eitaa logo
گلچین شعر
14.1هزار دنبال‌کننده
773 عکس
268 ویدیو
11 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز ، روز جنگ بود وتفنگ امروز روز بصیرت است وفرهنگ!! **** از شب های اروند گذشتیم، اما از شبیخون لبخند چطور؟!! **** دیروز ، می رفتیم وخاکی بودیم، امروز ماندیم وخاکستری شدیم!! * از سیم های خاردار گذشتیم، اما از زر وسیم های روزگار،هرگز؟!!! * انجا در خط مقدم بودیم،، اینجا در مقدمه ی خطا،!!! * میدان های مین را خنثی کردیم،، اما شبهه افکن های دین را چطور؟؟!! * دیروز از کانال ،،ماهی،،گذشتیم،، امروز در کانال های ،،گمراهی،،مانده ایم؟!!! آنجا بی رنگی بود وبی تابی، اینجا یا طرفدار سرخیم یا آبی!!! **** جنگ گرم، جسم می گیرد وجان اما جنگ نرم باور می گیرد وایمان !! **** جبهه ، میدان عمل بود وایمان، اینجا پر از همایش وکُنسرت وگفتمان!! * آنجا با خدا بودیم و آرام، اینجا اسیر وسوسه ی تلگرام!!؟ * دیروز ، قدم به قدم می جنگیدیم امروز قلم به قلم...!!! ** @golchine_sher
   ما سینه سپر به تیر و طوفان شده ایم    مشتاق به مرگ و دادن جان شده ایم     آن روز قیامتِ زمین است و زمان    صبحی که شبش گلوله باران شده ایم @golchine_sher
از تو می گفتند یارانت چنین افتاده است مثل یک انگشتری را که نگین افتاده است آه؛ خوشحالم که دستم بین دستان تو بود دستهایی را که بعدا روی مین افتاده است با تنت، خمپاره و راکت چه ها کرده است که هم لباست سوخته، هم آستین افتاده است؟! مطمئنم باز در هنگامه ی جان دادنت بر لب پروردگارت آفرین افتاده است این وصیت نامه از دلتنگی ام کم می کند حرف هایی را که عمری بر زمین افتاده است سالها رفته است، عکس تو جوان مانده است و من، آه؛ از پیشانی ام تا چانه چین افتاده است مثل حُر در لحظه های واپسین برگشته ام؛ در دل کافر به یک اعجاز، دین افتاده است من تو را از دست دادم؟ نه! به دست آورده ام از تو در دامان ایمانم، یقین افتاده است @golchine_sher
اي کبوترها كه باران بوسه زد بر بالتان آسمان دریا به دریا می کند دنبالتان از پرستو ها شنيدم باز می گردید زود چشم ها را فرش کردم تا به استقبالتان ... با صنوبرها كه می رقصند همراه نسیم اين غرور بی جهت را می کنم پامالتان موج ها روح مرا پابند دریا کرده اند می روم ساحل به ساحل سوی حس و حالتان با نوای کاروان رفتید و من دور از شما این منم تنها ترین جا مانده ی هم سالتان اي مسافرها كه مهمان ملائک می شوید با خودم هربار مي گويم :خوشا برحالتان @golchine_sher
تقدیم به شهید عزیز سید علی اکبر حسینی شهید گمنام شهر درّود شهید سید علی اکبر حسینی در چهارم خرداد سال ۱۳۹۳ همزمان با سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام به عنوان شهید گمنام در شهر درّود خراسان تشییع و تدفین شد اما پس از یک سال در اثر رویای صادقه دختر ایشان سمیه سادات حسینی و انجام آزمایش دی اِن ای شناسایی و به خانواده محترم و مردم شهید پرور شهر درّود اطلاع رسانی شد. مرقد مطهر شهید سید علی اکبر حسینی به همراه یک شهید گمنام دیگر در ارتفاعات مسیر آبشار شهر درّود خراسان رضوی قرار گرفته تا مامنی باشد برای توسل به شهدای عزیز توسط جوانان مومن و انقلابی شهر درود شادی روح تمامی شهدای اسلام صلوات 🌹🌹🌹 خبر آمد که پیدا شد یَل نام آوری دیگر نشان تازه ای پیدا شده از پیکری دیگر چنان در بر گرفته عطر لاله دشت مجنون را که گویی سر درآورده در اینجا قمصری دیگر لباسی ، استخوانی ، کوله ای ، فانسقه ای ، مُهری کنارش بوسه ای جا مانده بر انگشتری دیگر هزاران آرزو در سینه داری می روی شاید نسوزد مادری در بین دیوار و دری دیگر به جان خود خریدی تو فراق دخترت را تا نبیند غصه ی دوری بابا ، دختری دیگر علی اکبری بودی که رفتی در دل دشمن ولی برگشته ای حالا علی اصغری دیگر خدا می خواست باشی تو چراغ کوره راه ما شتابان آمدی از معبری در معبری دیگر و حالا مرقدت باشد مسیری رو به آرامش چه زیبا با خودت آورده ای تو سنگری دیگر @golchine_sher
