eitaa logo
گلچین شعر
14.1هزار دنبال‌کننده
772 عکس
268 ویدیو
11 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام حضرت عشق دلم آبی شده در موج ریز موی دلبرها چه آرام است اقیانوس چشم این کبوترها غروبی آسمانی در هوای صحن چشمانت شکسته بغض باران روی پلک سبز مرمرها گلاب نور می ریزد فرشته روی بام دل و می پیچد شمیم یاس در محراب کوثرها عجب جاه و جلالی دارد اینجا ماه مریم ها که صد عیسی نهاده زیر پای مرقدش سرها دلم را کرده ام امشب دخیل بند گیسویت که ازاین حلقه ها وا می‌کند انگشت تو درها رصد کردی به خون دل زمان ها را به دلتنگی که تا آموختی درس وفاداری به خواهر ها تو ققنوسی که بر قاف محبت آشیان داری پراز عشقی لبا لب آتش شوق برادرها قم از شوریِ اشکِ تو نمکدان ولایت شد چه شیرین است شورِ تو برای حجم ساغرها https://eitaa.com/yzdaan @golchine_sher
بعد تو از هر چیز هست و نیست دلگیرم حرفی ندارم با کسی بغض گلوگیرم خود را به دار انتظارت اشک می بافم در حلقه های چشم تو بدجور زنجیرم مثل کسی که خم شده از خاک بر دارد نعش عزیزی را تک و تنها ؛..زمینگیرم مینوشم از زخم جگر هی لخته لخته خون                    اصلا من از این زندگانی تا گلو سیرم بر صفحه ی پیشانی ام چین می خورد داغت کوهی خمیده از فراقم خسته و پیرم هر روزِ من جان کندنی از نو برای تو هرشب میان گور تنگ سینه می‌میرم دنیا بکامم تلخ شد ،شیرینِ بی همتا با شوکران داغ تو بدجور درگیرم هر روز هفته؛ پنجشنبه؛ بیشتر از خود من انتقام رفتنت را سخت می گیرم @golchine_sher
در حصار چشم تو یک دشت آهو آفرید دور آن مژگان به مژگان لشکری مو آفرید تا که ناز پلک تو بارید آبی شد غزل آبگیری! نه نه؛ دریایی از قو آفرید چون خدا هم جذب چشمان تو شد از هلال ماه ؛خم تر ماهِ ابرو آفرید آنقدر گیرایی فتان تو مجذوب داشت بی گمان ازچشم تو صد حرز و جادو آفرید تا به میزان تساوی شهر را عاشق کنی زیر شاقول دو ابرویت ترازو آفرید ماه نو تا از لب ایوان چشمت سر زند طالع پیشانی ات را سعد و نیکو آفرید تا کمی آرام گیرد زندگی زیر سرت بالشی از پرنیان و نازِ گیسو آفرید خانقاهی از دلت ؛رقص سماع مولوی از نفسهای تو هو هو و هیاهو آفرید برق لب هایت شبیخون زد به ماه شب شکن بر لبان سرخ تو هم سیب و چاقو آفرید تا که گفتی قند؛ طعم زندگی دلچسب شد لابلای عطر لیمو آه و کندو آفرید قد کشیدی ؛آسمان پیش تو خم شد تا خدا پله‌پله از عروجت برج و بارو آفرید از بت گل گونه هایت مه تراشید و چنین پای تندیس تنت اینقدر هندو آفرید عصر دلتنگی لب ایوان بارانیِ دل روی تخت سینه ی من شاهبانو آفرید خم شدم چون خُم بریزم چشمهایم را بپات خوشه خوشه تاک ها را در تکاپو آفرید چین گیسو تا گشودی همهمه آغاز شد در شکنج زلف تو هی کبک و تیهو آفرید @golchine_sher
