eitaa logo
شمیم گل نرگس
1.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
11 فایل
﴾﷽﴿ رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةً هر كس بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلى از دنيا رفته است. وسائل الشيعه، ج 16، ص 24 ارتباط با ما @shamim_golenarges
مشاهده در ایتا
دانلود
قشنگ است بخوانید ☀️تشرف سید شاهر در حرم : 💠آقـا مـحـمد, كه متصدی شمعهای حرم عسكریین (ع ) است می گوید: 🔹كلیددار آن مكان مقدس , شخصی به نام سید حسین بود و خیلی از اوقات برادرش - سید شاهر -از طرف او این كار را انجام می داد. 🌠سید شاهر می گوید: شـبـی در حرم مطهر به نیابت از برادرم سید حسین مشغول خدمت بودم،تا آن كه تمام اشخاصی كه در آن جا بودند, بیرون رفته و كسی در آن مكان شریف باقی نماند. لذاقصد كردم درهای حرم را بـبندم . 🔸یكی از درها را بستم ناگاه دیدم سید جلیل القدری ,در نهایت خشوع داخل شد و مقابل ضریح مقدس ایستاد. 🔸بـا خـود گـفـتـم او می بیند كه من می خواهم درهای حرم را ببندم، لابد زیارت خود رامختصر می كند. 💠كـتـابی را كه در دست داشت , گشود و شروع به خواندن زیارت جامعه كبیره با ترتیل واطمینان نـمـود و در بین خواندن هر یك از فقرات آن زیارت مثل كسی كه مضطرب وحیران باشد, گریه می كرد. 🔹نـزد او رفـتم و از او خواستم كه زیارتش را تخفیف دهد و عجله كند, ولی اصلاتوجهی ننمود. من هم كمی نشستم , اما خلقم تنگ شد.دوباره برخاستم و از اوخواهش نمودم كه زیارتش را تخفیف دهـد و این بار حرفهای خشنی به ایشان گفتم ,باز به من التفات نكرد. ⭕️تا آن كه برای بار سوم از او درخواست تخفیف در زیارت وتوقف را نمودم و كتابی كه در دست داشت از او گرفته به او فحش دادم , بـاز آن سـیـدجـلیل متعرض من نشد و آن حال تانی و گریه و حضور قلب خود را از دست نداد,ولی همین كه من كتاب را از دستش گرفتم , متوجه شدم چشمهایم چیزی رانمی بیند. ⭕️تلاش كردم كه شاید اطراف را ببینم , اما دیدم واقعا كور شده ام . با این حال خود رانزدیك دری كه باز بود, كشاندم و دو طرف آن را با دو دست گرفتم و منتظر بیرون آمدن او شدم . ✨وقـتی زیارتش را در پیش روی مبارك تمام كرد, متوجه پشت ضریح مقدس شد وحضرت نرجس خاتون و حكیمه خاتون را زیارت نمود كه من صدای او رامی شنیدم . بعد از زیارت به قصد خروج به طـرف در آمد همین كه نزدیك در رسید وخواست بیرون رود, دامنش را گرفتم و تضرع و زاری نـمـودم و آن بـزرگـوار را قـسـم دادم كـه از تـقصیر من درگذرد و چشمهای مرا به حالت اول بـرگرداند. 🔸ایشان كتاب را ازمن گرفت و به چشمهای من اشاره ای نمود, همان لحظه چشمهایم بـه حالت اول برگشتند و همه چیز را می دیدم , مثل این كه اصلا نابینا نشده ام. 🔹اما آن بزرگوار از نظرم غایب شد و هر قدر كه در رواق و صحن جستجو نمودم , احدی را ندیدم. ======= کلیک کنید💕 کانال 💕شمیم گل نرگس💕: @gole_zahraa 🔽🔽