🔴 یکی میشه شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی اهل قزوین که خودش پیکان داشته و یک بار هم که با ماشین بیت المال بوده حاضر نبوده همسرش روتا یه مسیری برسونه
‼️یکی هم میشه لطف الله سیاهکلی نماینده قزوین در مجلس که گفته این ماشین ایرانی بدرد نمیخوره شاسی بلند میخوام.
➖➖➖➖➖➖➖
@shomareshmakooszohor
برای سر زدن به روستاهایی که جاده درست و حسابی ندارن، واسه خودش شاسی بلند میخواد
🔹قاعدتا باید فکری بحال مردمی میکرد که اونجا زندگی میکنن و احتمالا با پراید و پژو تردد میکنن تازه اونم اگه زورشون برسه بخرن!
@AkhbareFori
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولا اعدام نه و قصاص!
ثانیا شما اگر کسی عزیزتون رو به قتل رسوند ببخشیدش؛ حق طبیعیتونه، همونطور که حق طبیعی خانوادههای قربانی قتل و ترور قصاص قاتله!
🔺 طرف کلی آدم کشته، کلی جنایت تو پروندهاشه، اونوقت ضدانقلاب دارن جای ازادیخواه جاش میزنن 😏
@Bisimchimedia
پشت به میهن؛ خم به دشمن
به نظرتون چرا خاتمی و اطرافیانش از تهدید قاتل و عوامل ترور حاج قاسم وحشت دارن!
مثل اینکه عوض کردن جای شهید و جلاد در دستور کار جریان تحریف قرار گرفته ...
@Bisimchimedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماینده قزوین گفته من برای سرکشی به حوزه انتخابیه ماشین شاسی بلند احتیاج دارم!
+ حالا باز خدا رو شکر نگفته: برای رفتن به منطقه الموت هلیکوپتر و باند اختصاصی میخوام ...
خب زمان تبلیغات با چی میرفتی؟ حالام با همون برو
@Bisimchimedia
♦️واکنش کاربران فضای مجازی به ماجرای دریافت دناپلاس و ادعا یک نماینده برای درخواست گرفتن شاسی بلند!
💬اینجوریه دیگه سال اول که میرن مجلس شاسی بلند میخوان سال دوم خونه دوبلکس سال سوم باغ ویلا چند هکتاری سال چهارم کل زمینا همش واس ماس ۴ سال بعدی هم به اینایی که اینا رو بهش داده خدمت میکنه!
💬برای سر زدن به روستاهایی که جاده درست و حسابی ندارن، واسه خودش شاسی بلند میخواد! قاعدتا باید فکری بحال مردمی میکرد که اونجا زندگی میکنن و احتمالا با پراید و پژو تردد میکنن تازه اونم اگه زورشون برسه بخرن!
💬اقتصاد کشور ترکیده گرونی و فقر بیداد میکنه هیچی سر جاش نیست بعد دغدغهی نمایندههای مجلس اینه که به جای دنا پلاس بهشون شاسی بلند بدن، حقیقتا به یه لیاخوف احتیاج داریم.
💬این ادعا که باید ماشین و منزل به نماینده داده بشه و همه اینا ابزار کار نمایندست، مردوده
چون نمایندگان همگی حقوق بالای ۲۰ میلیون میگیرن و یا به واسطه مسئولیتهای قبلی خود مسکن و خودروی مناسبی دارن
💬چرا بجای دنا پلاس به نمایندهها کارت مترو نمیدن که همسطح مردم عادی باشن؟جهنم الضرر ۱۰تومنم شارژش کنید
@AkhbareFori
♦️ماهیانه ۱۲ میلیون تومان هزینه ایاب و ذهاب هر نماینده در مجلس نهم!
🔹️امیر آبادی فراهانی، عضو هیات رئیسه مجلس: در مجلس قبلی ماهیانه ۱۲ میلیون تومان هزینه حمل نقل هر نماینده شده است
🔹️مجری تلویزیون: با بالگرد هم اگه میرفتند اینقدر نمیشد! این مبلغ آن زمان قیمت دو تا پراید بود
@AkhbareFori
🎥روحانی در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل: مردم من با سختترین تحریمهای تاریخ در نقض اشکار منشور ملل متحد مواجه است...
◀️و من حسن روحانی هم مانند شما تحریم کنندگان عین خیالم نیست
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اینجا عراق است
🔺روزهایی که مردم عراق دستشان را به سوی امریکایی ها دراز کرده بودند تا رفاه و آسایش داشته باشند
🚨پس از ورود "پدر دمکراسی" به عراق هم امنیت رفت و هم داعش آمد
تصویری که مشاهده میکنید از یک خودرو نظامی آمریکایی ضبط شده که توجهی به برخورد با خودرو های مردم عراق ندارد
تصور کنید این اتفاق برای زن و بچه شما رخ میداد !
#غرب_وحشی
#اخراج_آمریکا_از_منطقه
✍️بیداری ملت
@bidariymelat
برخی نمایندگان سکوت میکنند تا مردم فراموش کنند؟!
🔹مطالبه دناپلاس صرفا شروع ماجرا است؛ تا تصویب قانون #شفافیت_مجلس مطالبه تمام نمیشود
@AkhbareFori
معرفت پشهها
برای دیدن یکی از دوست های جانبازم،
رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم.
اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست.
و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه!
ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد.
پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟
شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است...
می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود.
و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند.
چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است.
خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم.
می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد.
انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!
کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند
وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!
و بس می کردند،
و می رفتند،
ما چه می دانیم جانبازی چیست...
⛳️🎣⛳️🎣⛳️🎣⛳️
🛑 مسئول انقلابی یعنی کسی که بیشتر از ۲۰ سال زیلوی زیر پایش تغییر نکند...
#ساده_زیستی
#زیلوی_میبد
#من_یک_انقلابیام
http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c
🕌 اولین و بزرگترین کانال قمیها در ایتا👆