eitaa logo
گلچین شعر
16.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
451 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌ جمعه‌ی‌‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه، بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌ بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌ بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا... @golchine_sher
هرکس که در معامله با دوست غم خرید حتی اگر زیاد خریده‌ست، کم خرید... قبل از الست بود که ما گریه‌کن شدیم ما را برای روضه‌ی خود در عدم خرید می‌خواست با زیارت او زندگی کنیم این شد که در دل همه‌ی ما حرم خرید گفتیم روسیاهی ما را نمی‌خرد دیدیم از قضا همه را با کرم خرید قیمت گرفته بود دل روسیاه ما وقتی حسین میوه‌ی گندیده هم خرید یک قطره اشک شافع روز قیامت است ما را حسینِ فاطمه با این رقم خرید در استکان ساده چرا چای می خوریم؟ باید برای مجلس او جام جم خرید خواهیم دید روز قیامت که فاطمه یک قوم را به نرخ دودست قلم خرید @golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم تن ندارم چاره‌ای از خویش تا دارم نفس در تن که با هر«آرزوی تازه» می‌سازم قفس در تن اسیر آرزو...، در دام غفلت...، مانده‌ی راهم... چه‌غوغایی به‌پا کرده‌ست جولان هوس در تن به‌جنگ خویش باید بی‌خود از خود رفت، می‌دانم ولی این عُرضه را هرگز ندارد هیچ‌کس در تن اگر عریانی محض است شرط محرمیّت‌ها تعلّق‌های پوشیده چه می‌خواهند پس در تن؟ شکستی سهمگین در انتظار دیدنم مانده‌ست که می‌بینم به‌راه افتاده طوفان طبس در تن هلا ای کاش می‌آمد برون از خویش‌تن مردی به‌جنگ نفس برمی‌خاست با تیغ هرس در تن پیِ اصلاح خود برخیز و دنیا را عوض کن، هان! بساز از خویش افعالی که در آن‌هاست مصدر؛ «تن» @Mojtaba_khorsandi @golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم مست از شراب کوثر نهج‌البلاغه نیست هرکس که پای منبر نهج‌البلاغه نیست زیرا برای فهم کلام خدا، دری آسان‌گذرتر از در نهج‌البلاغه نیست وقتی که مرتضی و محمد برادرند قرآن چرا برادر نهج‌البلاغه نیست؟ زیبا نمی‌شود سخن هر خطیب که آراسته به زیور نهج‌البلاغه نیست راهی نمانده است برای صدف شدن در آن‌دلی که گوهر نهج‌البلاغه نیست در کارزار عدل صدایی رساتر از فریادهای حنجر نهج‌البلاغه نیست حق ماندنی‌تر است! که بعد از هزارسال زخمی به روی پیکر نهج‌البلاغه نیست «دون کلام خالق و فوق کلام خلق» این وصف جز به سردر نهج‌البلاغه نیست @golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم عزادار است تا فردای محشر مسجد کوفه که مولا را نخواهد دید دیگر مسجد کوفه تمام مردم این شهر دل‌تنگ علی هستند ولی دل‌تنگ او چندین برابر مسجد کوفه دوباره بُغض می‌گیرد سر راه گلویش را دم تکرار هر «الله اکبر» مسجد کوفه به یاد دردد‌ل‌های علی با چاه نخلستان به زانوی غریبی می‌برد سر مسجد کوفه دلش خون است از خون به‌ناحق‌ ریخته برخاک چنان سجّاده و محراب و منبر، مسجد کوفه به‌غیر از آن شب آخر که مشتاق پریدن بود علی را دیده کِی با حال مضطر مسجد کوفه؟ علی در گوش او می‌گفت رازی را دم رفتن که روزی می‌شود دامان یک‌سر مسجد کوفه که روزی خطبه خواهد خواند با صوت علی یک‌زن سکوتی محض خواهد شد سراسر مسجد کوفه جواب قطره‌ای از خون اصغر هم نخواهد بود اگر در اشک حسرت شد شناور مسجد کوفه ولی می‌آید از نسل علی عین علی مردی که می‌بیند علی را بار دیگر مسجد کوفه به گوش جان می‌آید نغمه‌ی «مَولایَ یا مَولای» دوباره می‌شود روزی معطر مسجد کوفه دلم تنگ است، می‌خواهم کمی خلوت کنم پای؛ @Mojtaba_khorsandi @golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم برای خاک، برای شرف، برای وطن برای خون شهیدی که ریخت پای وطن برای ترک، عرب، لر، بلوچ، گیلک، کرد برای آن همه جانی که شد فدای وطن برای «گریه‌ی هرروز مادران شهید» برای «حسرت بابا»ی بچه‌های وطن برای «فرّخی و عشقی و نسیمِ‌شمال» برای هرکه دلش می‌تپد برای وطن برای هرکه وطن را رها نکرد و نرفت که گردوخاک نگیرد پر قبای وطن برای جمله‌ی «حبُّ الوَطَن مِنَ الایمان» چه بیش‌ازاین بنویسیم در ثنای وطن؟ برای این که بدانیم اوج خوش‌بختی‌ست که می‌شود ریه‌هامان پر از هوای وطن برای رقص جنون در میان آتش‌وخون برای رد شدن از خویش در اِزای وطن برای این که اگر خسته شد، زمین نخورد که شانه‌ی تو و من‌ می‌شود عصای وطن برای شاهرگ زیر تیغ رفته‌ی ما اگر که خون بشود ضامن بقای وطن برای این‌که اگر تن‌به‌تن کفن بشویم مباد بر تن ما جامه‌ی عزای وطن. @Mojtaba_khorsandi @golchine_sher
هرجا سراغی، از غم گرفتیم در سینه بزمِ ماتم گرفتیم در هرمقامی، خدمت گزیدیم سینه زدیم و، پرچم گرفتیم اکسیر اعظم، ذکر حسین است عالم به‌هم ریخت، تا دم گرفتیم سنگ دل ما، با گریه شد آب از چشمه‌ی اشک، زمزم گرفتیم گریه برای، داغ تو بوده ارثی که ما از، آدم گرفتیم ما سنگ بودیم، با گریه بر تو حکم نگین از، خاتم گرفتیم لطف تو بیش از، این حرف‌ها بود لطف تو خیلی‌ست، ما کم گرفتیم @golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم غزل‌مرثیه‌ای برای پیراهن همین‌که شد چراغ روشن این راه؛ «پیراهن» خدا یک‌سوره نازل کرد؛ بسم‌الله، پیراهن... طنین افکند از این‌سوره چندین‌آیه در هستی که یادآور شود شادی و غم را گاه پیراهن هم از راز نهان انبیا با خود خبرها داشت هم از اسرار پنهان خدا آگاه؛ پیراهن مرور تازه‌ای از خاطراتی کهنه‌ خواهد داشت اگر دیده‌ست عمق قصه را کوتاه پیراهن فرود آمد...، فرود آورد یک‌یک آیه‌هایش را برآورد از نهاد اهل عالم «آه...» پیراهن نخستین بار باب توبه شد بر قامت آدم که شد کار جهان را بانی اصلاح؛ پیراهن برای نوح کشتی‌بان، برای یونس آزادی شد آتش را گلستان بر خلیل‌الله؛ پیراهن سلیمان خاتمش را یافت، موسی نیل را رد کرد شفای دیده‌ی یعقوب شد در چاه؛ پیراهن لباس کعبه بر اندام بت زیبا نخواهد بود اگر افتاد دست مردم گمراه پیراهن هزار و چارصد سال است در عرش‌خدا هرشب بنا کرده هزاران روضه‌ی جان‌کاه پیراهن خبر از سرخی رازی نهان در سینه‌‌اش دارد اگر تا کربلا رفته‌ست با اکراه پیراهن به‌لطف زخم‌ها بوده که این پیراهن از اعجاز به تن کرده «هزار و نهصد و پنجاه پیراهن!» حنایی سرخ از خون خدا با خود به تن دارد که در روز قیامت می‌شود خون‌خواه پیراهن یقین دارم که در آخر سعادت‌مند خواهد شد که با موعود منجی می‌شود همراه پیراهن. @golchine_sher
خلیج همیشه فارس همیشه در دل تاریخ این گواهی ماند برای دشمن تو تا ابد تباهی ماند گذشت فصل زمستان ولی برای زغال هنوز هم که هنوز است روسیاهی ماند هزار تاج به تاراج برده شد اما همیشه بر سر تو تاج پادشاهی ماند چه خواب‌ها که یکایک شدند نقش بر آب چه نقشه‌ها که سر برگه‌های کاهی ماند کسی که خواست سر ما کلاه بگذارد برای او نه سری ماند و نه کلاهی ماند شکوه نام تو مانند کوه پابرجاست نه مثل موج که گاهی نماند و گاهی ماند به رغم مدعیان، ای خلیج میهنِ من تو فارس بودی و هستی و فارس خواهی ماند @golchine_sher
خلیج همیشه فارس همیشه در دل تاریخ این گواهی ماند برای دشمن تو تا ابد تباهی ماند گذشت فصل زمستان ولی برای زغال هنوز هم که هنوز است روسیاهی ماند هزار تاج به تاراج برده شد اما همیشه بر سر تو تاج پادشاهی ماند چه خواب‌ها که یکایک شدند نقش بر آب چه نقشه‌ها که سر برگه‌های کاهی ماند کسی که خواست سر ما کلاه بگذارد برای او نه سری ماند و نه کلاهی ماند شکوه نام تو مانند کوه پابرجاست نه مثل موج که گاهی نماند و گاهی ماند به رغم مدعیان، ای خلیج میهن من تو فارس بودی و هستی و فارس خواهی ماند @golchine_sher
بسم الله الرحمن الرحیم مَهَراس رها شو از دل خاک و از آسمان مهراس به‌سمتت آمده دست خدا، ازآن مهراس به هوش باش؛ «یَدُاللهِ فَوقَ اَیدیهِم» دلا ز غیر خداوند در جهان مهراس به حکم «نَجعَلَهُم وارثین» خدا با توست آهای رعیت! از ظلم‌وجور خان مهراس خداست حاکم مطلق، به خلق باج مده! خداست ضامن روزی، از آب‌ونان مهراس! بدان که «اِنَّ‌مَعَ‌العُسرِیُسر» وعده‌ی اوست بهار می‌رسد از راه، از خزان مهراس به کربلا برس و با حسین بیعت کن از ازدحام یزید و یزیدیان مهراس به غیر فتح و شهادت نتیجه‌ی آن نیست در این مسیر پر از سود، از زیان مهراس «عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز... توراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس.» @Mojtaba_khorsandi @golchine_sher
اگر سوار و اگر که پیاده می‌آییم به شوق توست که جاده به جاده می‌آییم هزار شکر که در اوج این همه سختی به دیدن حرم تو چه ساده می‌آییم بزرگ و کوچک ما شوق کربلا دارند بدیهی است که با خانواده می‌آییم اگرچه سختی و دشواری است، اما ما به خُلق باز و به روی گشاده می‌آییم «به‌رغم مدعیانی که منع عشق کنند» به حکم عشق الهی زیاده می‌آییم شکوهمندترین نوع انتظار این است همین که خسته ولی ایستاده می‌آییم در این مسیر فقط در پی رضای توأیم که فکر غیر تو از سر نهاده، می‌آییم بیا به دیدن ما ای امام صاحب‌امر! که ما به شوق تو با این اراده می‌آییم @golchine_sher