بر آینه ی پر تَرکم عکس کسی نیست خورشیدم و بر سینه ی داغم هوسی نیست شیرینم و چون جام عسل بر لب خویشم بر موم دل و کندوی فکرم مگسی نیست عنقای پرم می رود از عرش فراتر مرغِ ملکوتم که به بالم قفسی نیست هرچند دلم لک بزند سیب لبت را میلی به لب کال تو با طعم گسی نیست از بس که ز بی مهری ات اندوخت دل من در سینه پر غصه مجالِ نفسی نیست باد آمد و زد بر تنه ی بی تب و تابم بر شاخه ی افتاده انار ملسی نیست @golchine_sher
گم کرده راهش را کسی در چشمهای تو تا مرز اغما می رود جانی فدای تو آنقدر ها هم که نشان دادی نمی‌خواهی باشد یکی مثل منِ دیوانه پای تو چنگی به دل دیگر نخواهد زد خیال تو دیگر نمی خواند دلم شعری برای تو وحشت نکن از ماندنِ من پای چشمانت پر می کشد گنجشکِ روحم از هوای تو با هیچکس حسی ندارد حالِ من دیگر من چشم بستم از همه خوبان سوای تو گیر کسی حتی دلِ خود هم نمی مانم پای تو رودم می روم از چشمهای تو @golchine_sher
ما تا گلو از دوری تو گریه داریم بغضیم و روی شانه ی خود بیقراریم خورده گره با ما غمی از جنس هجران چندیست درگیر سر موی نگاریم چنگ زمانه می‌زند بر استخوان‌ها زخمی ترینِ زخمه ی محزون تاریم درویش مسلک با بزرگان می نشینیم از لذت افتادگی در افتخاریم از صبح تا وقت غروب از ابر دیده سیلابها بر دوش باران میگذاریم از خون دیده نقشِ یک دنیا سیاهی بر دفترِ صدپاره ی دل می نگاریم ما را به ما وا می‌گذاری حی داور؟ خود خوبتر دانی که ما نا اعتباریم چندیست اینجا ابرها مات و عقیمند بر این زمین یائسه تا کی بباریم یک لحظه غفلت کرده و یک عمر نادم بر ردّ پای مانده از یاران غباریم @golchine_sher
دلم می خواست باران مادرم بود همیشه چتر مِهرش بر سرم بود به شوقش دانه دانه می شکفتم بهشتی از قدومش در بَرم بود میان باغسار ابروانش تِمِ بادامیِ بارآورم بود شراب کهنه ی مویش که می ریخت بلور شانه هایش ساغرم بود پس از آن خشکسالی های جانسوز هوای خیس چشمان ترم بود بهارم بی گل رویش خزان است چه می شد دامنش باغ و برم بود پر از گلهای سرخ و صورتی رنگ حریری از حیایش چادرم بود جهان بی چشمهایش دیدنی نیست گلی بی روی او بوییدنی نیست نبوغ روح او خورشید گستر چراغی بی رخش فهمیدنی نیست هزاران پنجره در خانه باشد نباشد مهر او تابیدنی نیست صفایش مروه ی مقبوله ی من به جز احرام او پوشیدنی نیست کتاب سینه اش قرآن نور است به غیر از مصحف اش بوسیدنی نیست @golchine_sher
یک جرعه از لبت  را بر روی جام بگذار  تا خوب مست گردم،، سنگ تمام بگذار از تار عشق و پودِ این تاکهای دلخون  امشب برای آهو یک دشت دام بگذار در کاسه ی بلورت ای سینه سینه خورشید از آتشِ دلِ خود یک لب طعام بگذار رسوای بی سکونم، مشهور بر جنونم! لیلای من، دهان این خاص و عام بگذار! شبهای بی تو گویی برزخ شده به جانم ای صبح ؛محشری از شوق و سلام بگذار! عقل از سرم پریده  ،بهلول شهر گشتم یک شعله از نگاهت بر جان خام  بگذار نذر  نگاه مستت یک جام زندگانی امشب به صحن قلبم جانانه گام بگذار پای ضریح عشقت دل را مجاب فرما با بوسه ای به اشکم حسن ختام بگذار!! @golchine_sher
