eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
786 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچند که چشمان تو خورشید حیات‌است هرچند تماشـــای تو، عیـن‌الحسنات‌است افســـوس به بالیـــن دلــــــم دیــــر رسیدی بیمار تو دیــری‌ست اسیـــر سَکَـــرات است از گردش مــژگان تو فهمیــــده‌ام ای خوب! این بارقه، تیــــری به میـــــان ظلمات است من، تشنـــه‌ی افتـــــاده در آغـــوش بیــابــان آغــوش تو دریــای نفس‌بخش فـــرات است لبخنــــد تو، این ناب تـــرین نغمــــــه‌ی بودن شیــــرین و شکــــر ریز، شبیه صلوات است ای مکـــــه‌ی دلتنگـــی من، برکـــــه‌ی چشمت هـــر روز نــــگاه تو برایــم عــــــرفـــات است از بس غــــم تو، سنــــگ به بـــال و پــر من زد هرلحظـه‌ی من، قصـــه‌ی رمی جمــــرات است تو، بیشتــــر از این همـــه تعـــریــف، بـــزرگی تاریـــک دلـــم، این گل پاییـــز، نه جات است دیر آمـــدی و حیف که بیمــار تو چندی‌ست از چشـــم تو افتاده و درحــــال ممات است @golchine_sher
نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم برق چشمان تو از دور مرا می‌گیرد من اگر دست به زلفت بزنم می‌میرم بازی ماهی و گربه است نظربازی ما مثل یک تُنگ شبی می‌شکنم می‌میرم روح برخاسته از من، ته این کوچه بایست بیش از این دور شوی از بدنم می‌میرم @golchine_sher
‏یک دل حواسِ جمعِ مرا تار و مار کرد ... @golchine_sher
هر جا که تویی امن ترین نقطه ی دنیاست جز خانه ی آغوش تو دیگر حَرَمی نیست... @golchine_sher
"نان ونمک فروشان!" حاتم شدند اینجا، نان و نمک فروشان کج می شود ترازو، دست محک فروشان گفتند بین ویلا، ازچاه و آه مولا کی داغ لاله دارند، باغ فدک فروشان لب تشنه ی فراتند، این قاصدان کوفی ظهر عطش کجایند، آب خنک فروشان با یک نظر هلاکند، از عشوه ی زلیخا این شارحان یوسف، این "هیت لک"* فروشان! ساییده اند کشک این، عین الیقین سرایان تا تخته است چندی، دکان شک فروشان بستند چشم ما را، این کودکان دیروز در چرخشند دائم، چرخ و فلک فروشان پلکم پریده اما، ازمیهمان خبر نیست مهمان کُشند هرچند، این قاصدک فروشان هان نشنوید از نی، یک امشب ای شبانان وقتی شریک گرگند، این نی لبک فروشان درسنگ آسیا هم، دزدانه دست بردند آجرشده ست نان ها، داد از الک فروشان بیش از همیشه گرم ست، بازار کم فروشی خون ها به شیشه کردند، این کمترک فروشان! درکعبه بت تراشند، این مؤمنان کافر درآسمان خراشند، بال ملک فروشان بر لعبتان خونریز، پیرایه ها که بستند یک روز می شود باز، مشت بزک فروشان تحت حمایت عشق، دور از شیوخ شهریم بی رنگ شد حنای تحت الحنک فروشان *"...هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ" سوره یوسف آیه 23 @golchine_sher
به رویم باز کن میخانه‌ی چشمی که بستی را ز رندی مثل من، پنهان نباید کرد مستی را نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیر از تو این یعنی به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را شُکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت: فرافتادن "ما" آبرو بخشید پستی را در این بازار بی‌رونق، من آن ساعت شدم محتاج که با "ثروت" عوض کردم غنای "تنگدستی" را به تن تبعید شد روحِ عدم‌پیمای من ای عمر! بگو بر شانه باید بُرد تا کی بار هستی را؟ @golchine_sher
هرچه داریم ز سودای تو دلبر داریم حیف باشد که ز سودای تو دل برداریم @golchine_sher
در کافه‌ی غم، بیا برو داری، خب َدر چشم قشنگت آبجو داری، خب هر کار دلت خواست که کردی با من در کشور دل، حق وِتو داری خب @golchine_sher
حل شد نفست در نفسم حالا من باید چه بگویمت شما، تو یا من!؟ همسایه ی دیوار به دیوار دلی یک شهر! ولی فاصله داری تا من @golchine_sher
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است به من اجازه در اوج پر زدن داده است در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست که در پذیرش مهمان همیشه آماده است در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است شبیه تیشه‌زدن‌های سخت فرهاد است سؤال می‌کند از خود هنوز آهویی که بین دام و نگاهت کدام صیاد است دلم که دست خودم نیست این دل غمگین همان دلی است که جامانده در گوهرشاد است بدون فن غزل بی کنایه می‌گویم دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است... @golchine_sher
کارِ جنونِ ما به تماشا کشیده است یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی... @golchine_sher
دل چو خالی شود ازعشق به دورش انداز شیشه بی باده چو گردید، شکستن دارد @golchine_sher
چنان دوستت دارم که کاش کسی اینگونه مرا دوست می‌داشت @golchine_sher
