eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
749 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دردلم حسرت یک روضه درایوان نجف خلوتی،باشد.ومن باشم وسلطان نجف دلم امروزکمی پرسه زدن می خواهد غزلی درمن ومن توی خیابان نجف چقدرحس قشنگی ست درآن دم که فقط شعرباشدبه لب ونم نم باران نجف چه صفایی ست که هم صحبت ارباب،شوم مثل موری شوم او مثل سلیمان نجف چون یتیمی شده ام با غزلی ازسرعشق چشم هایم پی بابای یتیمان نجف دلم انگار گره خورده در این تنهایی به کمی گریه وقرآن وشبستان نجف کاش دستی به سرشانه ی من بگذارد قسمتم کاش کندقطعه ای از نان نجف @golchine_sher
تو حس وحال تلخ طوفان را نمی دانی عاشق شدن در زیر باران را نمی دانی من لحظه لحظه با توام اما نمی بینی دق مرگیِ جان پریشان را نمی دانی عاشق شدن کفر است درقاموس تو ،هرچند فرق میان کفر وایمان را نمی دانی تاول نزد پاهات هرگز،می شود فهمید معنای تاول در بیابان را نمی دانی هرشب برایم بی تو چون شام غریبان است هرچند احوال غریبان را نمی دانی تو سرگذشت آدم و حوا و گندم را تو ارتباط سیب وشیطان را نمی دانی فرقی ندارد بی تو ،هر جا ،حال و روزم را در چار دیواری چو زندان را نمی دانی دیروز حتی با زنی در کوچه حرفم شد آن زن خودم بودم ،خودم ،آن را نمی دانی من از تو لبریز از تو لبریز از تو لبریزم تو علت ذوق خیابان را نمی دانی از عشق و گیسو و زن و لب گفته ای ،اما تنهایی زن توی ایوان را نمی دانی طوفان دردم پنجره فولاد درمانم اعجاز سلطان خراسان را نمی دانی @golchine_sher
جزحریم توسرم هیچ کجا خم نشود شاه خوبانی و مهرت ز سرم کم نشود گوشه ی صحن تو بی شک حرم امن من است غیر عشق تو مرا شوق دمادم نشود بازکن پنجره ای سمت دلم وقت غزل غزلم بی نظرولطف تو جزغم نشود ابر تا دور ضریح تو نچرخد، هرگز روی گلبرگ حرم حامل شبنم نشود گل اگر چند عزیز است ولیکن هرگز بی اشارات تو ، وا ، نرگس ومریم نشود باغزل گریه دوباره چمدان را بستم اگر اینبار سفر باز فراهم نشود.‌.. ذره ای کم نشود از عطش ثانیه ها ذره ای از عطش ثانیه ها کم نشود نروم از حرم امن تو جایی هرگز تا دخیل من وایوان تو محکم نشود. @golchine_sher
خواب درچشم غزل ریخته وقت سحراست در دل قافیه ها عشق فقط مستتراست چه شدامروزجهان را ؟خبری در راه است این خبر چیست که ازخوب بسی خوبتر است هرکجا می نگرم قافیه درقافیه عشق عشق یعنی که دلم سوی شما رهسپر است ایها الناس همه عید بگیرید که عید آمد از راه ودهد مژده که وقت ظفر است این همان عید غدیر است درآن برکه ی خم که علی تا به ابد جای نبی راهبر است اوپسر عم نبی همسر زهرای بتول او علی ابن ابیطالب وخیرالبشر است عرش درهلهله وفرش مبارک بادش بازجبریل امین آمده وپشت در است چه کسی دید چنین حادثه ای درتاریخ ؟ دست خورشید وقمر....جلوه ازاین نابتر است ؟ هیچ کس غیر علی لایق این منصب نیست درشب لیل مبیت اوست که متن خطر است چشم بد دور شود از همه عالم ،چونکه خوانده ام ناد علی ،ناد علی چون سپر است @golchine_sher