برای حضرت مادر نوشتن آسان نیست کسی به منزلت او شریف و انسان نیست شکوهمندی ایثار او اهوراییست مرام او مگر از جنس مهر یزدان نیست؟! خدا به حرمت او حرمت جهان دارد طراوتی به جهان بی حضور باران نیست بهشت ؛گشته بهشت ؛ زیر پای مادری اش قدم اگر نزند ؛خاک؛ کوی رضوان نیست لبش پیاله؛ کلامش میِ چهل ساله بنوش آب حیات از لبش کم از «آن» نیست خدا به سجده نشینان عرش می نازد کسی به عزت مادر عزیز جانان نیست اگر که ابر دعایش به آسمان نزند زمین بلرزد از آن که تنِ جهان جان نیست مقام حضرت مادر تجلی عشق است بدون عشق جهان را سری به سامان نیست @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خورشیدِ پریشان شده در ابر کاش از شبِ بن بست در آیی! ای صبح ترین روز مبادا وقتش نرسیده است بیایی؟ https://eitaa.com/yzdaan @golchine_sher
4_5778282724674506104.ogg
3.94M
‍ و ناگهان دل من  یاد مادرت افتاد ..... اللهم صل علے فاطمة وابیها وبعلها وبنیها...... کجاست یاس سپیدم که زود برگردد بهار رفته به کشف وشهود برگردد بخوان دعای توسل علی!!!که ازکوچه دلیل خلقت بود و نبود  برگردد بخوان که شأن نزول تمام قرآنها همان که رب جلیلش ستود برگردد دوباره پرشدم از اضطراب شب بوها نرفته شاخه ی طوبا که عود برگردد خدای من!! نکند از حوالی کوچه گلِ همیشه بهارم کبود برگردد شکسته پهلوی هجده نمازِ خون آلود بگو طبیبِ مسافر که زود برگردد پراست کاسه ی صبر زمین دعایی کن که حق به جانب حد و حدود برگردد سقیفه مانده و بی آبرویی و طغیان که آب رفته چگونه به رود برگردد @golchine_sher
تقدیم به مادر هستی السلام علیک یا فاطمه الزهرا انّی خَلَقْتُ باد و خاک و آتش و آب؛ خورشید را از جنس چشمان تو بی تاب با سیب و یاس و عطر یاسین ها کشیدم طرح بدیعت را به بومِ سبز محراب والتّینِ والزّیتونی و والطّورِ سینین؛باغِ انارت لب به لب یاقوتِ آمین تفسیرِ انزلنا تویی فی لیلة القدر؛ای مصحفِ تطهیر در آیاتِ احزاب باب صراط المستقیمِ کائناتی؛مشکات نوری...هل اتایی ...مرسلاتی... دست توسل میزند مولودِ کعبه؛برریشه های چادرت بانوی مهتاب! وصفت نمی گُنجد به ادراک قلم ها؛انسیة الحورائی و ناموسِ عُلْیا زیباترین تصویر خلقت هستی ای ماه!! عکس تو را برکهکشانها می کنم قاب والعصر... بی تو زندگی خُسراً مُبین است؛حتی بهشتِ بی شما بیتُ الحَزین است... دارد صفا از چشمهایت جَنّةُ العشق؛از سلسبیلِ اشک تو فردوس شاداب... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @golchine_sher
