🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 سلام أين دعا را امروز بخوانيد. بجاي نقطه اسم بچه هاتون را بگذاريد امروز روزے است كه دعا درحق فرزندان به اجابت ميرسد... بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيم *با این دعا فرزندانتون ،ان شاء الله در حفظ و مراقبت الله قرار خواهند گرفت. بجاے نقطه چین (( نامهاے فرزندانتان را بگویید)) *بار الها تو….... را بدون اینکه من قدرت و توانایے داشته باشم به من داده اے پس .... را در پناه خودت بدون قدرت و توان من حفظ بفرما.* *بار الها... را از هر بدے و شر و ضررے حفظ بفرما.* *خداوندا ....را از مریضیها حفظ بفرما.* *خداوندا آزمایش و امتحان من را در..... قرار مده.* *بار الها ... را در آزمایشات پنهانے و آشکار موفق بفرما.* *خداوندا ....را از بندگان صالح خودت قرار بده و ....را از نظر دین و عبادت و اخلاق از بهترین مردم و از نظر زندگے خوشبخت ترین مردم قرار بده* *بار خدایا.... را با حلالت از حرامت بے نیاز بگردان و با فضل و بخشش خود از احتیاج به غیر تو بے نیازشان بگردان.* *خداوندا همانطور که کتابت را تا قیامت حفاظت مے کنے .....را از شیطان رانده شده محفوظ بدار .* *بار الها دوستے با بهترین افراد و خصلتها ے پاڪ و توکل بر خودت را نصیب ... بفرما. *بار الها تمامے مرضهاے قلبے و بدنے را از ....دور بفرما و با قدرت و توان خودت مرا به نهایت آرزویم درباره .....نائل بگردان یا کریم یا منان.* *بار الها مرا از احسان و نیکے .....در حیاتم برخوردار بفرما و با دعایشان بعد از مرگم مرا خوشحال بگردان.* *(بار الها فرزندانم را ، تکه اے از قلبم را به تو سپرده ام در مکانے که از دیدگان من پنهان هستند اما از دیدگان تو پنهان نیستند ،پس آنها را با حفاظتے که لائق عظمتت مے باشد حفظشان بفرما) خدایا همّ و غم آن کسے که این پیام را براے من فرستاده است را برطرف بفرما و هر آنچه را که آرزو دارد نصیبش کن.* الهے آمین (از دعاهاي امام سجاد عليه السلام ) *هر کس این دعا را دریافت کرد،به دوستان عزیزش هدیه کنه چون امروز روز دعا به فرزندان هست التماس دعا *طرح قرائت ۲۰میلیون سوره مبارکه کوثر به نیت برآورده شدن حاجات فرج آقاے مظلوممان امام زمان،شفاے عاجل بیماران ، *سهم شما سه مرتبه و ارسال به گروه های دیگر ، لطفا قطع کننده ے زنجیر نباشید!* *بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ* *إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ* *فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ* *إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ* *بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ* *إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ* *فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ* *إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ* *بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ* *إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ* *فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ* *إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ* *اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد* *اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد* *اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد* *اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد* *اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد*. *و عجل فرجهم* *اگه نشردهید تا آخر امشب چندین هزارصلوات و سوره کوثر خوانده میشودکه اجروثواب تر این کارشامل حال شماهم خواهد شد* *اجرشما با حضرت زهرا (س)* #تجربه #مشاوره #همسرداری 💕@delbarongi💕 **

🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 ولی اقام گوشش بدهکار نبود و در خونه رو پشت سرش بست و رفت. مامانم دیگه حسابی قاطی کرده بود و اونموقع شب وسط حیاط جیغ میزد و اقامو نفرین میکرد. صدای همسایه ها در اومده بود و از توی خونه هاشون میپرسیدن چخبره نصف شبی خواب نداریم از دست شما خانوم جونم و زنداییم سعی میکردن مامانمو از کف حیاط بلند کنن ولی مامانم بازم جیغ میزد و رو به اقاجونم میگفت همش تقصیر شما بود هم خودتونو بدبخت کردین هم من نمیدونم چطوری این کاظم رو نشناختین دوباره منو عقد کنم که حالا به خاک سیاه بشینیم. بلاخره بعد از کلی وقت بعد خمجبور کردین باها از شدت بی تاوگینی و از این که مامانم از شدت بی تابی از حال رفت داییم و زنداییم از کف حیاط بلندش کردن و اوردنش توی اتاق حسن و گیتی وحشت کرده بودن و اونا هم گریه میکردن خانوم جونم نمیدونست به دخترش برسه یا نوه هاش در حالی که با اب قند بالای سر مامانم میرفت رو به من گفت ستاره دخترم تو دیگه بزرگ شدی به یه دردی بخور برو خواهر و برادرتو اروم کن به سمت گیتی رفتم و سعی کروم بغلش کنم. دست حسنو گرفتم و کنار خودم نشوندم و گفتم گریه نکنین مامان زود خوب میشه گریه نکنین حال مامانم اروم اروم جا اومد ولی اون شب نحس تمومی نداشت و تا خواستیم برای خواب آماده بشیم در خونه به صدا در اومد. با شنیدن صدای در بدنم لرزید پریدم وسط اتاق و رو به مامانم گفتم دوباره اون اقاها اومدن میخوان از اینجام بیرونمون کنن؟ بقیه به خاطر چیزی که توی ذهن من بود سری از روی تاسف تکون دادن و مامانم جواب داد نه دخترم از اینجا بیرونمون نمیکنن داییم از دربیرون رفت و بقیمون پشت پنجره منتظر بودیم. همین که درو باز کرد اقام با سر و صورت خونی وسط حیاط افتاد. زن داییم جیغی زد و گفت یا خدا این دیگه چه وضعیتیه خدا به دادمون برسه چه بلایی سر آقا کاظم اومده؟ خانوم جونم دست منو گرفت و گفت بیا بریم توی اتاق پیش حسن کوچولو... #تجربه #مشاوره #همسرداری 💕@delbarongi💕 **