هنوز ماتم زن‌های خون‌جگر شده را هنوز داغ پدرهای بی‌پسر شده را کسی نبرده ز خاطر کسی نخواهد برد ز یاد، خاطرۀ باغ شعله‌ور شده را کسی نبرده ز خاطر، نه صبح رفتن را نه عصرهای به دلواپسی به سر شده را نه آهِ مانده بر آیینه‌های کهنۀ شهر نه داغ‌های هر آیینه تازه‌تر شده را جنازه‌ها که می‌آمد هنوز یادم هست جنازه‌های جوان، کوچه‌های تر شده را نه، این درخت پر از زخم، خم نخواهد شد خبر برید، دو سه شاخۀ تبر شده را! @golchine_sher
زمان؛ شروع بهاری سیاه و نارس بود برای آنکه ببارم اشاره ات بس بود کنار میز نشستیم و شعر نوشیدیم چقدر طعم ِ غزلنوش ِ واژه ها گس بود شدم مسافر جغرافیای آغوشت که مرز پیرهنت ابتدای اطلس بود به بادبادک قلبم چه ساده نخ بستی اگرچه اوج گرفتم ولی هوا  پس بود! جهان برای قناری فقط قفس می بافت و آسمان همه در انحصار کرکس بود شناسنامه ی گل هیچ اعتبار نداشت بهار ؛ کاغذ تقویم های بی کس بود برای داشتنت هشت سال جنگیدم چقدر خاطر آن جنگ ها  مقدّس بود! @golchine_sher
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم چقدر قمری بی آشیان درآوردیم وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم چقدر خاطره ی نیمه جان درآوردیم چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر چقدر آینه و شمعدان درآوردیم لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک درست موسم خرماپزان در آوردیم به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم عجیب بود که آتشفشان درآوردیم به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم برای آنکه بگوییم با شما بودیم چقدر از خودمان داستان درآوردیم* شما حماسه سرودید و ما به نام شما فقط ترانه سرودیم، نان درآوردیم به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها برای این سر بی خانمان درآوردیم و آب های جهان تا از آسیاب افتاد قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم @golchine_sher
با شال می بندد زن قصه سرش را چون درد پوشانده تمام پیکرش را تخت وتشنج یک تن بدحال وحالا آشفتگی دربرگرفته بسترش را کم کرده روی درد را با عشق ،هرچند درناشکیبی سوخته بال وپرش را یگ مشت داروچشمهای خیره برتخت یک شربت سرفه که گم کرده درش را سنگر گرفته کودکش کنج اتاق و دیده ولی بابای او هم سنگرش را یک دست وپایش مانده در مرز شلمچه همراه خود آورده نیم دیگرش را شب ها مچاله می شود ازدرد در خود مهتاب می بندد به همراهی سرش را روزی هزاران بار می میمرد زنی که همسایه می خندد جنون همسرش را هربار چیزی می شکست و باز میگفت فردا برایت میخرم یک بهترش را دارالجنون وعشق یعنی این اتاق و یک زن که دیده پیش چشمش محشرش را شاعر به پایان می رساند این غزل را با مرد موجی با زن در محضرش را . @golchine_sher
نگاه پنجره ها بود و کوچ سرخ کبوتر و آسمان همه در داغ آفتاب شناور چه دست های سیاهی که دیو شوم بر انگیخت به انهدام پرنده ،به قتل عام صنوبر پرنده پر زد و تا فرصت همیشه سفر کرد و دشت سهم عطش شد، پر از ترانه ی پر پر شبی رسید ،شبی با هزار قصه ی زیبا شبی که عاطفه شد ، در نگاه ماه منور به باغ خندی خورشید ، عاشقانه صمیمی من و تو هم نفس هم ، من و تو مثل برادر هوا هوای عطش بود و کوچ سرخ پرستو ولی من و تو نشستیم گنج خانه مکدر نگاه پنجره ها بود و کوچ سرخ کبوتر و بعد از آن سخنی نیست از چفیه و سنگر @golchine_sher
از جنگ بیزارم دلیلش تا ابد بابا صدزخم ترکش توی جانش مستند،بابا برشانه ی دیوار می کوبد زفرط درد برتخت و درکوبیده هی مشت ولگد بابا هرروز درچشمم زنی آشفته گیسویش هرگز نمی گوید که اورا می زند بابا فریاد مادر ،التماس خواهرم یعنی بی شک جنون از استخوانش می دود بابا شوقی ندارد خاطرات جبهه اش،وقتی دریای اشک ازگونه هایش می چکد بابا بازی خوب ازبد که یادت هست ؟می دانی ؟ درخانه ی ما خوب مادر هست و بد بابا دست خودش باشد مگر؟اینگونه می خواهد؟ سلول در سلول خود حبس الابد بابا امروز دیدم لابه لای سرفه اش خون بود یعنی زبانم لال ،دارد می رود بابا؟ □ □ □ نعش پدر امروز توی شهر می چرخد هر کوچه ذکرش قل هوالله احد ،بابا رفتی و مادر ناشکیباتر شده حالا این داغ سنگین است و او را می کشد بابا @golchine_sher