هرچند که فصل غزل و گشت و گذار است هر جا بِروم بی تو دلم مثل مزار است هر دانه ی من دربدر خاک غریبی ست صد بار برویم همه ام،دشنه و خار است کور است زمین، راه‌ نجویم به رسیدن ای ماه، کجا بی تو مرا صبر و قرار است ؟ از اشک، فروزان، چه کنم خانه ی دل را وقتی تو نباشی ، همه جا تیره و تار است یک خوشه نگاهت بچکد ناب ترین است آن صبح که بی چشم خراب تو خمار است حتی به تنش عطر خیال تو بپیچد پاییز ترین دختر این شهر بهار است بر شانه بزن خیمه ی گیسو که ببینی صد سلسله دل راهی آن کوی و دیار است از پچ پچ گنجشک دلان هیچ میازار این تن که پر از همهمه ی باد و چنار است آهو‌تر از آنی که تو را شیر نخوانند ای آنکه دلت سرد و سرت گرم شکار است ما را چه به نزدیکیِ تو ماهِ مجسم بر شاه ،تقرب به گدایان همه عار است @golchine_sher
سرسام می گیرم در این جنجال بی منطق سر می روم از سستی و اهمال بی منطق تنها نشستن بین این سرهای بی پیکر محروم می گردانَدم این حال بی منطق یک استکان از چشمهای خود بنوشانم تا سر کشم خورشید را از فال بی منطق سیبِ رسیدن هایمان لنگ اند اما من هی بال در می آورم هی کالِ بی منطق سِحر است یا جادو نمی دانم، ولی صد بار لعنت به ترکیب لبِ رمال بی منطق هرشب خیالت را به خوابم می فرستی و نفرین و صد نفرین به این ارسال بی منطق خواب مرا دیوانه ی خود می‌کنی ،تا کی سخت است هر شب تا سحر اخلال بی منطق چون مار می پیچم به خود از درد تنهایی هی نیش دارم می خورم از لالِ بی منطق @golchine_sher
السلام علیک یا فاطمه الزهرا🖤 السلام ای قبله گاه یاسها؛جانمازت چشمه ی الماسها ای که گندم زارِ رویت زردِ زرد؛خوشه خوشه زخمدارِ داس ها ای کتابِ سینه ات افروخته؛طور و نور و نازعاتِ سوخته بحرِ مسجورم! بخوان در شعله ها؛قُل اَعوذت را بربِّ الناسها چرخ دارد می زند دورِ سرت؛ نُه فلک غرقِ هوای بسترت کهکشانها را بچرخان روی دست ؛تا بسابی نور در دستاس ها ای غدیرِ خون جگر!حرفی بزن؛بال و پر درخونِ غربت ها مزن بال وا کن رو به آغوشِ خدا؛ از شرارِ جمله ی خنّاس ها آسمان را غرقِ یاهو کرده اند؛پیکرت را پُر هیاهو کرده اند تا کبوتر را پرستو کرده اند؛خون شده قلبِ همه احساسها شهادت حضرت مهربانی تسلیت باد @golchine_sher
بلور چشمهای تو لبالب عطر شب بوهاست و بافه بافه گیسویت عبادتگاه هندوهاست چه ورد ی خوانده ایی امشب که دنیا گشته مفتونت و مسحور دو آهویت تمام سِحر و جادوهاست گره وا کن ز کارِ دل کمی هم مهربانی کن جهان افتاده از چشمت به زیرِ طاق ابروهاست گناهش چیست این دنیا که در بندِ تو محبوس است میانِ قلعه ایی سنگی اسیرِ دست و بازوهاست قدم را رنجه کن جانا بیا مهمانیِ چشمم که می رویم غبار از ره به مژگانی که جاروهاست مسیرِ عشق را باید بلد باشند عاشقها که روی گونه ها حتما به دریا ردی از جوهاست @golchine_sher
پر از بغض است امشب سینه ی لبریز از دردت چگونه گرم خواهد شد هوای خانه‌ی سردت فراق نیلی یاس و حدیث تلخ دلتنگی چه خواهی کرد با ريحانه های زخمی و زردت چه بی خيرند اين مردم تو را تنها رها کردند و کوچيدند سمت دشمن بدخوی نامردت غمت را آیه آیه می نویسی روی شب بوها شده قرآنی از جنس کلامِ حق ، ره آوردت تو را مي فهمم ای آیینه ای غمها ی بی پایان تو را با دردهای منحصر در این غم فردت خدا صبرت دهد بابای خوبم، ساقي کوثر تمام چاهها مدیون اشک و ناله و دردت @golchine_sher
