📝
تو را می خواهم ...!
برای
پنجاه سالگی !
شصت سالگی !
هفتاد سالگی ...!
تو را می خواهم ...!
برای خانهای که تنهاییم ...
تو را می خواهم برای چای عصرانه ...
تلفنهایی که میزنند و جواب نمیدهیم !
تو را می خواهم برای تنهایی ...!
تو را می خواهم وقتی باران است !
برای راهپیمایی آهستهی دوتایی !
نیمکت های سراسر پارک های شهر ...!
برای پنجرهی بسته ...!
و وقتی سرما بیداد می کند ...!
تو را می خواهم ...!
برای پرسه زدن های شب عيد ...!
نشان كردن يك جفت ماهی قرمز ...!
تو را می خواهم ...!
برای صبح ...
برای ظهر ...
برای شب ... برای همه ی عمر ...!
👤#نادر_ابراهيمی
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
#انگیزشی
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم میگذرد
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مپوشان هرگز...!
زندگی ذره کاهی ست
که کوهش کردیم
زندگی نام نگویی ست
که خارش کردیم
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار
زندگی نیست به جز دیدن یار
زندگی نیست به جز عشق
به جز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم
سهراب سپهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت ...
#فریدون_مشیری
@sokhan_iw
「🌴」
این بی قراری دل ها در اربعین
مصداق همان آرام نگرفتن خون
امام حسین(ع) تا ظهــور است
و هرچه به ظهور نزدیک تر میشویم
این التهاب بیشتر می شود...
✍ استاد پناهیان
اَللّهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج🕊
@montazerjan
•••┅═✧☫یـازهــــــرا(س)🥀✧═┅•••
به خیلیا باید گفت :
معرفت دیدین که معـرفت گذاشتین
الکی منت نذارین :)
دوراشو زده، رلاشو زده، اومده میگه هیشکی مثه تو نمیشه
هیشکی مثه خودت نمیشه پلشت :))
اونی که میگه پول خوشبختی نمیاره
نمیدونه که جیب پر پول دشمنو هم رفیق میکنه :)
اینروزا به جای اینکه بگیم سلام سلامتی میاره
باید بگیم خدافظی با بعضیا سلامتی میاره :)
سلام و نور به چشمانت
برای چشم هایی که
همه ی دنیای من از طلوع ِ دوباره اش
شروع می شود.
و من به شوق ِ دیدن چشمانت،
تاریکی شب را به روشنی صبح می بخشم
و برای دوست داشتنت
پنجره ی قلبم را می گشایم.
میگفت: چرا از آدمها ناراحت بشوم؟ آدمها هرکدام ظرفیتی دارند و مشکلاتی... و من نمیدانم هرکدام، با چه زور و تقلایی روی پاهایشان ایستادهاند. چرا از آدمها ناراحت بشوم؟ وقتی که هیچ انسانی در شرایط عادی دلش نمیخواهد آزار برساند و هر واکنش ناخوشایند و آزاردهندهای، برآمده از استیصال و رنج عمیق انسانهاست، نه از سرِ تصمیم به آزار. چرا از آدمها ناراحت بشوم؟ وقتی که هیچکس انتخاب نکرده در این لحظه و ثانیه مرا زخمی کند و اگر زخمی برداشتهام، برای ایستادن در مکان و زمان اشتباه بوده؛ مثل آدمی که وسط جنگ، وارد شهری شده و بیخبر از همهجا، تیر خورده و آدمهای شهر مقصر نیستند! چرا از آدمها ناراحت بشوم؟ وقتی که هر واکنشی، کنشی داشته و هر رفتاری، زمینهای که آن را ایجاد کرده.
میگفت: چرا از آدمها ناراحت بشوم؟ وقتی خودم هم بارها بیآنکه بخواهم، باعث ناراحتی کسانی بودهام و میدانم گاهی انسان به حدی درحال غرق شدن است که برای نجات خودش به هرکسی و هرچیزی چنگ میزند و به این فکر نمیکند که شاید دیگری را هم غرق کند!
میگفت: چرا از آدمها ناراحت بشوم؟ مگر درختان از زمستان دلگیر میشوند؟
صبر میکنند تا بهار شود.
#نرگس_صرافیان_طوفان
لیلا فروهر توی یه مصاحبهای گفته بود تنها ظلمی که تو زندگیم به خودم کردم و حسرتش به دلم مونده اینه که بچهدار نشدم. و اونقدر از بچگی همیشه مشغول کار کردن بودم که هیچوقت این وقت رو نذاشتم که بخوابم بچه بیارم و بزرگش کنم.
از اون سمت زنهای خیلی خیلی بیشتری هستن که اونقدر غرق کارهای خانگی و بچهداری و همسرداری شدن، یا محدود شدن و اجازه نداشتن که نتونستن برن درس بخونن یا کار کنن یا به رویاها و خواستههاشون برسن.
شاید خیلیا پشیمون باشن از مسیری که رفتن شاید هم پشیمون نباشن و صرفاً یه حسرتی به دلشون باشه از حسرت کارهای نکرده.
چون آدمیزاد نمیتونه همه چیزو باهم داشته باشه و به همه چیز باهم برسه.
وقت آدم محدوده، ظرفیت جسمی و روانی آدم محدوده، قدرت انتخاب و امکانات آدم محدوده.
تو ممکنه به چندتا رشته یا شغل علاقه داشته باشی و دلت بخواد توی همهشون بهترین باشی اما این کار عملاً غیرممکنه و نمیشه همه مسیرها رو باهم رفت و توی همشون هم نمیشه بهترین بود.
ما مجبوریم که انتخاب کنیم و باید بدونیم که همیشه بخشی از وجود ما در حسرت اون مسیری که انتخابش نکردیم میمونه. مث آدمی که دوسش داشتیم و مناسبمون نبوده و انتخابش نکردیم اما هنوزم دلتنگش میشیم و گاهی بهش فکر میکنیم.
زندگی ذات ناکام کنندهای داره. و هیچ خوشحالی و خوشبختی مطلق و بدون حسرتی در کار نیست.
رهایی در پذیرش این حقیقته!
#مانگ_میرزایی
دیدهای وقتی نوشیدنی گازدار را داخل لیوان میریزی، بیش از حجم حقیقی نوشیدنی، کف بالا میآید و باید صبر کنی تا کفها ته نشین شود و تازه ببینی با نوشیدنیات چند چندی؟!
نباید زیاد روی لاف و هیجانات ابتدای رابطهها حساب کرد. بعضیها نوشیدنی گازدارند، فکر میکنی زیاد هستند و زیاد دوستت دارند اما زمان که گذشت نگاه میکنی و میبینی همهاش کف بوده و تو ماندهای و یک لیوان خالی و حسابی که نباید باز میکردی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
☆💕ᬼ꙰҈꙰҈ᬼ꙰҈꙰҈☆✨💕ᬼ꙰҈꙰҈ ✨ᬼ꙰҈꙰҈☆💕ᬼ꙰҈꙰҈☆:
📚#داستان_بخوانیم🔎
پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود
که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای !
سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .
حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
🌹حق غنّی است، برو پیش غنی
🌹نزد مخلوق بجز حيراني نيست
👇👇👇
🕊🦋🍂🍀🥀🦋🕊
قهوه با بدن ما چه میکند؟
🔹جلوگیری از دیابت
🔹بهبود حافظه
🔹مبارزه با سرطان
🔹ضدافسردگی
🔹مبارزه با سرطان پوست
🔹کبد سالم
🔹افزایش چربی سوزی
بازیابی عضلات
شادمانترین مردم،
بهترین چیزها را در زندگی ندارند
بلکه آنها بهترین
"برداشت"
را از زندگی دارند.
🌺🍃
♥️🍃سلام.
ﺣﺎلِماﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽشود
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ،
ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ
ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ، ﺑﺮﺍﯼِ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼِ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ...😊❤️
درود برشما ،عاقبت شما بخیر 🙏🌷
#تلنگرانه
کسےکه تنهابه عقلش
اعتمادکند
گمراه میشود
کسےکه تنهابه مالش
اعتمادکندکم میآورد
کسےکه تنهابه مردم
اعتمادکند
خسته میشود
امّاکسےکه برخدااعتمادکند
نه گمراه میشود
نه کم میآورد
ونه خسته میشود
❀
┏━━━━━━┓
⠀
┗━━━━━━┛
زندگی در واقع مثل
یک فنجان قهوه است
سیاه، تلخ و داغ
اما میشه توش شیر ریخت
تا روشن بشه
میشه توش شکر ریخت
تا شیرین بشه
و میشه کمی صبر کرد
تا خنک بشه
قهوهی زندگیتون به کام
شبتون سرشاراز آرامش
••𓂃.🌸𓍲
اگهواسهرفعِعطشآببخوری
کلیلذتمیبریوحالتخوبمیشه🍶🫐
اگهمسابقهآبخوردنباشه
دولیوانکهبخوریدلت دردمیگیره
وهیچلذتیهمنمیبری⛲️
زندگیهمهمینه...
زندگیتونروبهمسابقهومقایسه
تبدیلنکنید...🌱🥹
ڪسے ڪہ بهتون محبت میڪنہ لزوما عاشق
شما نشدہ، شاید جورے تربیت شدہ تا یڪ
"انسان" باشه!
مراقب همدیگہ باشیم
زندگے چاپ دوم ندارہ 🌸🌸🙋♀