﴾﷽﴿ 💠 #رمان_آیه_های_جنون 💠 #قسمت_۵۴ گونہ هایش طبق معمول سریع سرخ میشوند:خب بیچارہ ها ڪمڪ میخواستن! شمردہ شمرہ میگویم:ڪمڪ یعنے یہ جورے نذارے اشتباہ ڪنن نہ اینڪہ شریڪشون بشے! نفسے میڪشم:بیا بریم تو حیاط تا بهت بگم چرا نذاشتم! دستم را میگیرد،باهم از سالن طویل میگذریم و وارد حیاط شلوغ مدرسہ میشویم. جا براے سوزن انداختن نیست! گوشہ هاے مانتویم را با دست میگیرم و میگویم:باید رو زمین بشینیم! مانتویم را بالا میدهم و روے زمین مینشینم،خدا را شڪر زیاد سرد نیست! مطهرہ هم بہ تبعیت از من مے نشیند. آستین هایم را تا روے آرنج بالا میدهم و میگویم:یم:ببین مطهرہ! تو تازہ اومدے اینجا خب! _خب! _ناراحت نشو اما اینا میخوان از سادگے و مهربونیت سواستفادہ ڪنن! وقتے ڪلاسو بگردن همہ رو میگردن! فڪر ڪن اون بستہ سیگارو از تو بگیرن! ڪمے فڪر میڪند و میگوید:خب میگم مالہ من نیس! بے اختیار میخندم:با ڪدوم مدرڪ و شاهد؟! جز ما تو ڪلاس ڪے بود؟! همہ چے میوفتہ گردن تو،ڪَڪِ ویشڪا و دوستاشم نمیگزہ! نهایتا پنج تومن ضرر ڪردن! رنگش مے پرد:یعنے واقعا اینطورے ان؟! تنِ صدایم را پایین مے آورم:آرہ! همہ رو مثل خودت خوب نبین! ترس در چشمانش موج میزند،خندہ ام میگیرد:قیافہ شو! حالا چیزے نشدہ ڪہ! مظلوم‌ نگاهم میڪند،ڪاش همہ مثل اون اینقدر سادہ و مهربان بودند. دستش را میگیرم و میفشارم:بہ خدا الان مخم دارہ منفجر میشہ چرا دوستاے هم سن خودم دغدغہ شون سیگار ڪشیدنہ و همدیگہ رم بہ یہ نوع اعتیاد تشویق ڪنن! دوسشون دارم ڪہ قبول نڪردم و نمیخوامم تو قبول ڪنے! میشینیم باهم یہ فڪرے میڪنیم تا دُرُس ڪمڪشون ڪنیم! صداے زنگِ بلند پایان زمان استراحت در ڪل حیاط مے پیچد! مطهرہ بلند جیغ میڪشد:واے! از حالت چهرہ اش شروع میڪنم بہ خندیدن،ڪم ماندہ وسط حیاط پخش شوم. بیچارہ داشتہ در ذهنش صحنہ گشتن ڪیف ها را تجسم میڪردہ! بہ زور بلند میشوم:پاشو بریم! در ڪمتر از یڪ دقیقہ خودمان را بہ ڪلاس میرسانیم،در ڪلاس ڪسے نیست! مطهرہ متعجب میگوید:وا اینا ڪہ از بغل ڪیفاشون جُم نمیخوردن! آرام لب میزنم:نمیدونم! فڪرے بہ ذهنم میرسد:میشہ ڪیفتو ببینم؟! مطهرہ با خجالت میگوید:آرہ! اما انگار راضے نیست. لبخند میزنم:خوبہ الان برات یہ نمونہ نہ گفتن نشون دادم! خب بگو وسیلہ ے شخصیمہ نبین! لبخند شیرینے میزند و میگوید:حالا ببین! زیپ ڪیفش را میڪشم و تمام محتویاتش را روے میز میریزم! درست حدس زدہ بودم! بستہ ے سیگار و فندڪ طلایے رنگ را از لاے ڪتاب هایش بیرون میڪشم. همانطور ڪہ مقابل صورتش میگیرمشان میگویم:خیالشون راحت شدہ! با بهت بہ بستہ ے سیگار و فندڪ خیرہ میشود،طولے نمیڪشد ڪہ اخم هایش درهم میرود. با حرص بستہ سیگار و فندڪ را از دستم میڪشد و میگوید:پررو رفتہ سر ڪیفم سرخود گذاشتہ! _بهت ڪہ گفتم! صورتش از خشم سرخ شدہ،با عجلہ بہ سمت پنجرہ میدود و وسیلہ هاے درون دستش را با تمام قدرت پرت میڪند بیرون! ڪنارش میروم،تقریبا خودم را ار پنجرہ آویزان میڪنم،در حالے ڪہ با دقت حیاط پشتے مدرسہ را نگاہ میڪنم میگویم:اینجا ڪہ نیوفتادن؟! صدایش از شدت عصبانیت مے لرزد:نہ! افتاد اون ور دیوار! صاف مے ایستم. _فڪ ڪنم فندڪش طلا بود مطهرہ! با حرص میگوید:بہ جهنم اصلا الماس باشہ! ابروهایم از تعجب بالا میروند:چہ تاثیرے دارم من! در ڪسرے از ثانیہ تحول ڪاملا در تو مشهود است اے دوست! همین ڪہ پایم را از مدرسہ بیرون میگذارم میگویم:آخیش! انقد خستہ ام امروز دَرس مَرس تعطیل! فقط میخوام بخوابم! مطهرہ مشغول مرتب ڪردن چادرش میشود:خیلے خستہ ایا! باهم چند قدم برمیداریم. _مطهرہ! صداے ویشڪاست! بہ سمتش برمیگردیم،خندان بہ سمت ما میدود،همانطور ڪہ آدامسش را میجود میگوید:مطهرہ جون میشہ امانتیمو بدے؟ نگاهے بہ مطهرہ مے اندازم و چیزے نمیگویم. مطهرہ آرام میگوید:ڪدوم امانتے؟! ویشڪا چشم میزند:همون بستہ سیگار و فندڪ دیگہ! _تو چیزے بہ من ندادے! میدانم ویشڪا بل بَشو راہ مے اندازد،میگویم:بریم مطهرہ؟! دیر شد! میخواهیم راہ بیوفتیم ڪہ ویشڪا دوبارہ زبان باز میڪند:خودم گذاشتم تو ڪیفت! _آهان! اونا رو میگے!‌ ویشڪا میخندد:آرہ دیگہ! مطهرہ جدے میگوید:ڪسے بہ من ندادتشون! بے اجازہ اومدہ بودن نو ڪیفم منم انداختمشون دور! ویشڪا بلند میگوید:چیییے؟! براے دفاع از مطهرہ جدے میگویم:گفت انداختشون دور! ڪارت اصلا درست نبود! خصمانہ نگاهے بہ من مے اندازد و میگوید:تو ساڪت شو خانم فیلسوف! این بچہ دهاتے این چیزا حالیش نمیشہ ڪہ تو یادش دادے! مطهرہ با حرص میگوید:حرف دهنتو بفهم! تو ڪہ بچہ شهرے چے اے مثلا؟! بازویش را میڪشم و خونسرد میگویم:بیا بریم ارزش بحث ندارہ! #ادامہ_دارد... 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود

#افطاری 🌿ماه #رمضان بود و ما در #سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت #افطار دعوت کرد؛ با تعدادی از #رزمندگان از جمله، #شهید_بیضائی به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم؛ دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما #محمودرضا منصرف شد و گفت من برمی گردم؛ 🌿رزمندگان لبنانی #اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم #شهید_بیضائی به من گفت شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید، من هم بعد از #افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت: اگر خاطرت باشد این افسر 🌿قبلا نیز یکبار ما را به #میهمانی ناهار دعوت کرده بود؛ آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند امروز که داشتم وارد سالن می شدم #فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند، من آن افطار را نمی خورم... 💠 نقل از سرهنگ پاسدار محمدی جانشین تیپ امام زمان عج سپاه عاشورا 💠 #شهید_محمود_رضا_بیضایی 🌹 شادی روح مطهر #شهدا #صلوات http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌹🌹🌹

💕شهریار من،مرا پابستِ هجران کرد و رفت... 💕شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت... 🌷به یاد علمدار دمشق آقا محمود رضا بیضائی 🌷 *اللّـهم جــعل عـواقب امـورنا بالخیر والشهاده فی رکاب المهدی«عج»* 🌷 🌷گروه بصیرتے گلستان خاطرات شهـــدا🌷 💠عضویت با👈09178314082💠 🌷شادے روح شهـــداے اسلام صلوات🌷 ▫لطفا در انتشار مطالب تبلیغات رو حذف نکنید http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

