هدایت شده از گلچین شعر
سیاهی بود و ایمان در دل ظلمت عصا می زد
جهالت راهبر می شد خودش را نور جا می زد
نمی بارید غیر از غم،نمی رویید غیر از یأس
گل ریحانه در گور حماقت دست و پا می زد
زمین تا مرز عصیان رفته بود از جرم آدم ها
زمان در خواب بود و فتنه ناقوس عزا می زد
خدا از سنگ بود و داشت شیطان در دل دنیا
به شادی دست در خلق هزاران ماجرا می زد
برای ختم این کابوس جانفرسای مرد افکن
زمین دست توسل رو به درگاه خدا می زد
خدا آورد ابراهیم را در هیبتی دیگر
نسیم نور و رحمت را برای امتی دیگر
زمین خوردند بتها با قدومش تا جهان فهمید
زمین افتادن بتهاست دست قدرتی دیگر
زبان پادشاهان لال شد کسری ترک برداشت
به سردی رفت آتشگاه و رو شد آیتی دیگر
خدا در عرش با خود داشت احمد را
ولی بخشید
به دنیا بهترینش را که باشد رحمتی دیگر
بساط ظلم را برچید و شیطان غرق ماتم شد
محمد آمد و آورد با خود دولتی دیگر
رسول دین رحمت شد جهان غرق سعادت شد
به ما بخشید با قرآن و عترت شوکتی دیگر
زمین جای قشنگی شد برای زندگی وقتی
که او با آل خود بخشید بر آن قیمتی دیگر
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گل بود ولی جای به گلزار نداشت
از حادثه ها رنگ به رخسار نداشت
می سوخت به روی ناقه در آتش تب
غیر از غل و زنجیر پرستار نداشت
#محسن_درویش
#عضوکانال
#امام_سجاد
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
امام_سجاد علیه السلام
به عمق چشمه ی جانش عطش فراوان داشت
به چشم بی رمقش روضه روضه باران داشت
هزار و نهصدو پنجاه ناله سر داده
هزار و نهصدو پنجاه زخم بر جان داشت
کشید سرو تنش را برای قربانی
کسی که بر سحر و شام گریه فرمان داشت
هزار بوسه گرفت از سرش لب هر سنگ
همو که در کف خود اختیار طوفان داشت
کلام نافذ او را اسیر می خواهند
مگر سکوت به بزم شراب امکان داشت؟
زمان ز هیبت او سر به سجده آورده
و بر امامت او هم یزید اذعان داشت
ز جهل دست زمانه نوشتخ بیمارش
زمانه ای که غم آب و غصه ی نان داشت
ز روشنای کلامش تمام ظلمت رفت
کسی که بر سخنش کوه نور، ایمان داشت
#علی_الواریان
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
باید جواب ابرهه سجیل باشد
باید هدف ها قلب اسرائیل باشد
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#وعده_صادق۲
#اسماعیل_هنیه
@robaiiyat_takbait
نوید پیروزی
چرا باید چنین باشد کنون وضعِ مسلمانان ؟!
ز قتل و غارت صهیون شده خَم قامتِ انسان
فلسطین ، سوریه، لبنان شده آماجِ اسراییل
ز حد بگذشته است اینک جنایتهای این شیطان
در این دوران سکوتِ این عربها مایه ی شرم است
نباشد در دلِ آنان نشان از ذرّه ای ایمان!
دفاعِ هر مسلمانی ز جانِ جمله مظلومان
جهادِ هر مسلمانی بُوَد در جنگِ این دوران
ز کُشتار و جنایتهای اسراییلِ کودک کُش
بلند است آهِ مظلومان به غزّه یا که در لبنان
و هر آزاده ای باید کند یاری به مظلومان
بگردد تا مسلمان عاقبت پیروزِ این میدان
نترسیدن ز هر سختی کلیدِ رمزِ پیروزیست
که در پیکارِ با صهیون شود هر مشکلی آسان
چو ( شایق) می نویسم از نویدِ فتح و پیروزی
به زودی در فلسطین و برای مردمِ لبنان
#اکبرحمیدی_شایق
#عضوکانال
لب هاي تو لب نيست ! عذابيست الهی
بايد كه عذابی بچشم گاه به گاهی
در لحظه ديدار تو ، گفتم كه بعيد است
چشمان تو من را نكشاند به تباهی
لب هاي تو ناياب تر از آب حيات است
تو سوزن پنهان شده در خرمن كاهی
اين كار خدا بوده كه يكباره بيفتد
در تنگ بلور شب من مثل تو ماهي
ای شاخه نبات غزل حافظ شيراز!
