت و گذشته است انگار نه انگار گل است این چمن است این این قدر بر این پیکر تفتیده متازید سوگند که ایران من است این وطن است این @golchine_sher
ای آنکه دوست دارمت؛ اما ندارمت بر سینه می فشارمت؛ اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت؛ اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت؛ اما ندارمت می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان در باغ دل بکارمت؛ اما ندارمت می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل بر سر نگاه دارمت؛ اما ندارمت @golchine_sher
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپاره های زمین هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق چرا که سنگ صبور است و محرم راز است ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد کبوتری که زیادی بلند پرواز است @golchine_sher
تو چراغِ آفتابی، گل آفتابگردان نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان! گلِ آفتابِ ما را لب کوه ،سر بریدند نکند هنوز خوابی، گل آفتابگردان !؟ @golchine_sher
گرفته بوی تو را خلوت خزانی من کجایی ای گل شب بوی بی‌نشانی من؟ غزل برای تو سر می‌بُرم، عزیزترین! اگر شبانه بیایی به میهمانی من چنین که بوی تنت در رواق‌ها جاری است چگونه گل نکند بغضِ جمکرانی من؟ عجب حکایت تلخی است نا امیدشدن شما کجا و من و چادر شبانی من؟ در این تغزّل کوچک، سرودمت ای خوب خدا کند که بخندی به ناتوانی من به پای‌بوسِ تو، آیینه دستچین کردم کجایی ای گل شب بوی بی‌نشانی من؟ @golchine_sher
افتاده در این راه ، سپرهای زیادی یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی بیهوده به پرواز میندیش کبوتر! بیرون قفس ریخته پرهای زیادی این‌کوه که هر گوشه‌ی آن پاره‌ی لعلی است خورده است بدان خون جگرهای زیادی درد است که پرپر شده باشند در این باغ بر شانه‌ی تو شانه به سرهای زیادی از یک سفر دور و دراز آمده انگار این قاصدک آورده خبرهای زیادی راهی‌ست پراز شور که می‌بینم از این دور نی‌های فراوانی و سرهای زیادی هم در به دری دارد و هم خانه خرابی عشق است و مزینّ به هنرهای زیادی بیچاره دل من که در این برزخ تردید خورده است به اما و اگرهای زیادی جز عشق بگو کیست که افروخته باشند در آتش او خیمه و درهای زیادی...   @golchine_sher
تو از مساحتِ پیراهنم بزرگ تری... ببین! نیامده سر رفته ای از آغوشم! @golchine_sher
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر رفیق و همدم مردم پیاده بود پدر چو تک درخت ستبری دلش به این خوش بود که روی پای خودش ایستاده بود پدر غم یتیمی و غربت حریف او نشدند سترگ بود نماد اراده بود پدر به قد کشیدن من روز شب می‌اندیشید صبور بود کشاورز زاده بود پدر مرا نشاند بر اسب مراد و توسن بخت خودش ولی دم رفتن پیاده بود پدر یتیم خانه‌ی دنیا به او سپرد مرا که مهربان که صمیمی که ساده بود پدر درون سینه‌ی او جا برای همهمه بود دلش گشوده و دستش گشاده بود پدر خزانه‌ی دل او دانه دانه مروارید خودش برای خودش شاهزاده بود پدر پدر که رفت دلم را به آسمان دادم خودش به من پر پرواز داده بود پدر برای من پدری کرد و پر کشید و پرید چه مهربان چه صمیمی چه ساده بود پدر @golchine_sher
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می فشارمت، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت، اما ندارمت می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان در باغ دل بکارمت، اما ندارمت می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت @golchine_sher