eitaa logo
گلچین شعر
14.1هزار دنبال‌کننده
782 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
آه از این روزگارِ بعد از تو از خزان و بهارِ بعد از تو آه از این آشیانه‌ی خالی خانه‌ی پرغبارِ بعد از تو رفتی و سوز رفتنت زده است‌ شعله در شام تارِ بعد از تو رفتی و در فراق تو چه کنند مردمِ سوگوارِ بعد از تو همدم باوفا خداحافظ سدره‌المنتهی خداحافظ دلم از درد رفتنت خون است چشم من چشمه نیست جیحون است بیت‌الاحزانِ من همین خانه‌ست که پس از رفتن تو محزون است آه لیلا پس از تو واویلا که جنون در پی تو مجنون است کو که دستاس را بچرخاند دست‌هایی که از تو ممنون است دفن کردم تو را و چرخِ کبود طاق ویرانه از تو وارون است همدم با وفا خداحافظ آیه‌ی والضحی خداحافظ @golchine_sher
تو را شکسته نوشتم به درد ، پهلویم به صورت خط اشکی که مانده بر رویم نشاند داغ تو را شعر در برابر من شکست بین همین بیت تازه ابرویم تو را نوشتم و بغضی به سینه باز نشد و کج شد از اثر مشت ها النگویم نداشت قبر غریبت مزار تا بروم به شانه مویه کنم با تمام گیسویم نداشت قبر غریبت مزار تا ببرم چراغ را به شب بی پناه سوسویم نداشت قبر غریبت مزار تا ازتو سراغ خانه بگیرد دل پرستویم نگاه کن که دگر گم نمی شوم بانو که حرز نام تورا بسته ام به بازویم چقدر در که بدون تو وا نشد هرگز چقدر راه که بگشوده ای فرارویم تو را نوشتم و عطر محمدی آمد چقدر وا شده طبعم چقدر خوش بویم اجازه دادی با روضه ی تو شعر شوم و بین گریه غزل هایی از تو را گویم خدا سروده تو را ،سرّ مستجاب دعا من این مغازله را پهلوی تو می جویم مخاطب همه ی عاشقانه های علی معطر از تو شده این چکامه بانویم خدا کند که به روز حساب از این وزن به حب فاطمه سنگین شود ترازویم @golchine_sher
دوبیتی های زهرایی نه از آبی دریا می نویسم نه از پاکی گل ها می نویسم برای همدم تنهایی خود نمی از داغ زهرا می نویسم 🌹 گُلش بوی گِل تسبیح می داد دلش آیینه را تلمیح می داد تمام شهر اگر هم دوست بودند علی را بر همه ترجیح می داد 🌹🌹 دل از سوز غریبی سوخت آن روز تمام روح بی بی سوخت آن روز چنان آتش به خانه زد که محسن همان قرآن جیبی سوخت آن روز 🌹🌹🌹 غمش را بین دلها پخش کردند کمی از داغ زهرا پخش کردند به امید شفای زخم مادر برایش نان و خرما پخش کردند 🌹🌹 شب تاریکه و بارون می ریزه غریبی از سر ایوون می ریزه نمی دونُم چرا هر چی بدن رو می شوره باز از آن خون می ریزه 🌹🌹🌹🌹 تسلای دل بابا بگویید غریبم وا غریبم وا بگویید به جای ذکر تشیع جنازه فقط آهسته یا زهرا بگویید 🌹🌹🌹🌹 از امشب داغ مولا بیشتر شد شبش با غربت زهرا بسر شد تمام یاور او همسرش بود که قبرش نیز مفقود الاثر شد 🌹🌹 @golchine_sher
*مورچه و فیل* مورچه‌ای به فیل گفت برخیز و مرا ماساژ بده آنگاه مرا بخندان و اگر نتوانستی بخندانی با بوسه و مال و منالت جبران کن؛ اگر نتوانستی برای من هر روز هزارتا کشته بیاور، فیل خندید مورچه خشمگین شد: داری مسخره‌ام می‌کنی بُشکه؟ چه چیز خنده داری در آن حرف‌ها بود؟ از من کوچکتر هم هستند اما چیز‌های بزرگ خواسته‌اند از تو بزرگ‌تر هم بوده‌اند امّا ذلیلِ من شده‌اند چه دلیلی برایت بیاورم؟ کشور‌های عربی از تو بزرگ‌ترند امّا از من کوچک‌تر است اسرائیل ! @golchine_sher
01 شهریار بانوی کاشانی - Santur .mp3
8.94M
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست ماه من نیست در این قافله راهش ندهید کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست نامه‌ای هم ننوشته است، خدایا چه کنم گاهش این لطف به ما هست ولی گاهش نیست ماهم از آه دل سوختگان بی‌خبر است مگر آئینه شوق و دل آگاهش نیست یارب آیینهٔ او لطف و صفاییش نماند یا بساط دل بشکستهٔ من آهش نیست تا خبر یافته از چاه محاق مهِ من ماه حیران فلک جز غم جانکاهش نیست داشتم شاهی و بر تخت گلم جایش بود حالیا تخت گلم هست ولی شاهش نیست تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست خواهم اندر عقبش رفت و به یاران عزیز باری این مژده که چاهی به سر راهش نیست شهریارا عقب قافله کوی امید گو کسی رو که چو من طالع گمراهش نیست @golchine_sher
غم‌نامه حضرت امیرالمومنین (ع) در شام غریبان بی بی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) 🍂صلی‌الله‌علیکِ‌یافاطمةالزهراء🍂 بی تو دگر یا فاطمه(س) دنیا خراب است دیگر علی را بعد از این، بر سر تراب است غمخانه شد این دل، مشو ای شب دگر صبح یاس کبودم را نمی‌بینی که خواب است؟ امشب زمین و آسمان از هم گسسته در زیر خاک آن جسم همچون آفتاب است فصل خزان آمد، بهارم را جدا کرد دوران درد آغاز شد، ختم شباب است بیچاره و درمانده و بی یار و یاور غم‌های عالم خارج از حد و حساب است از یاد آن پهلوی بشکسته، جگر خون از غربت مظلومه‌ام، دل‌ها کباب است بعد از فراقش رازهای خفته در چاه شرحی مفصل دارد و صدها کتاب است زهرای من بنگر چنین تنها و بی‌کس از درد هجران و فراقت بوتراب است @golchine_sher
تا کی ز تمنای تو لبریز بمانم در سیطره ی گریه ی یک ریز بمانم در غصه ی این قصه ی تبدار بسوزم با دلهره و درد گلاویز بمانم دنیا همه سرسبز و دل انگیز ولی من بایست همان زردی پاییز بمانم در راه تو دادم همه ی هستی خود را تا در طلبت ساده و ناچیز بمانم من زنده ام اما فقط از دید کلاغان! تا مثل مترسک سر جالیز بمانم تو رفتی و من مانده ام و خاطره هایت تا از قِبَلِ خاطره من نیز بمانم تا روز جزا یار فراری شده باید در حسرت اشعار طرب خیز بمانم.. @golchine_sher
نه! تو آن بی تاب سابق نیستی چون گذشته صاف و صادق نیستی در اجاقِ سرد رؤیاهای من شعله ی سرخ شقایق نیستی زندگی با عشق معنا می شود گوییا با من موافق نیستی…! دائماً این پا و آن پا می کنی فارغ از بند دقایق نیستی با چنین اوضاع و احوالی، عزیز مثل این که دیگر عاشق نیستی! گرچه بس تلخ است امّا ای دریغ! تو برای عشق، لایق نیستی حسّ من این گونه می گوید به من نه! تو آن پرشور سابق نیستی @golchine_sher
من با نگاه اول تو عاشقت شدم میخواستم بگویم و جرات نداشتم درمانده در مقابل تیغ نگاه تو میخواستم بمانم و قدرت نداشتم من در هجوم لشکر چشمان مست تو راهی بجز قبول اسارت نداشتم عاشق شدم چو موی تو روزم سیاه شد این رسم عاشقی است من عادت نداشتم جز حسرت انار لبت سهم من نشد در فصل عشق جز غم و محنت نداشتم @golchine_sher
شعر_جهان « نامه ای از قعر دریا » اگر یارم هستی کمکم کن تا از تو دور شوم اگر دلدارم هستی کمکم کن تا شفا یابم، اگر می دانستم عشق چنین خطرناک است عاشقت نمی شدم اگر می دانستم دریا اینقدر عمیق است به دریا نمی زدم اگر پایان را می دانستم آغاز نمی کردم! دلتنگت هستم یادم بده چگونه ریشه های عشق را درآورم یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم یادم بده چگونه قلب می میرد و اشتیاق خودکشی می کند! اگر پیامبری ازاین جادو، ازاین کفر رهایم کن عشق، کفراست پس پاکم کن، بیرونم بکش ازاین دریا که من شنا نمی دانم! موجی که در چشمانت جاری ست مرا به درون خود می کشد به ژرفترین جا به عمیقترین نقطه! حال آنکه نه تجربه ای دارم نه قایقی. اگر ذره ای پیشت عزیزم،دستم را بگیر که از فرق سر تا نوک پا عاشقم ودر زیر آب نفس می کشم و ذره ذره غرق می شوم غرق می شو... غرق...! (شهاب) @golchine_sher