معشوقه ی مايی چه بخواهی چه نخواهی
#میثم_قاسمی
#عضوکانال
@golchintap
در طلوع صبح، بر چشمان دلداران سلام
بر طلوع عشق، در کنج دل یاران سلام
صبح پاییزی شکفت و خنده بر لبها نشاند
فصل خوبِ خاطرات خیسِ در باران سلام
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#عضوکانال
#صبح_بخیر
@golchintap
(آنکه پُر نقش زده گنبد مینایی را)
به تو بخشیده فقط این همه زیبایی را
شده ای شُهره و شهری شده دیوانه ی تو
با تنت ساخته تندیس تماشایی را
سر چشمان تو با خط و خم ابرویت
چه فریبانه زده نقش چلیپایی را
از گل سرخ لبت دیده فراوان غنچه
ناز آن خنده ات و شوق شکوفایی را
شده دیوانه ات و صید نگاه مستت
آنکه از چشم تو آموخته شیدایی را
عطر آن نافه ی خوشبو که به دامن داری
می کشانی پی خود آهوی صحرایی را
حلقه ی یاس گره بسته به مویت آموخت
به همه اهل هنر درس گل آرایی را
پس زدم هر چه به دنیاست ،فقط کم دارم
دست گرم تو و آغوش پذیرایی را
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
شبی نبود که تا صبحدم قدم نزدم
پس از تو من مژهای تا سحر به هم نزدم
هنوز جوهرۀ اشک من نخشکیده است
چرا که حرف دلم را به این قلم نزدم
هزار بار زمین خوردم و بلند شدم
هزار بار غرورم شکست و دم نزدم
اگر چه روزی من شعرهای آشفته است
ردیفِ قافیهها را ولی به هم نزدم
گلایههای دلم را نگفتهام به کسی
به شِکوه حرفی از این رنج بیش و کم نزدم
دلیل گریهٔ بیاختیار من این است:
که سرنوشت خودم را خودم رقم نزدم
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
کم کم به چشمهای تو ایمان می آورم
در پیش پای آمدنت جان می آورم
در غربت قدیمی این وسعت عبوس
ایمان به بی پناهی انسان می آورم
گفتی که قلبهای پریشان بیاورید
باشد به روی چشم، پریشان می آورم
ای بیکران گمشده در خاطرات من
در پیشگاه چشم تو باران می آورم
ای سفره های خالی غربت برایتان
از دور دست دهکده مهمان می آورم
لبخند و شادمانی و احساس و عشق را
با دستهای گرم پر از نان می آورم
از کوچه های خاطره، از کوچه های یاد
یک دسته گل به یاد شهیدان می آورم!
#یدالله_گودرزی
#عضوکانال
در دفترم رؤیای دیرینی کشیدم
در دست لرزانت شبی سینی کشیدم
سر تا به پا چون گل شدی تا قامتت را
با چادر گلدار رنگینی کشیدم
از لحظه ی زیبای چای رو به رویم
در دست تو زیباترین چینی کشیدم
فنجانی از دستان تو وقتی گرفتم
بر صورتت لبخند شیرینی کشیدم
آئینه و شاخ نبات و شمع و گل را
بر سفره ات وقتی که می چینی کشیدم
دست تو را هم دلربا هم دیدنی تر
با حلقه ی زیبای زرینی کشیدم
پهلوی هم مثل دو(سیب سرخ میعاد)
در دفترم رؤیای دیرینی کشیدم
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
هدایت شده از رباعی_تک بیت
قدرش نشناختیم و جاهل بودیم
مشغول به کارهای باطل بودیم
ماه رمضان نیامده، رفت از دست
ای وای بهحال ما که غافل بودیم!
#جواد_محمدی_دهنوی
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait