.
#قسمت_پایانی #بحرطویل ویژهٔ ولادت پیامبر رحمت ومهربانی حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه
اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
لحظه ها بود بر آن مادر فرخنده ي افراشته اقبال، بسي بيشتر از سال، شب و روز زدي طاير جانش ز شعف بال، که کي جلوه کند از صدف آن گوهر اجلال، که يک بار دگر نيمه شبي خواب ربودش، همه شد نور وجودش، ز عنايات خداوند ودودش، عجبا ديد که خورشيد زپهلوش درخشيد و فروغ ابديت به جهان يکسره بخشيد، به ناگه دُر پاکش ز صدف داد ندا، کاي صدف گوهر يکتاي خدا، مادر انوار هدي، خيز که هنگام فراقت به سر آمد، شب تنهايي و اندوه و غمت را سحر آمد، شب ميلاد گل گلشن هستي به نجات بشر آمد، چه مبارک سحري بود که ناگاه به هم درد فشردش شبي آرام در آن حجره ي خاموش نه ياري نه قراري، تک و تنها ز دم احمدي خويش پراکنده در امواج فضا عطر دعا را
دگر از درد گل انداخته رخسار نکويش، شده انوار خداوند فروزنده ز رويش، نگهش سوي سما بود و همه محو خدا بود که سقف حرمش لاله صفت باز شد و لحظه ي اعجاز شد و با خبر از راز شد و ديد در آن درد و الم چارزن پاک، تو گويي که رسيدند ز افلاک و همانند ندارند به روي کره ي خاک، يکي حضرت حوا و دگر مريم عذرا و دگر هاجر و سارا، همه مبهوت جلالش، همه بر دور جمالش، همه ديدند مقامش، همه گفتند سلامش، بگرفتند در آغوش چو جانش، زهي از عزت و شأنش، نگه هاجر و سارا به گلستان رخ حور نشانش، که در آن لحظه کف دست به پهلوش کشيد از دو طرف مريم عذرا که به يکباره به پا خواست صداي خوش تکبير ز کوه و شجر و دشت و دَرِ مکه، جهان غرق در انوارالهي شد و ديدند که مرآت جمال احد قادر سرمد، مدني مکي ابوالقاسم و محمود و محمد، نبي اُمّي خاتم، به روي دامن مريم ز فروغ رخ خود کرد منور همه جا را
بشنويد از دو لب آمنه آن مادر فرخنده ي احمد که چو بگذاشت قدم بر کره ي خاک محمد، ز رخش نور عيان گشت و فروزنده از آن نور جهان گشت، که با جلوه ي ماه رخ او ديدمي از دور قصور يمن و شام و به گوش آمدم از جانب معبود ندايي که الا آمنه زادي پسري را که بود از همه ي خلق سرآمد، که بود آينه ي طلعت ذات احد قادر سرمد، که بود کنيه ابوالقاسم و نام احمد و محمود و محمد که در آن حال همان چار زن پاک، تن خوبتر از جان ورا شسته به ابريق بهشتي، پس از آن مريم عذرا به يکي حلّه ي زيباي بهشتيش بپوشاند و لب خويش به لبخند گشودند و سلامش بنمودند و ستودند مقام و شرف و عزت آن پاک ترين عبد خداوند نما را
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#میلاد_رسول_الله
#میلاد_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#حاج_محمود_کریمی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇#گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها
بسمالله الرحمن الرحیم
#بحرطویل
#ولادت_حضرت_رقیه_سلامالله
سحری روشن و عاشق/سحری غرقِ شقایق/سحری چاک گریبان و/شبی خیره و حیران/همه آفاق گل افشان
و زر افشان و چراغان و غزل خوان/همه لبریز زِ آوازِ هَزاران
