A0030.mp3
15.43M
اذان
📝طنین دلنشین اذان
🎤 حاج سلیم موذن_زاده_اردبیلی
حی علی الصلاه🕌
هدیه به چهارده معصوم
🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
📝
برای هر کس - که عزیزی از دست داده- به گمانم یک مصراع از فروغ، تمام آن چیزی است که میتواند اندوه همهی روزهای گذشته و ترس تمام روزهای پیش رو را تعریف کند. یا لااقل برای من، که صورتهای خیس و زیبای به خاک خفتهی زیادی را دیدهام قبل از چیدن سنگهای سیمانی؛ توی هر فرودگاهی، ایستگاه راهآهنی، پایانهی اتوبوسی، کسی را بدرقه کردهام برای آخرین بار؛ و نامههای زیادی خواندهام که انتهایش، به امید دیداری نبوده و یکبار از قفس کوچک آویزان به تراس، مرغ عشق زهره ترک شدهای را کشیدهام بیرون...
و در تمام این روزها، غروبها، و شبها، همین یک مصرع فروغ بود که میآمد و لبم را میلرزاند. حتا آن روزی که نشسته بودیم توی دوراهی رامیان به خانببین. و دستش را، یا بهتر بگویم، انگشتهای باریک و بلند لعنتیاش را از روی چادر گرفته بودم. راننده گفت میرود سیگاری بکشد. آدم اهل دلی بود به گمانم. دید هوا سرد است، شیشهها بخار کرده و حرفهایمان تمام نمیشود در آن یک ساعت یا بیشتر که گفته بودیم منتظر بایستد. و شاید از توی آینه دیده بود که مثل مرغعشقها، دماغمان را به هم میزنیم. سیگار را بهانه کرد که برود. و رفت میان پیچاپیچ درختهای لخت و بلند جنگلهای دو طرف جاده. من ماندم و او.
از چشمهاش دانستم این همان نامهایست که پایانش نمینویسند به امید دیدار. فهمیدم که آن پیکان اسقاطی، همه فرودگاهها، ایستگاههای راه آهن، پایانههای اتوبوس، ونها، تاکسیها و درشکههایی است که میبلعند کسی را برای همیشه. و با هر کلمهاش، بوسهاش، نوازشش، خودم را میدیدم توی خاک. کفنپیچ. منتظر چیدن سنگها.
وقتی که رفت، باران و برفی نمیآمد به رسم همهی جداییها. فقط گهگاه رعد و برق غریبی میزد و باد، باد تند از لای درز درها زوزه میکشید. من ترسو ترین آدمدنیا شده بودم بیاو. مرغ عشق زهره ترکیدهای میان قفسی تنگ. راننده که آمد، بوی تند سیگارش ریخت میان نفسهای بریدهام. پرسید «رفت؟» چشمهاش رگهای سرخ درشتی داشت. انگار گریه کرده بود یا منتظر بود بهانهای پیدا کند.
و بعد من آن مصرع از شعر فروغ را خواندم. و همه راه، من و او، که مردی بود درشت هیکل، با شانههای افتاده و پستانهای بزرگ، بلند بلند گریه کردیم. مردانه. و سیگار کشیدیم. بهمن تلخ. و گفت «باز هم بخوان.» و خواندم که
«رفته است و مهرش از دلم نمیرود.»
پینوشت: «رفته است و مهرش از دلم نمیرود» مصرعی است از شعر «ای ستارهها»ی فروغ فرخزاد...
👤#مرتضی_برزگر
📝
به همه آنها که شبیه تو هستند محتاجم
و از همه آنها که شبیه تو هستند میترسم
میترسم که تکرار تو باشند، که باشند و نباشند
و این نبودن را جا بگذارند و بروند
بروند و برای من صدا بماند و اثر انگشتها روی دستههای مبل
و رطوبت لبها روی لبه ماگ، چینهای ریز پیشانی، نرمه گوشها
و عرق بدنها لابهلای ملافههای روی تخت
و عطرهایی که شُسته نمیشوند
و قولهایی که دیگر هیچ امضایی از تو پایشان نیست...
و خوابهای پریشان سَری که روی پاهای تو بود و لالاییاش صدای بَمات وقتی کتاب میخواندی
و غذاهایی که چاشنیشان چشمهای تو، وقتی که میبستیشان و زبانت را روی لبهای چربات می کشیدی
و تمام خانههایی که زنگشان را زدیم و دویدیم و سن و سالمان را از یاد بردیم
و قولِ آن مگنولیا که بالاتر از دستهای تو بود و شاهدانش نیمکتهای پارک.
فصلی که رفت و فصلهایی که آمدند و کش آمدند کف اتوبانهایی که ته نداشتند با آهنگهایی که بیمارگونه تکرار میشدند.
و سفری که برنامهاش را با هم چیدیم و جادهای که من در آن راندم و بارانی که خودش را به شیشه میکوبید و به جای تو میگفت: زمین لیز است، آرامتر!
تا رد لاستیکها روی ماسههای خیس...
و عذابِ آخرین نگاه به صندلی کناری؛ به عکسها، نامهها، هدیهها که بعد از روزها کلنجار با خود، سهم موجهای دریا شدند.
من به همه آنها که شبیه تو هستند مشکوکم
و به خودم بعد از تو.
و ترسم از این که دیگر احتیاجی به آنها که شبیه تو هستند نباشد، حتی به آنها که شبیه تو نیستند؛
که بعد از تو میآیند و تو نمیشوند...
👤#پریسا_زابلی_پور
📝
تو را به زندگی
تو را به زمان
تو را به خاطراتم
تو را به خودت سپردم.
و در یکی از سختترین روزها، رهایت کردم.
رهایت کردم تا بتوانم اعتمادم را دوباره به دست آورم.
اعتمادم به جریان زندگی را.
روزی که تلاش برای داشتنت را متوقف کردم، اجازه دادم زندگی با تمام مبهم بودنش در درونم بپیچد و به این دلپیچه و دلآشوبه اعتماد کردم.
روزی که تصمیم گرفتم به تمام بخشهای زندگی اعتماد کنم هم بخشهای خوشآیندش، هم بخشهای ناخوشآیندش، توانستم حتی عمیقترین دردها را هم تحمل کنم. توانستم، بپذیرم، نداشتنت را.
نمیگویم هیچگاه به یادت نمیافتم. به هر حال گاهی در خاطراتم به تو سر میزنم اما اتفاقِ بعد از پذیرش، اتفاقِ عجیبیست. بعد از پذیرش حتی اگر بخواهی هم نمیتوانی دیگر واقعیت را انکار کنی و برگردی به گذشته.
تو سهمِ من نبودی و این را هزاران بار زندگی به من نشان داد اما میدانی، پذیرشِ "نداشتنها و از دست دادنها"، سختترین اتفاق جهان است.
آرام آرام هم اتفاق میافتد. با زمان، با صبر، با غم. این سه کنار هم پذیرش را شکل میدهند و سخت است که در زمان بنشینی و در اندوه صبور باشی.
به زندگی که اعتماد کردم فهمیدم تلاش برای داشتنِ آدمها تلاشی بیهوده است. کسی که بخواهد بماند، میماند و کسی که نخواهد و به اجبار بماند در نهایت، احساسش میرود.
احساسش میرود و جایی دیگر درگیر میشود.
و تو درگیر تر از این حرفها بودی.
رهایت کردم
و با از دست دادنِ تو، اعتماد به جریان زندگیام را به دست آوردم. از دستآوردم راضیام. .
.
.
.
پ.ن: هر آنچه که از دست میرود را به جریان زندگی بسپاریم. رابطه ای که دیگر نیست، سلامتی که دیگر مانند گذشته نیست، پولی که رفته است و زمانی که دیگر برنمیگردد. هر آنچه از دست رفته است را رها کنیم تا بتوانیم دوباره اعتماد کنیم.
👤 #پونه_مقیمی
📝
میدانی؟!
به نظر من واقعیست که آدم ها از یک آدمی به بعد دیگر آدم سابق نمی شوند.
میدانی؟!
آدم ها از همان آدمی که نباید می آمد ولی آمد و نباید می رفت ولی رفت سخت می شوند.
نه که خنده یادشان برودها...نه...
غذا می خورند...
گردش می روند...
مهمانی می دهند...
لباس های رنگی هم حتی می پوشند....