هر که فهمش بیشتر سوز نهانش بیشتر رنج و حیرانی و درد همزمانش بیشتر هر کسی در زندگی چشم انتظاری می کشد غصه و دلتنگی و اشک روانش بیشتر مرهم امیدواری نسخه ای درمانگر است هر که امیدش فزون تاب و توانش بیشتر آن که در بازار دنیا مشتریّ عشق نیست حسرت و دلشوره و سهم زیانش بیشتر میوه ی دانش وقار وعادتِ کم گویی است هر کسی کم بارتر حرف و بیانش بیشتر روی سربرگ جهان این جمله را بنوشته اند هر که محبوب خدا شد امتحانش بیشتر گر کسی با صبح دریا همدم و همسایه است جزر و مد ساحل دریای جانش بیشتر وسعت دنیای ما در بال و پر وا کردن ست هر که بالاتر نشیند بیکرانش بیشتر @golchine_sher
پاییز به باغ آمده بود تا میان تمام زردی ها آغوش بگشاید به بغض انارهای ترک خورده @golchine_sher
صبح است و سلام اولین مهمان است چشمان قشنگ پنجره خندان است برخیز و نفس بکش دمِ بودن را این سفره ی لطف و رحمت یزدان است @golchine_sher
سرو بی بارم که هرگز قامت او تا نشد یک کتاب لب به لب شعرم که لایش وا نشد مهر مهرویان به دل دارم بسی بسیارها ای دریغ از بخت خفته اینکه من ها "ما "نشد بسته ای بار دلت را می‌روی از جان من آهِ من آنقدر نالایق؛ که در تو جا نشد سیلِ اشکم بی گدار از سدِ چشمانت گذشت حیف، اقیانوسِ اشکم پای تو دریا نشد در خمِ پس کوچه های موی تو درمانده ام نذرها کردم که بگشایی گِره را؛ وا نشد @golchine_sher
آن کیست که چشمانِ تری داشته باشد؟ تا بر سرِخاکم گذری داشته باشد؟! بر گور ِمن ای دوست به دنبال چه هستی؟! هیهات! که این خانه دری داشته باشد هنگامِ دریدن شد وشمشیر مهیاست کو آن که در اینجا جگری داشته باشد؟ بی هیچ گمان منتظر بوسه ی تیغ است هر کس که دراین راه، سری داشته باشد! سر می زند از آن سوی این قافله خورشید آری! اگر این شب سحری داشته باشد ما گمشده در گمشده در گمشده هستیم “شاید کسی از ما خبری داشته باشد!” @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه ای از شجاعت و احساس است بسیار به ناموس علی(ع) حسّاس است یک آجر از این حرم نخواهد افتاد امنیتِ زینبیه با عباس(ع) است! @golchine_sher
بعدِ تو روز و شبم، دنیای من تکرار بود جای دستت نازنین‌ در دستِ من سیگار بود... زحمتِ تنهایی‌ام را حضرتِ غم می‌کشید وسعتِ رسوایی‌ام سرخطِّ هر اخبار بود... هاله‌ای از دود، زانو در بغل، مردی غریب سایه‌ی تلخِ سکوت‌ افتاده بر دیوار بود... ابرِ غمگینِ غزل هم شوقِ باریدن نداشت توده‌ی بغضِ غریبم خسته از انکار بود... می‌فشردم بر جگر دندانِ صبرِ کوچه را هر گذر یک کربلا، صد مثنوی آزار بود... هم‌چو سروی بی‌خبر از کینه‌ی دستِ تبر دسترنجِ عمرِ من بازیچه‌ی اغیار بود... سادگی کردم نباید می‌سپردم از نخست دل که در آیینِ رندان مخزن‌ُ الاسرار بود... می‌رسید از باغِ دل هردم شهیدی لاله‌گون روزگاری اشتیاقم این‌چنین بر دار بود... رسمِ دنیا، امتحان یا جبر حالا هرچه بود دستِ تقدیر از قضا همواره با کفتار بود... این‌چنین دستِ خزان زد بر لبم مُهرِ سکوت ورنه پشتِ بغضِ لالم صحبتی بسیار بود... @golchine_sher
فکری به حال این دل چشم انتظار کن تقویم سرد و یخ زده ام را بهار کن دستی بزن به گیسویت آن را به هم بریز این قوم متحد شده را تار و مار کن "لا یمکن الفرار من العشق" پس بیا خود را به این مصیبت شیرین دچار کن آهوی شعر، نظم جهان را به هم بزن این شیر دلسپرده ی خود را شکار کن باشد،قبول! عشق تو را منفعت نداد این بار را برای دل من قمار کن ماه و ستاره چشم تو را دید می‌زنند فکری به حال این همه شب زنده دار کن @golchine_sher
یک نفر باید بیاید عشق ، مهمانم کند سر دهد در پای من تا رو به سامانم کند من چنانم که به نازی خلق را حیران کنم او چنان در عاشقی باشد که حیرانم کند دین و دل را واگذارد در تمنای وصال آنچنان که بی نیاز از این و از آنم کند خانه آبادم کند با سقفی از مهر و وفا دست من گیرد ، رها از کنج ویرانم کند سر گذارد زیر تیغ عشق ، بی چون و چرا جان خود را همچو اسماعیل قربانم کند دور سازد آتش نمرود را از سینه ام من خلیلش گردم و او در گلستانم کند تا به دست آرد دل غرق نیاز و ناز را شبنم چشمان خود را نذر دامانم کند می رسد آخر کسی از گوشه ی تقدیرها با خمار چشم مستش همچو مستانم کند زندگی یعنی همین که در هجوم دردها یک نفر باشد که با یک بوسه درمانم کند @golchine_sher
ای کاش که قصد جاده ها ایران بود سهم همه ی اراده ها ایران بود ای کاش مزار همه ی معصومین، با کل امامزاده ها ایران بود @meysamranjbar_channel @golchine_sher
دردِ شب کمتراز مرگ نیست برای پدری که چاله های خیابان برای گاریش دهان باز می کنند @golchine_sher
مثال خنجری از عشق روی سینه می‌مانی مرا چون آتشی در زیر خاکستر بنا کردی شبیه پازلی زخمی تمام تکیه‌هایم را همان روزی که رفتی با غمت از هم جدا کردی میان بستری از اشک هر شب خیس و بارانی که عشق توست، در این سینه‌ام مانند زندانی نگو از حال این دل با خبر هستی و می‌دانی که بعد از من به چشمان سیاهی اقتدا کردی اسیر ظلمتی تسلیم گشته نور فانوسم کنار خاطرات توست هر شب غرق کابوسم که می‌سوزم درون آتشی از آه و افسوسم مرا آسان میان آتشی از غم رها کردی چه می‌خواهم از این دنیا که حسرت مانده بر این دل تمام آرزوهایم به زیر لایه‌ای از گِل که از این زندگی جز غم نبرده عمر من حاصل تمام حرف من این است بر قلبم جفا کردی میان خاطرات تو هنوزم غرق دیروزم بر این باور که می‌آیی شبیه آه می‌سوزم زمستان می‌شود بی‌تو بهار و عید نوروزم به دردی بی‌دوا عمریست من را مبتلا کردی.... @golchine_sher
گشته ام تا که اسیرِ ذلّتِ خود خواهی ام بی نصیب از شوکتِ دورانِ شاهنشاهی ام صبحدم آگه شدم از سرِّ پنهانِ درون تا قیامت سرخوشم مدیونِ آن آگاهی ام در طریقت جان و دل با هم تبانی کرده اند تا نمایند ابتدای این سفر همراهی ام همچو عنقایی گشودم بال و پر از قلّه ها آسمان را کرده ام میدانِ جولانگاهی ام در مسیر بندگی گردیده ام غافل ز خویش گشته ام شرمنده اکنون از همه کوتاهی ام در دلم دیگر نمی باشد صفای باطنی در طریقت حالیا در معرضِ گمراهی ام هر کجا رفتم ولی آخر به سویت آمدم از برایت ای صنم همچون کبوتر چاهی ام همچو( شایق) کی نمایم غفلت از اهریمنان؟ بنده ی عشقم که دائم فی امانِ اللهی ام @golchine_sher
دردی است در دلم که مداوا نمی‌شود دیگر به هر بهانه دلم وا نمی شود آنجا که عشق طبیب است و دل دچار حاجت رواست هر که مداوا نمی‌شود بیهوده می تپید، به دریا زدیم رفت دنبال دل مگرد که پیدا نمی‌شود از این دیار خشک به مرداب می رسم زاینده رود راهی دریا نمی شود این پیله وا نمی شود اما اگر شود این دل به شوق عشق تو پروانه می شود @golchine_sher