بازهم نم نم باران ومن وخیسی دفتر بازخودکار ودل آشوبی وهنگامه ی دیگر ریخته کوچه به کوچه همه جا مجلس روضه چقدراشک که پنهان شده درچادر مادر هیئت سینه زن و زمزمه وپای برهنه هرقدم تکیه و شربت همه جا چای معطر ظهر دم کرده ی روز دهم وعطر نمازش آخرین سجده ی مولا صف ابلیس برابر این همه قرص قمر ریخته در دشت خدایا دیده تاریخ به خود باز ازاین منظره بهتر؟ دشت یکپارچه عشق است پراز پاره ی قرآن هرقدم جلوه ی هفتاد و دو خورشید به منبر این همه زخم کجادیده کسی برتن بی سر؟ هیچکس نشنود اینگونه دگر روضه ی خواهر چهارده قرن گذشته است ازاین روضه ،هنوزم آسمان می شودازاین غم جانسوز مکدر دود اسپند ومن و شام غریبان عزایش بازهم نم نم باران ومن وخیسی دفتر @golchine_sher
با شال می بندد زن قصه سرش را چون درد پوشانده تمام پیکرش را تخت وتشنج یک تن بدحال وحالا آشفتگی دربرگرفته بسترش را کم کرده روی درد را با عشق ،هرچند درناشکیبی سوخته بال وپرش را یگ مشت داروچشمهای خیره برتخت یک شربت سرفه که گم کرده درش را سنگر گرفته کودکش کنج اتاق و دیده ولی بابای او هم سنگرش را یک دست وپایش مانده در مرز شلمچه همراه خود آورده نیم دیگرش را شب ها مچاله می شود ازدرد در خود مهتاب می بندد به همراهی سرش را روزی هزاران بار می میمرد زنی که همسایه می خندد جنون همسرش را هربار چیزی می شکست و باز میگفت فردا برایت میخرم یک بهترش را دارالجنون وعشق یعنی این اتاق و یک زن که دیده پیش چشمش محشرش را شاعر به پایان می رساند این غزل را با مرد موجی با زن در محضرش را . @golchine_sher
دیگر نمی خواهم که دلخواه تو باشم درکوچه ها چون سایه همراه تو باشم حتی بمیرم لحظه ها را از تب عشق بهتر که زندانی در چاه تو باشم ازمن گرفتی دین و ایمانم ، چگونه رسم مسلمانی ست گمراه تو باشم ؟ هرجنگ بی شک کشته دارد، پس نباید بدخواه من باشی و بد خواه تو باشم دیگر نمی خواهم که دستم را بگیری باید که بعد از این فقط آه تو باشم @golchine_sher
برسرش چادر نماز نخ نمای مادرش می شود بانوی کاشانه به جای مادرش دستهایش برکمر آهسته می خواند نماز مثل مادر می شود درد آشنای مادرش ناگهان ازدرد می پیچد به خود وقت قنوت لرزشی افتاده توی ربنای مادرش دردپهلو را فقط یک خانه تا امروز دید از در و دیوار آن آید صدای مادرش کنج خانه باخودش آهسته نجوا می کند باز هم شب شد دلش کرده هوای مادرش روز مادر می خرد هرکس برای مادرش این غزل تقدیمی از جانم برای مادرش @golchine_sher
کاش امشب نفسی بغض غزل وا بشود بی گمان مجلس یک روضه مهیا بشود خانه امشب چقدراشک به دامن دارد تکیه آهسته بگویید که برپا بشود کاش شاعر به کسی هیچ نگوید امشب شعر می خواست که در حوصله ها جا بشود شیون عرش به آفاق زمین می پیچد زخم پهلوش اگر لحظه ای افشا بشود صاحب مجلس اگر حضرت مادر باشد چقدر زخم ترک خورده مداوا بشود شعله در شعله جگر سوز تر ازاین باشد؟ میخ و در ،آه ،دراین قافیه غوغا بشود نذرکردم غزلی باز بگویم ، اما کاش در وصف شما قافیه پیدا بشود @golchine_sher
