eitaa logo
گلچین شعر
17.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
458 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
هر آنچه... دیگر زمان رفتنم را خوب می دانم دنیا سراسر پوچ و تکراری و بی رنگ است مثل تمام سالهای رفته که جز عشق! چیزی نه روی دل بمانَد، نه خوش آهنگ است! شاید که رفتن معنی خوب رسیدن هاست شاید که کوچَم نقطه ی آغاز من باشد شاید جهانی که به آن باید بپیوندم پیدا شدن بعد از همیشه گم شدن باشد او چیدمانش حاصلِ ضربِ غم و شادیست پروردگارم حکمتش دریای تقدیر است تسلیم بودن را به یادم می سپارم چون با ناخدا باشی دلت در عشق زنجیر است دنیا زمین بازی خیر و شر است و ما بازیگرانیم از ازل تا روز پایانی آدم به دنیا آمدیم، انسان نمی مانیم! ای کاش ذات بد نگو گردد به آسانی هر آنچه می جویی تویی، شهنامه ی خلقت! هر آنچه می خواهی تویی در عالم حیرت در جستجوی چیستی ها وچرایی ها از خود بساز آینه ای در قامت جنت (پرنده شرقی) @parandeye_sharghi @golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم مدال مرام و معرفت و عشق شد مدال شما که شیر مادر و نان پدر حلال شما در این زمانه که باب «وطن‌فروشی‌!»هاست شما حماسه سرودید، خوش‌به‌حال شما خوش آن‌که باخوشی مردم وطن خوش‌باد که نیست غیر ملال وطن، ملال شما به هر سلام نظامی به پرچم ایران جدال باطل‌وحق می‌شود جدال شما به «پهلوانی»تان دل‌خوشیم، چون ما را جهان شناخت به رفتار بی‌مثال شما به اوج قله رسیدید و بود صبر و تلاش در این مسیر پر از پیچ‌وخم دو بال شما سیاهی آمده بود و خیال معرکه داشت ولی دوباره به شب چیره شد هلال شما به قصد سرکشی آمد در این سرای، ولی سرش در آخر سر بود پای‌مال شما به‌پاس آن‌همه خون‌دلی که می‌خوردید شکوفه داده در این بوستان نهال شما تمام ما که دلی صاف و ساده و پاک است بدون منّت و با افتخار؛ «مال شما...» @golchine_sher
باران رسید و چشمه چشمه جویبار  آورد همراه خود آیینه های  بی غُبار آورد روی طناب آسمان آویخت اَبرش را باران به زُلفش شانه ای زد آبشار آورد باران رسید و پنجره بُغضش ترک برداشت هی دانه دانه خون دل خورد و اَنار آورد حال و هوای باغچه یک جور دیگر شد وقتی که روی دست های خود بهار آورد تاکه فروبنشاند آتش را ز جان تاک آبی برای تکدرخت داغدار آورد یک جُرعه جان تا در رَگ تاکِ یَخ آجین ریخت یک دم  تکانی خورد و بعدش برگ و بار آورد نرخش شکست و در دهان قند آب اُفتاد تا خوشه خوشه تاک انگور خُمار آورد  دُکّآن زنبور عسل شد تخته وقتی که انگور با هر حَبّه اش جامی به بار آورد هر قطره اش جامی بُلورین، روی هر جامش تصویری از چشم خُمار و روی یار آورد شب های تلخ بی قراری در توالی بود باران رسید این بار یک جُرعه قرار آورد در گوشه تنهایی ام خلوت نشین بودم باران زد و چِک چِک ...برایم غمگسار آورد راز نهان گوشه ی  ویرانه اِفشا شد باران به او گنجینه های آشکار آورد در تنگنای سینه ام خاموش کرد آخر آتش فشانی را که داغ نابکار آورد آمد دَمار از روزگار غم درآورد و از نو برایم روزی و هم روزگار آورد در گوشه غم حال زارم را  که دید آنگاه در هُرمِ آغوشش برای من سه تار آورد دستی به روی سیم ساز خود کشید و بعد شد کوک حالم تا که سوزی سازگار آورد همراه سازش شوری از آن سُلمَک و شهناز روی لبانش نغمه های شاهکار آورد هر قطره اش فانوس نور و روشنایی بود یک چلچراغی را به این شب های تار آورد چید از دل من خوشه های شوم حسرت را باران اُمید و آرزو را پای کار آورد از داغ و درد دوری آری سخت بدتر بود آخر بلایی که سر دِل انتظار آورد باران رسید از راه با آن ساز و آوازش باخود غزل های مَلیحِ "شهریار" آورد @golchine_sher