بر روی دست شمع یک پروانه جان داد... جان داد اما خون به رگهای زمان داد... زیباترین گل را که باغ از او صفا داشت... دستان گلچین اجل دست خزان داد... هر بار پر شد شهر از عطر شهادت... دریایی از دلهای عاشق امتحان داد گفتند بابا آب...بابا نان...نگفتند.. بابای من راه سعادت را نشان داد... دیشب عروسی یگانه دخترت بود..‌ عکس تو روی سفره قلبم را تکان داد... بغضم شکست و اشک هایم راه افتاد عاقد که با اذن شما پیوندمان داد آرامشم را بعد از آن طوفان غمها لبخند تو در قاب عکست ناگهان داد مردم همه رفتند و بابا در خیالم دستم گرفت و دست داماد جوان داد مادر کنار عکس مرد عاشقش ماند از دور دستش را برای ما تکان داد... @golchine_sher
گل اشکم شبی وا می‌شد ای کاش همه دردم مداوا می‌شد ای کاش به هر کس قسمتی دادی خدایا! شهادت قسمت ما می‌شد ای کاش... @golchine_sher ِ
آدم در این کرانه دلش جای دیگری‌ست این خاک، کربلای معلای دیگری‌ست با هر نسیم، مرده‌دلی زنده می‌شود آری دمش مثال مسیحای دیگری‌ست اینجا همیشه چشم به دنبال معجزه‌ست در هر نگاه شوق تماشای دیگری‌ست خون شهید در همه جا موج می‌زند دریا در این کرانه به معنای دیگری‌ست خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است! این پهنه جایگاه قدم‌های دیگری‌ست بعد از وقوع کرب‌و‌بلا، خون این زمین در پای دین هر آینه امضای دیگری‌ست اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند! اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگری‌ست @golchine_sher
از جنگ بیزارم دلیلش تا ابد بابا صد زخم ترکش توی جانش مستند، بابا بر شانه ی دیوار می کوبد ز فرط درد بر تخت و در کوبیده هی مشت و لگد بابا هر روز در چشمم زنی آشفته گیسویش هرگز نمی گوید که او را می زند بابا فریاد مادر ، التماس خواهرم یعنی بی شک جنون از استخوانش می دوَد بابا شوقی ندارد خاطرات جبهه اش، وقتی دریای اشک از گونه هایش می چکد بابا بازی خوب از بد که یادت هست ؟می دانی ؟ در خانه ی ما خوب مادر هست و بد بابا دست خودش باشد مگر؟ اینگونه می خواهد؟ سلول در سلول خود حبس الابد بابا امروز دیدم لابه لای سرفه اش خون بود یعنی زبانم لال ،دارد می رود بابا؟ □ □ □ نعش پدر امروز توی شهر می چرخد هر کوچه ذکرش قل هوالله احد ،بابا رفتی و مادر ناشکیباتر شده حالا این داغ سنگین است و او را می کشد بابا @golchine_sher
جنگ هنوز ادامه دارد... وقتی رگبار سرفه ها ستون خانه را می لرزاند مادرم سربازی است آماده باش که با اکسیژن می شتابد. سپس پشت چادر سمت قبله سنگر گرفته از آن می گوید... و خواهرم.... که دختری است بابایی گوشه ی اتاق ابری است پدر دلتنگ نفس ابر هر لحظه بارورتر می بارد و می بارد... دشمن نیز به پیروزی پدر اعتراف کرد وقتی مدال ترکش را بر سینه ی او آویخت... ولی اینبار... خبر از صلحی است اجباری سرباز ... پدرم را زیر ملحفه ی سفید پنهان می کند و دشمن اما... ستون خانه را بر سرمان آوار کرد... حالا من مانده ام وارث کپسول اکسیژنی که پر است از هوای سنگین غم با احترام تقدیم به جانبازان شیمیایی بویژه پسرخاله شهیدم اصغر صفری @golchine_sher
غم می رود از خانه و لبخند می آید در کوچه ها بوی خوش اسپند می آید یک قاصدک حالا خبر های خوش آورده از فرط این شادی زبانم بند می آید بعد از هزاران ساعت دلواپس غمگین آرامشی بی مثل و بی مانند می آید در شهر موج غیرت و مردانگی جاریست این کاروان از سینه ی اروند می آید سال جدیدم را کنارش جشن میگیرم چون روز های آخر اسفند می آید امروز تشییع هزاران لاله ی سرخ است دارد پدر از کربلای چند می آید @golchine_sher