eitaa logo
گلچین شعر
15.3هزار دنبال‌کننده
949 عکس
322 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌خواهمت چنانکه شب خسته خواب را می‌جویمت چنانکه لب تشنه آب را محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان آفتاب را بی تابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می آفرینمت چونان که التهاب بیابان سراب را ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را @golchine_sher
چقدر قافیه ها را به غم دچار کند  منِ بدون تو با زندگی چکار کند؟ چقدر دلهره ی تلخ بی تو بودن را ته تمام غزل هایش استتار کند دلم گرفته شبیه کسی که میخواهد طناب بردارد از خودش فرار کند  بگو به مرگ سر راه اگر مسیرش خورد  کنار پنجره روح مرا سوار کند  سکوت من به زنی پابه ماه میماند  که عصر جمعه دلش گریه را ویار کند  خوش ست بوسه به لب های شوکران با تو  بیا که با تو دلم عشق زهرمار کند... همیشه توی خودم ریختم غمم را ،کاش سکوت های مرا شعر من هوار کند... @golchine_sher
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعه ای از شجاعت و احساس است بسیار به ناموس علی(ع) حسّاس است یک آجر از این حرم نخواهد افتاد امنیتِ زینبیه با عباس(ع) است! @golchine_sher
بعدِ تو روز و شبم، دنیای من تکرار بود جای دستت نازنین‌ در دستِ من سیگار بود... زحمتِ تنهایی‌ام را حضرتِ غم می‌کشید وسعتِ رسوایی‌ام سرخطِّ هر اخبار بود... هاله‌ای از دود، زانو در بغل، مردی غریب سایه‌ی تلخِ سکوت‌ افتاده بر دیوار بود... ابرِ غمگینِ غزل هم شوقِ باریدن نداشت توده‌ی بغضِ غریبم خسته از انکار بود... می‌فشردم بر جگر دندانِ صبرِ کوچه را هر گذر یک کربلا، صد مثنوی آزار بود... هم‌چو سروی بی‌خبر از کینه‌ی دستِ تبر دسترنجِ عمرِ من بازیچه‌ی اغیار بود... سادگی کردم نباید می‌سپردم از نخست دل که در آیینِ رندان مخزن‌ُ الاسرار بود... می‌رسید از باغِ دل هردم شهیدی لاله‌گون روزگاری اشتیاقم این‌چنین بر دار بود... رسمِ دنیا، امتحان یا جبر حالا هرچه بود دستِ تقدیر از قضا همواره با کفتار بود... این‌چنین دستِ خزان زد بر لبم مُهرِ سکوت ورنه پشتِ بغضِ لالم صحبتی بسیار بود... @golchine_sher
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ روزی که دلی را به نگاهی بنوازند از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ روح پدرم شاد که می گفت به استاد فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ @golchine_sher
فرقی نمی‌کند که خزان است یا بهار ما ایستاده‌ایم چنان سرو، استوار ما ایستاده‌ایم، که مرگ از نشستن است تا سنگ کینه هست، هراسِ شکستن است باید که خشک‌تر شود اینجا سراب‌شان آشفته‌تر شوند، ز تعبیر خوابشان ما صف کشیده‌ایم، که از خویش بگذریم ما از تبار حضرت سلمان، ابوذریم! هر جا که ظلمت است، چنان شمع روشنیم با دشمنانِ آینه‌ها سخت دشمنیم با ظلم دشمنیم، و این افتخار ماست تا پای جان عقب ننشستن، شعار ماست هیهات از آن زمان که بگوییم خسته‌ایم باید وفا کنیم به عهدی که بسته‌ایم هشدار می‌دهیم به آن‌جا که نور نیست آینده روشن است، زمانی که دور نیست- می‌آید آن‌که وارث خون خداست او قول خدا و منتقم کربلاست او @golchine_sher
فکری به حال این دل چشم انتظار کن تقویم سرد و یخ زده ام را بهار کن دستی بزن به گیسویت آن را به هم بریز این قوم متحد شده را تار و مار کن "لا یمکن الفرار من العشق" پس بیا خود را به این مصیبت شیرین دچار کن آهوی شعر، نظم جهان را به هم بزن این شیر دلسپرده ی خود را شکار کن باشد،قبول! عشق تو را منفعت نداد این بار را برای دل من قمار کن ماه و ستاره چشم تو را دید می‌زنند فکری به حال این همه شب زنده دار کن @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
در مدرسه از نشاطمان کم کردند از فرصت ارتباطمان کم کردند هر وقت به ‌هم عشق تعارف کردیم از نمرۀ انضباطمان کم کردند! @robaiiyat_takbait
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر صبح چنددقیقه زودتر بیدار می‌شوم و دوست‌ داشتنت را زودتر از روزهای قبل شروع می‌کنم @golchine_sher
یک نفر باید بیاید عشق ، مهمانم کند سر دهد در پای من تا رو به سامانم کند من چنانم که به نازی خلق را حیران کنم او چنان در عاشقی باشد که حیرانم کند دین و دل را واگذارد در تمنای وصال آنچنان که بی نیاز از این و از آنم کند خانه آبادم کند با سقفی از مهر و وفا دست من گیرد ، رها از کنج ویرانم کند سر گذارد زیر تیغ عشق ، بی چون و چرا جان خود را همچو اسماعیل قربانم کند دور سازد آتش نمرود را از سینه ام من خلیلش گردم و او در گلستانم کند تا به دست آرد دل غرق نیاز و ناز را شبنم چشمان خود را نذر دامانم کند می رسد آخر کسی از گوشه ی تقدیرها با خمار چشم مستش همچو مستانم کند زندگی یعنی همین که در هجوم دردها یک نفر باشد که با یک بوسه درمانم کند @golchine_sher