ساعت شنی را برعکس کن! می خواهم دوباره زندگی کنم @golchine_sher
مائیم گرفتار، رها در قفسی چند چون بوته ی در سیطره خار وخسی چند از باغ پر از این همه رنگینی گلها مانده است به ما از تب چیدن هوسی چند چون نیمکت صامت در گوشه باغیم مائیم و تماشای هوا و هوسی چند فریاد چه ؟ وقتی که نداریم امیدی از ظلمت چشمان تو فریاد رسی چند گرد است زمین می رسم آخر به تو روزی امروز نه !فردا نه !پس از پیش و پسی چند ای عشق مدارا نکن و داغ عطا کن داریم هنوز از برکات ات نفسی چند @golchine_sher
به دریا دل بزن تا بگذری از موج رسوایی نمی‌رنجد غریق عشق از طوفان تنهایی به‌جز آیینه وقتی همدمی پیدا نخواهی کرد چه رنجی می‌بری از دیدن تکرار زیبایی صبوری‌های من، ای عشق، تاوان گناهم بود عجب صبر جمیلی بود این صبر زلیخایی! همان قدری که در دل تشنه پایان دنیایم همان اندازه سیرابم از این رنج تماشایی برایم آرزوی زندگی کرده‌ست و می‌دانم تو هم، ای مرگ، داری با دل او راه می‌آیی @golchine_sher
صبح آمد و باغ خانه عطرآگین شد دیــــــوارِ بــــلـــــنـــدِ آرزو آذیــــــن شد شمع و گل و پروانه و بلبل جمعند خورشید دمید و زندگی شیرین شد @golchine_sher
دلم را داده ام، تقدیم خواهم کرد جان را هم برایت فرش خواهم کرد، روزی آسمان را هم کنارت فارغم از هر کس و هر چیز، مدتهاست صدایت برده از یاد من آهنگ زمان را هم مگر راه گریزی از کمان ابرویت دارم؟ که سویم می فرستی لشگری از گیسوان را هم... تویی مضمون بکر شعرهای من، سزاوار است که صرف تو کنم علم معانی و بیان را هم نهاد توست زیبایی، گزاره گردش چشمت به چالش می‌کشد حُسن تو دستورِ زبان را هم در این نامهربانی ها، بریدم از همه دنیا خوشم از اینکه افتاده به یاری مهربان راهم @golchine_sher
ای که با عطرِ نسیم سحری همسفری کاش این قافله را هم به نگاهی ببری برسانی به حضورِ گُلِ من این گِله را کُشت ما را غمِ دوری و غمِ در به دری باز هم بغضِ سفالینِ غزل را بِشِکَن تو که از جای تَرَک ها ی دلم با خبری کو بهاری که در این غمکده همراه شود؟ ای دریغ از نفسِ گرم و دلِ شعله وری صاحبُ اَلأَمْرِ منی، امر کن ای جان و دلم تو که از هر نظر ای آینه صاحب نظری هر چه گشتم که بیابم به دلت روزنه ای وا نشد از قفسِ ملتهبِ سینه دری من سراپا همه تقصیرم و در محضرِ عشق به جز این آه ندارم سندِ معتبری از حوالیِ تَبِستانِ وجودم بِگُذَر گرچه از خاکِ من آن روز نمانده اَثری عذرِ تقصیر برای همه ی ثانیه ها روزگاری که به غَفلت شده از من سِپری.. @golchine_sher
در شب افسانه و افسون به دنیا آمدم در میان جامه‌ی میگون به دنیا آمدم واژه‌ها دور سرم ساز تغزل می‌زدند در سماع خرقه‌ای موزون به دنیا آمدم پیچکی قنداقه‌ام شد، قاصدک گهواره‌ام دایه‌ام شد لاله‌ای، دلخون به دنیا آمدم من نی غمگین چوپانم، نوایم دشتی است در غروب از ساقه‌ای محزون به دنیا آمدم بوی جوی مولیان را رودکی با من سرود صبحدم بر ساحل جیحون به دنیا آمدم من یهودا نیستم، شاید مسیحی دیگرم شام آخر با حواریون به دنیا آمدم مادر لیلی مرا دیوانه می‌نامد هنوز او نمی‌داند که من مجنون به دنیا آمدم @golchine_sher
561K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای صبح رسیده بر سرِ شاخه ی نور شیرینیِ چیدنت به جانم زده شور آوارِ چلیپاییِ زلفت زیباست مهتاب زده تکیه به آن قصر بلور از پنجره ی حُسن دمیدن داری از دیدن روی تو جهان غرق سرور هر روز مرا به شوق می انگیزی هر تارِ سر موی تو آهنگ حضور خورشید به آتش دلش میریزد هی کُندر واسپند، حسودانِ تو کور @golchine_sher