السلام علیک یا امیرالمومنین 🙏 هوای شهر مدینه چه کفر آلود است خلیل خانه نشین و خلیفه نمرود است سپاه ابرهه آمد به سمت کعبه کنون لهیب آتش جهل سقیفه مشهود است شکست کاسه ی صبر زمان و طاقت ریخت شکست بغض گلو؛ راه گریه مسدود است کجاست بازوی خیبر گشای حیدری ات؟؟! برای خانه نشینی امیر من! زود است چقدر خاطره دارد از آفتاب این در دری که خادم آن جبرئیل مسعود است دری که شعله نشین است و زائرش خورشید دری که حاصل عمرش چکامه ی دود است همیشه تا همه جا می وزد نسیم ظهور و یاس نقطه ی عطف قیام موعود است @golchine_sher
39.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسم به آیه ی چشمت که بحرِ مسجور است نزول سوره ی انسان ...طلیعه ی نور است صدای حضرت جبریل می‌رسد از عرش طنین امرِ ولایت ؛روایت صور است پناه دست تو؛ دست خداست ای خورشید اگر چه چشم سقیفی به نور حق کور است بخوان خطابه ای از مصحف دلت حالا که خطبه های کبودت به زخم مأجور است ندیده چشم جهان مثل تو امیری که به نان خشک و نمک؛ سفره ی دلش جور است امیر حادثه های غریب ؛ نجوایت به گوش چاه و ستاره همیشه مشهور است مقیم کوی خراباتم و خرابِ غمت به یمن مِهرِتو هرخانه بیت معمور است ورق ورق شده تقویم سرخ پیشانیت شب سیاه زمین بی تو سرد و دیجور است شکسته ای و دلت کاسه کاسه صبر جمیل قلم به نقل شکیبایی تو معذور است دوباره بخت علم ها سیاه میگردد بساط گریه برای کبوتران جور است ترک ترک شده لب های چاه ؛بارانم ببار! آب تمام قنات‌ها شور است @golchine_sher
باز هم این روزها دل ناشکیبی می کند تا مدینه می رود اما غریبی می کند آسمان بارانی و چشم زمین لبریز اشک مثل تو قبر غریبت هم نجیبی می کند گندمی از مِهر تو در خاطر این شهر نیست کفتر دل باز حس بی نصیبی می کند من نمی دانم چرا هرروز مردی آشنا درهوای خانه ی خود هم غریبی می کند جایتان خالی چه کدبانوی خوبی زینبت بیش از سنّش چه رفتار عجیبی می کند درمیان چادرِ خاکی چه افلاکی شدست اشک ریزان یا حبیبی یا حبیبی می کند @golchine_sher
یا امام زمان ع و حلقه حلقه زمین در هبوط؛ زنجیر است زمان به حصر سکون پای بند تقصیر است پراست بغض گلو از نفیر سالوسی دلم از اینهمه بیهوده زیستن سیر است هزار قصه و صد خاطره بیان کردیم که دوری تو فقط کار و بارِ تقدیر است کسی به صفحه ی اقرار جمله ایی ننوشت گناه ما‌ همه «انکار و شرک و تکفیر» است خمیده پشت رکوع از نماز«مدعیان» دراین نماز شکسته دعا زمین گیر است بیا که پرشده از گریه چشم آهوها!!! بیا که نغمه ی هر عصر جمعه دلگیراست نیامدی و به راهت نگاهمان ابریست دعای منتظرانت بدون تأثیر است @golchine_sher
یا_فاطمه_س وزید یاس و هوای غزل معطر شد بهار حادثه پوشید و عشق پرپر شد شکست تُنگِ بلورینِ چشم های نبی و خوابِ نازِ ستاره چه زود لب پر شد قیامتی که به پا شد میانِ کوچه ی اشک فرشته ها همه دیدند، روزِ محشر شد به ردِ خونِ چکیده ز جای بوسه ی میخ بهشتِ گمشده قبرِ غریبِ کوثر شد مدینه پر شده از عطرِ یاسِ تفتیده و فاطمه که در آتش خلیلِ دیگر شد شبیه ماه که افتاده در لهیبِ محاق شقایقی که به خونِ جگر شناور شد کجاست فوجِ ابابیل، کعبه در خطر است سپاهِ ابرهه آمد؛ مدینه خیبر شد و دست های علی بسته بود وقتی که میانِ کوچه غریبانه عشق ؛؛پرپر شد وکاش چادرِ خاکی نبود ارثیه ات همان که آینه ی دق برای حیدر شد خمید قامتِ صبر و شکست هیبتِ کوه شبی که سنگِ صبور علی پیمبر شد هنوز چشمِ علی مانده روی سینه ی در که تا همیشه غمت روی آن مصوّر شد اللهم صل علے فاطمة واَبیها و بَعلُها وبَنیهآ وَالسّر الْمُسْتَوْدَع فیها بِعَدَدِما اَحاطَ بهِ عِلْمُڪْ @golchine_sher
چو کوه بی تو خمیدم چو آه فرسودم به غیر سایه ی مهرت دمی نیاسودم جهان اگر چه بریزد به کام مهجورم بدون چشم تو اما غریب و محدودم خراب و شعله نشینم به معبد مویت به جز دو بافه ی حسرت نمانده از دودم دلم دو چکه کبوتر، سرم دو خط آهو تو ضامنم بشوی من عزیز معبودم سریر سرمد هشتم شهنشهِ جانها به حشمتت دو جهانم ز فقر بزدودم نفس کشیدمت از غنچه های نشکفته فقط به بوی تو دل را همیشه آلودم اگرچه می برَدم دم به دم به سوی فنا به موج موی تو بستم گره گره رودم به ماهِ روی تو هر کس دمید، پاینده ست به کهکشان تو این ابر اشک افزودم گشوده پنجره ای سوی معبد چشمت مرا، که جز به هوایت همیشه مسدودم @golchine_sher
السلام علیک یا فاطمه الزهرا نورباران شد به یُمنت عرش ازبدوِ ورود اُدخلوُ ها بِسَلامٍ ذلک یَومُ الخُلود درنمازت اوج می‌گیرد زمین تا آسمان از مِنَ الّیل فَسَبِّحهُ به اَدْبارِ السُّجودْ رازناکی،شعله شعله در سلوکِ نار و نور گونه هایت نیلی وپهلو و بازویت کبود آیه ی تطهیر را برمصحفی تاول زده می نگارد با خط میخی به قرآن و دود بی قرارِ بی قراری می گدازی بی صدا گفتنی ها داری از بی تابیت یوم الورود گاه بالا می روی تا ارتفاعِ نیزه ها گاه پای طشت هایی در فرازی و فرود حجمِ اقیانوس داری کوثرِ مسجورِ من! زمزمِ آتش گرفته جرمِ پهلویت چه بود؟ کینه ی ابلیس دارد آتشِ خط‍ّاب ها از سقیفه می وزد خون فتنه ی عاد و ثمود... لعنة الله علی القوم الظالمین ..... @golchine_sher
چشم هایم را پر از خورشید و گندم می کنم با کبوترها دلم را نذر مردم می کنم مثل آهو در کمند موی تو افتاده ام اینکه در دام تواَم شادم تبسم می کنم ‌ خط به خط می نوشم از تلواسه ی انگورها مستی ام را لب به لب تا خط هشتم می کنم باز هم سر میروم از کاسه ی آیینه ها تا خلیج آبی چشمت تلاطم می کنم وامدار صد سلامم لب به لب دلتنگیم گاه هم یاد از هوای ابری قم می کنم ازدحام چشمهای خیس و امواج دعا من خودم را لابلای اشکها گم می کنم از زبان الکن من با کبوترها مگو آهوانه التماسم را تکلم می کنم @golchine_sher