تو مثل کهکشانی و نگنجی در مدار ما
تو ان سرو سها هستی که ننشینی کنار ما
جلال و دولت و مهر و وفایت را کرانی نیست
تویی در زندگانی چشمه شان و وقار ما
تویی تنها امید ما در این دنیای پرآشوب
به امید تو راه افتاده از اول قطار ما
به یمن تو شود آتش گلستان بهر ابراهیم
به شوقت جامه ی نو می کند بر تن بهار ما
جهانی چشم بر راهست تا یکدم ترا ببند
به پایان کی رسد ای منتظر این انتظار ما
هزاران زخم دارد سینه ها از فتنه ی دوران
بیا ارام گیرد بلکه قلب داغدار ما
کجایی مهر جان پرور ،کجایی ماه روشنگر
که بی تو لیل ظلمانی است روز و روزگار ما
به شوق دیدنت هر صبح جمعه ندبه ها خواندیم
یقین دارم تو هم هستی همیشه بیقرار ما
یقین دارم که می آیی و دنیا می شود آباد
چه خوش افتد به کوی عشق تو روزی گذار ما
چه غم از فتنه ی دوران که از عشق تو مدهوشیم
خمار باده ی وصلیم و این است اعتبار ما
#هوشمند
#مدهوش
#انتظار