فقط میدانی تفاوت ماجرا کجاست؟!
تفاوت ماجرا اینست که یکهو وسط خنده یادشان می آید اویی که آمد و رفت ، روزی میان روزهای خوش گذشته گفته است خندشان زیباست...
وسط ته چین مرغ مهمانی خانه مادرجانشان یادشان می کشد به سمت اویی که گفته بود عاشق این غذاست...
میان شهربازی به رنجری خیره می شوند که روزی با هم سوار شدند....
در انتخاب لباس هم ناخودآگاه رنگ هایی را ست می کنند که همان او خوشش می آمد...
میدانی؟!
آدم های این دست گاهی میان یک کوچه هایی که هیچ چیز برای دیدن ندارد گاهی استپ می کنند ، چرخ می خورند و به یک نفطه خیره می شوند....
شاید ساعت ها طول بکشد برای دم به دم بک و پلی کردن خاطره ای که دیگر باز نمی گردد.
فهمیدی حالا؟!
همانی که من گفتم شد...
آدم ها از یک آدمی به بعد دیگر آدم سابق نمی شوند که هیچ...
آدم ها از یک آدمی به بعد دیگر آدم زندگی واقعی نمی شوند...
👤 #هانی_وطن_خواه
📝
« سخت نگیر، عادت می کنی »
همه ی آدمایی که این جمله رو بهم می گفتن می دونستن از روزای خوبم دور شدم، می دونستن چشمم رو به روزگار دوختم تا ورق برگرده ،تا همه چیز همونی بشه که من می خوام...
نمی دونستم چقدر باید صبرکنم، هیچکس نمی دونست... دوای دردم شده بود بیخیالی، فراموشی، سکوت... بیخیال آرزوهام شده بودم و چیزایی که دوس داشتم رو فراموش کرده بودم،به شرایط جدید عادت کرده بودم...شرایطی که یه روزی ازش متنفر بودم ولی حالا هر روز تحملش راحت تر می شد.
این خاصیت عادت کردنه،بی حست می کنه... کم کم یادم رفت چیبودم، چی می خواستم بشم، چی دوس داشتم، کی رو دوس داشتم و ...
تا اینکه یه روز ورق برگشت، همه چیز داشت همونجوری می شد که من می خواستم اما یه مشکل بزرگ وجود داشتم، من وابسته ی عادت هام شده بودم، دیگه قدرت تغییر نداشتم... دوس داشتم برم سراغ آرزوهام، دوست داشتم همون کسی بشم که همیشه می خواستم اما از تغییر می ترسیدم، نمی تونستم دل بکنم از چیزایی که دوستشون نداشتم اما بهشون عادت کرده بودم...
خیلی از ما آدما تهِ تهِ قلبمون از چیزی که هستیم رضایت نداریم، اما چون اسیر عادت هامون شدیم قدرت تغییرش رو نداریم...
یادت باشه تو زندگی شاید خیلیا بهت بگن «سخت نگیر عادت می کنی» ولی تو هیچوقت عادت نکن به چیزی که دوس نداری...
چون مثل من مجبور میشی یک عمر با عادت هات زندگیکنی...
👤 #حسین_حائریان
تو کتاب "هنر و زندگی پیکاسو" یه جملهی بینظیری بود؛ که باید بعنوان نصیحت برای تمام عمرمون بهش نگاه کنیم. میگه:
«وقتی برای دیگران لقمه بزرگتر از دهانشان باشی، آنها چاره ای ندارند
جز آنکه خُردت کنند، تا برایشان اندازه شوی!
پس مراقب معاشرت هایت باش..»
یکی میدونه دوستش داری
یکی نمیدونه،
ولی بیچاره اونیکه فک میکنه .
یه عمر به دندونامون اب و نون دادیم خراب از اب در اومد، چه توقع از ادم بی ذات دارین؟!
If you’re cold , you hurt people.
If you’re sensitive , they hurt you .
اگه سرد و بی احساس باشی ، بقیه رو اذیت میکنی.
اگه حساس باشی ، اونا تو رو اذیت میکنن .
I can't force anyone to treat well , instead I'm able to do something that he wishes to act out well .
من نمیتونم کسیو مجبور کنم درست رفتار کنه ولی میتونم کاری کنم آرزو کنه کاش درست رفتار کرده بود .