خانه پیرزن ته کوچه پشت یک تیر برق چوبی بود پشت فریاد های گل کوچک واقعا روزهای خوبی بود پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر منتظر بود در زدن ها را دم در می نشست و با لبخند جفت می کرد آمدن ها را روضه خوان محله می آمد میرزا با دوچرخه آهسته مثل هر هفته باز خیلی دیر مثل هر هفته سینه اش خسته "ای شه تشنه لب سلام علیک" ای شه تشنه لب...چه آوازی زیر و بم های گوشه ی دشتی شعرهای وصال شیرازی می نشستیم گوشه ی مجلس با همان شور و اشتیاقی که... چقدر خوب یاد من مانده در و دیوار آن اتاقی که - یک طرف جمله ی"خوش آمده اید به عزای حسین"بر دیوار آن طرف عکس کعبه می گردد دور تا دور این اتاق انگار گوشه گوشه چه محشری برپاست توی این خانه ی چهل متری گوش کن! دم گرفته با گریه به سر و سینه می زند کتری عطر پر رنگ چایی روضه زیر و رو کرده خانه ی اورا چقدر ناگهان هوس کردم طعم آن چای قند پهلو را تا که یک روز در حوالی مهر روی آن برگ های رنگارنگ با تمام وجود راهی کرد پسری را که برنگشت از جنگ هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز پستچی نامه از عزیز نداشت کاشکی آن دوشنبه ی آخر روضه ی میرزا گریز نداشت پیرزن قطره قطره باران شد کمی از خاک کربلا در مشت السلام و علیک گفت و سپس روضه ی قتلگاه او را کشت تاهمیشه نمی برم از یاد روضهء آن سپید گیسو را سالیانی است آرزو دارم کربلای نرفته ی او را @golchine_sher
ما که باشیم که زخم تو شود قسمت ما دیدن تیر به آغوش کمان ما را بس ... @golchine_sher
‍ شعرم در این زمانه اگر نان نمی شود؛ اندیشه ام خوراک شغالان نمی شود. تا قرن قرن هرچه زمین پیرتر شود، گرگی برای گله نگهبان نمی شود وقتی که مزرعه بدهد خرج خانه را، مشتی حبیب عازم تهران نمی شود چوپان، دروغ گو شده و هیچ دختری توی دهات عاشق چوپان نمی شود ای خوشنویس ها!..نه!..خیابان نویس ها! دیوار، جلد دوم قرآن نمی شود از بس بدون غسل، نماز ایستاده ایم؛ با این نمازهاست که باران نمی شود.. دنیا وظیفه ایست که در آن نتیجه نیست گاهی غزل ادامه ی.....پایان نمی شود!!!! @golchine_sher
غمش در نهان‌خانه‌ی دل نشیند به نازی که ليلی به محمل نشیند به دنبال محمل چنان زار گریم که از گریه‌ام، ناقه در گِل نشیند خلد گر به پا خاری، آسان برآرم چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ پی ناقه‌اش رفتم آهسته، ترسم غباری به دامان محمل نشیند مرنجان دلم را که اين مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند عجب نیست خندد اگر گل به سروی که در اين چمن پای در گِل نشیند بنازم به بزم محبت که آن‌جا گدایی به شاهی مقابل نشیند طبیب از طلب در دو گیتی میاسا کسی چون میان دو منزل نشیند؟ @golchine_sher
چقدر بد شده دنیا چقدر بد شده ایم به جای گرمی آغوش، دست رد شده ایم تو از من آن همه دور و من از تو این همه دور شبیه آن چه که بیگانه می شود شده ایم میان پیله ی احساسمان تفاهم نیست که در منیّت خود حبس تا ابد شده ایم من و تو میوه ی یک شاخه ایم و یک ریشه جدا جدا شده ایم و سبد سبد شده ا یم چقدر عیب نما و چقدر عیب شمار شبیه آینه های تمام قد شده ایم @golchine_sher
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر  اتفاقی مقابلم رخ داد  وسط کوچه ناگهان دیدم  زن همسایه بر زمین افتاد   سیب‌ها روی خاک غلطیدند  چادرش در میان گرد و غبار  قبلا این صحنه را... نمی‌دانم  در من انگار می‌شود تکرار    آه سردی کشید، حس کردم  کوچه آتش گرفت از این آه  و سراسیمه گریه در گریه  پسر کوچکش رسید از راه    گفت: آرام باش! چیزی نیست  به گمانم فقط کمی کمرم...  دست من را بگیر، گریه نکن  مرد گریه نمی‌کند پسرم   چادرش را تکاند، با سختی  یا علی گفت و از زمین پا شد  پیش چشمان بی‌تفاوت ما  ناله‌هایش فقط تماشا شد   صبح فردا به مادرم گفتم  گوش کن! این صدای روضه‌ی کیست  طرف کوچه رفتم و دیدم  در و دیوار خانه‌ای مشکی است    با خودم فکر می‌کنم حالا  کوچه ما چقدر تاریک است  گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه  راستی! فاطمیه نزدیک است @golchine_sher
امان از دل که مے‌گوید بزن بر طبل رسوایی ولے دیوانگی‌هاے مرا گردن نمےگیرد ... ! @golchine_sher
دل را چنان به مهرِ تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبرِ دیگر نمیکنم! @golchine_sher
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن کز غَم چنان شوی که نبینی بخواب، خواب... @golchine_sher
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده‌ام خارم ولی به سایهٔ گل آرمیده‌ام با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق همچون بنفشه سر به گریبان کشیده‌ام چون خاک در هوای تو از پا فتاده‌ام چون اشک در قفای تو با سر دویده‌ام من جلوهٔ شباب ندیدم به عمر خویش از دیگران حدیث جوانی شنیده‌ام از جام عافیت می نابی نخورده‌ام وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده‌ام موی سپید را فلکم رایگان نداد این رشته را به نقد جوانی خریده‌ام ای سرو پای بسته به آزادگی مناز آزاده من که از همه عالم بریده‌ام گر می‌گریزم از نظر مردمان رهی عیبم مکن که آهوی مردم‌ندیده‌ام @golchine_sher
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد! @golchine_sher
گرفتی هر چه را دادی، خیالی نیست اما من دلی را که سپردم دست تو، دیگر نمی گیرم... @golchine_sher