با شال می بندد زن قصه سرش را چون درد پوشانده تمام پیکرش را تخت وتشنج یک تن بدحال وحالا آشفتگی دربرگرفته بسترش را کم کرده روی درد را با عشق ،هرچند درناشکیبی سوخته بال وپرش را یگ مشت داروچشمهای خیره برتخت یک شربت سرفه که گم کرده درش را سنگر گرفته کودکش کنج اتاق و دیده ولی بابای او هم سنگرش را یک دست وپایش مانده در مرز شلمچه همراه خود آورده نیم دیگرش را شب ها مچاله می شود ازدرد در خود مهتاب می بندد به همراهی سرش را روزی هزاران بار می میمرد زنی که همسایه می خندد جنون همسرش را هربار چیزی می شکست و باز میگفت فردا برایت میخرم یک بهترش را دارالجنون وعشق یعنی این اتاق و یک زن که دیده پیش چشمش محشرش را شاعر به پایان می رساند این غزل را با مرد موجی با زن در محضرش را @golchine_sher
در کوچه آوردند موجی از هیاهو را ازسالهای دور بال یک پرستو را بوی گلاب و عطر اسپند آمده انگار انگار پاشیدند عطر یاس وشب بو را شاعر میان ازدحام کوچه ها حیران خیره به کوچه رفت وآمدهای هرسو را ... آنسوتر ازشاعر نشسته یک پدر حالا محکم گرفته توی دستش هردو زانو را هربار ازخانه به سمتی می رود ، اما می آورد هربار تا خانه کسی او را امشب چرا هی بی قراری می کند مادر؟ چسبیده یک دختر کنارش سفت بازو را با تکه ای ازاستخوان و چفیه انگاری توی جنون در رقص آوردند بانو را بغضی گلوی آسمان را می درد اکنون باران غزل خوان می کند برشانه گیسو را دیر آمدی اما خیالت جمع ، شاعرها صد آسمان بغضند باران غزل گو را @golchine_sher
بعدازتو چشمانم همیشه سمت در باشد حس می کنم عطرتنت این دور و بر باشد درشهرپیچیده عزیزش بر نمی گردد یعنی نمی شد یک نفر هم خوش خبر باشد؟ هی حرف پشت حرف پشت حرف پشت حرف آیا خبرهایی ازاین بیهوده تر باشد ؟ باید دوفنجان چای باشد با غزل‌هایم وقتی بخوانم شعر او صاحب نظر باشد مرگ مولف اتفاق ساده ی شعر است وقتی (تو) در هر مصرع من مستتر باشد ( الله لا...) هرروز می خوانم برای او ... بی شک دعاهایم برایش چون سپر باشد چیزی نمی خواهم فقط یک آرزو دارم روزی بیاید کفش هایش پشت در باشد @golchine_sher
برسرش چادرنماز نخ نمای مادرش می‌شود بانوی کاشانه به جای مادرش دستهایش برکمر آهسته می‌خواند نماز مثل مادر می شود درد آشنای مادرش ناگهان ازدرد می پیچد به خود وقت قنوت لرزشی افتاده توی ربنای مادرش درد پهلو را فقط یک خانه تا امروز دید از در و دیوار آن آید صدای مادرش کنج خانه باخودش آهسته نجوا میکند بازهم شب شد دلش کرده هوای مادرش روز مادر می خرد هرکس برای مادرش این غزل تقدیمی از جانم برای مادرش . رحلت جانسوز ام المصائب حضرت زینب کبری سلام الله تسلیت باد. @golchine_sher
یا تو پیدایت شود یا اینکه من گم می شوم می‌شوم دیوانه ای قاطی مردم می شوم من کجا واین غزل، باید بگویم هر کجا مطلع البیتش تو باشی بیت دوم می شوم خواب دیدم توی ساحل یکقدم مانده به هم سمت دریا می‌روی من در تلاطم می شوم هیچ اجباری ندارم ،‌ گر بخواهی تا ابد می نشینم کنج لبهایت تبسم می شوم عهد بستم با خودم تا وقت پیدا کردنت جمعه ها پای پیاده راهی قم می شوم من نمیدانم تو او ،یا او تورا عاشقتر ست دائما درگیر این سوء تفاهم می شوم . @golchine_sher