زیر لبی گفتیم گور بابای عشق و عاشقی،
ولی
دلمون
پاره
میشه
واسه
نبودنت
دلبر .
اینکه یه زمانی مهم بودی دلیل نمیشه همیشه مهم بمونی، من آدمی رو میشناختم که واسه دیدنش کلی ذوق داشتم، اما الان میبینمش راهمو کج میکنم، مراقب زمان از دست رفته باشید .
📝
« سخت نگیر، عادت می کنی »
همه ی آدمایی که این جمله رو بهم می گفتن می دونستن از روزای خوبم دور شدم، می دونستن چشمم رو به روزگار دوختم تا ورق برگرده ،تا همه چیز همونی بشه که من می خوام...
نمی دونستم چقدر باید صبرکنم، هیچکس نمی دونست... دوای دردم شده بود بیخیالی، فراموشی، سکوت... بیخیال آرزوهام شده بودم و چیزایی که دوس داشتم رو فراموش کرده بودم،به شرایط جدید عادت کرده بودم...شرایطی که یه روزی ازش متنفر بودم ولی حالا هر روز تحملش راحت تر می شد.
این خاصیت عادت کردنه،بی حست می کنه... کم کم یادم رفت چیبودم، چی می خواستم بشم، چی دوس داشتم، کی رو دوس داشتم و ...
تا اینکه یه روز ورق برگشت، همه چیز داشت همونجوری می شد که من می خواستم اما یه مشکل بزرگ وجود داشتم، من وابسته ی عادت هام شده بودم، دیگه قدرت تغییر نداشتم... دوس داشتم برم سراغ آرزوهام، دوست داشتم همون کسی بشم که همیشه می خواستم اما از تغییر می ترسیدم، نمی تونستم دل بکنم از چیزایی که دوستشون نداشتم اما بهشون عادت کرده بودم...
خیلی از ما آدما تهِ تهِ قلبمون از چیزی که هستیم رضایت نداریم، اما چون اسیر عادت هامون شدیم قدرت تغییرش رو نداریم...
یادت باشه تو زندگی شاید خیلیا بهت بگن «سخت نگیر عادت می کنی» ولی تو هیچوقت عادت نکن به چیزی که دوس نداری...
چون مثل من مجبور میشی یک عمر با عادت هات زندگیکنی...
👤 #حسین_حائریان
تو کتاب "هنر و زندگی پیکاسو" یه جملهی بینظیری بود؛ که باید بعنوان نصیحت برای تمام عمرمون بهش نگاه کنیم. میگه:
«وقتی برای دیگران لقمه بزرگتر از دهانشان باشی، آنها چاره ای ندارند
جز آنکه خُردت کنند، تا برایشان اندازه شوی!
پس مراقب معاشرت هایت باش..»
عشق:
پیدا کردن کسی که
بتونی باهاش زندگی کنی نیست...
بلکه یافتن کسی که
نتونی بدون اون زندگی کنی...🌱
آدم ها رو
از رو ظاهر قضاوت نکنید
نصف اینایی که خدا را قبول دارن
خدا قبولشون نداره!
زندگی هرگز کهنه نمی شود…
این ذهن است که قدیمی می شود
وچون از دریچه ذهن نگاه می کنی
تازگی زندگی را حس نمي کنی
باید در لحظه زندگی کنی
بدون قضاوت دیگران
🌲🍃🌲🍃🌲🍃🌲🍃🌲🍃
سلام و درود ارادت خدمت اعضا گروه روز جمعتون بخیر شادی انشالله روز خوبی در کنار خانواده داشته باشین
هدایت شده از کانال گلچین تاپ ترینها
https://eitaa.com/joinchat/2266693920C269245c01d
لینک گروه و کانال گلچین تاپ ترینها
@golchintap
تا می تونی خودت رو برای خودت خرج کن،
سفر برو، تفریح کن، لذت ببر،
بارها زمانی تو اين دنيا رسیده که هيچکس جز خودت برات نمونده ...
تو یه پتانسیل مشخصی داری که در حال حاضر داری صرف زنده موندن میکنی ...
خودت رو ببخش
با خودت خوب باش
تا بتونی شکوفا بشی ...
𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋
@golchintap