دشتها غرق ترنّم/پُرِ گلهای تبسم/زِ مِیِ نوش ترین خُم/به ترانه/به تلاطم
سحری ریخته از بامِ فلک دامنی از ماه/به هر راه/به هر کوچه شبانگاه/چه نوری است/چه طوری است/در این خاک/چه هنگامهی شوری است
که در حلقهی گیسوی ستاره/زمان/ لحظهی احساس/زمین/تکّهی الماس/پُر از عطرِ گلِ یاس ترین یاس
شگفتا از این بزم/از این فرش/از این عرش تر از عرش/اگر هوش رمیده/وَ گر عقل پریده/وَ گر دل برمیده/زِ طربخانهی سینه/پِیِ دلهای دگر تا به مدینه/به نگین شب رؤیایی هر دیدهی بی خواب/شب بارش مهتاب/دَرِ خانهی ارباب/چه نوری است/چه شوری است/چه طوری است/در این خانه چه هنگامهی شوری است
ببین قبله نما را/که گم کرده خودش را و مِنا را و صفا را/وَ زِ سر تا به قدم غرق نیاز است و دو دستش که دراز است/ بدین خانه که در هالهی راز است
در این بزمِ معطر/در این مستی یکسر/چه بی تاب/چه مجنون/چه شیدا/شده لیلا/شده اکبر
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی هست/همین شب/که شد از عشق لبالب/وَ گُلِ خنده شکوفاست به رخسارهی زینب/و خدا دانَد از آن چشم تماشایی بیدار/وَز آن قامت سرشار زِ دلدار/وَز آن چهرهی یوسف کُشِ بی تاب/علمدار/چه طوفان شده بر پا به دلش/در دَمِ دیدار/در این شامِ بهاری/نه صبری نه قراری/پُر از لحظه شماری/چه مشتاق/چه بی خویش/قدم میزند و منتظرِ عطر دل انگیز و دل افروز گل ناز حسین است/چه شعری است/چه نوری است/چه طوری است/چه هنگامه ی شوری است
چه شد باز/که در باز شد و لحظهی اعجاز شد و محشری آغاز شد و دید که در حُلهای از برگ گل یاس/و پیچیده به قُنداقهای از شهپر جبریل امین/در آغوش حسین بن علی/یاس ترین/ناز ترین جلوه که دیده است/به چشمی که ندیده است به جز روی حسینش
دو چشمش گُل دریاست/چه شیوا و ثریاست/دل آراست/تماشایی و بابایی و تنهاست/وَ ناگاه ابوالفضل رو کرد به انبوه فرشته و فرمود : اَلا باغ ملائک/وَ ای فوجِ فرشته/که دگر دور و برِ غنچهام این گونه مگردید مریزید گُل از شوق مرقصید/مبادا که به بال و پر خود ناز کنیدش/که شاید رُخَش آزرده شود/از نفَسِ گرم و پَرِ نرم/که این گُل بُوَد حساستر از معنیِ احساس/و آئینهتر از آینه در بوسهی یک آه/و ای آه/از این آینه دوری/وَ مبادا که عبوری/کُنی از گرد رُخِ یاستر از یاس
و ای شبنم شیرین مَنِشین/بر سرِ گلبرگی از این غنچه/که ترسم که کبودش کند این بار که با توست چنین/
خدایا چه گُل است این/که شیرینِ دل است این/در این چهره بگو کیست/بگو این مَثَلِ کیست/همه محو/همه مات/همه واله و حیرانِ ابوالفضل/
که زینب به نَمِ اشکی و با سینهی پُر آه و دلی سخت غمین/گفت چنین/با پسرِ اُمِ بنین/ای پسر فاطمه عباس ببین/دخترکِ نازِ حسین بن علی نَه/که همان گوهر مفقود و همان مادر رنجور/که میبود حدیثِ فدک و غصبِ فدک/زخمِ دلِ حضرت زهرا و نمک/همانی که به هر صبح و به هر شام/فقط صحبت او بود/همان خانه/همان شعله/همان دود/همان است که باز آمده امروز.....
حسن لطفی #یاشبیر. #گلچین_مولودی_یازینب_سلام_الله_علیها