وقتی یہ #رفــــــــیـــق داری که... حرف زدن باهاش میتونه حالت رو خوب کنه، سه هیچ از دنیا جلوتری... ❣آهاے رفیق آسمونی تو کوچه هاے زندگی غریـــــــب و دربه در پے #شهادتم من شکسته بال و پـَر ... #اللهم_الرزقنا_شهادت_فےسبیلک #به_حق_حسن_بن_علے(ع) ❣برای شادی روح شهدا #صلوات 🌷 *اللّـهم جــعل عـواقب امـورنا بالخیر والشهاده فی رکاب المهدی«عج»* 🌷 🌷گروه بصیرتے گلستان خاطرات شهـــدا🌷 💠عضویت با👈09178314082💠 🌷شادے روح شهـــداے اسلام صلوات🌷 ▫لطفا در انتشار مطالب تبلیغات رو حذف نکنید http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

#مخصوص_متاهل_ها (بانوان) ❗️بعضی از مردان به رفتار های همسر خود در منزل پدرزن بسیار #حساس اند پس شما باید رفتارتان را به گونه ایی تنظیم کنید که پیام ناخوشایندی درپی نداشته باشد به عنوان مثال: 🔵درمنزل پدری او را #تنها نگذارید... و سعی کنید در‌کنار او بنشینید 🔴صحبت های خصوصی در حضور او را به #حداقل برسانید تا شک و شبه ای پدید نیاید. 🔵یکی از #علت های بهانه جویی و #فرار از ارتباط با خانواده ی زن ممکن است حس حسادت مرد به آنان باشد پس با توجه #کافی به او مانع این مشکلات شوید 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود

🎵مولودی بسیار بسیار زیبا برای امام حسن مجتبی علیه السلام 🔰سیدرضا نریمانی #حتما_بشنویـــــد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 🌷🌷

گرچہ تولد اصلی تو شھـــادت است ڪہ مردان خـــدا با شھادت زندہ می شوند . . . #شهـید_مدافع_وطن #سیدماندنی_موسوی #سالروز_ولادت #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat

"بسم الله الرحمن الرحیم" «وَلا تَحْسَبَنَّ الذّینَ قُتِلو فے سَبیلِ اللهِ امواتاً بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبهم یُرزَقون» باسلام ودرود بی پایان به امام زمان(عج) ونائب برحقش رهبرکبیرانقلاب اسلامی ایران وباسلام ودرودبیکران به ملت قهرمان ایران وتمام شهدای صدراسلام تاکنون وصیتنامهٔ خود را آغازمیڪنم. پدرعزیزم مادرمهربانم افتخارکنید ڪه فرزندناقابل خودرا براے اسلام اهداکردید مباداناراحت شوید چون شما امتحان خودتان را دارید پس میدهیدواین امانتی ڪه دست شمابودباید آنرا پس میدادید وحالا ڪه دادید ناراحت نباشیدڪه اجر خودتان را ضایع کنید.وشماباید با شیطان درون خودمبارزه نموده ونفس اماره را ازمیان بردارید،شماباید شجاعترین مردم باشید چون جزء خانوادهٔ شهدا به شمار میروید ومسئلهٔ اخلاق را فراموش نکنیدچون پیغمبر اسلام(ص)میفرماید:باایمان ترین شمابااخلاق ترین شماست وباید شماافرادی آگاه وهشیارباشیدتا دشمن داخلی وخارجی از اهداف شما سوءاستفاده نکند وباید کاری نکنید که دشمنان اسلام را از خود خوشحال سازید. پدرارجمندم،مادرمهربانم همیشه سعیتان دراین نباشد که از لحاظ مادیات پیشرفت کنید شماباید معنویات خودرا تقویت کنید وقلبتان راپاک نگهدارید وازخدا بخواهید که اسلام را پیروزی نهائی اعطابفرماید. وسفارشی که به جوانان ونوجوانان انقلابی دارم این است که در نظر نداشته باشند که در رختخواب بمیرند چون امامان آنها درمیدان نبردشهیدشدند. ای جوانان غیور ایران مبادا در غفلت بمیرید چون رهبران شما در میادین جنگ ودر محرابهای عبادت شهیدشدند، ومبادا عمرگرانبهای خودرا بیهوده بگذرانید ویکمرتبه درحال عصیان بمیریدچون علی اکبردرمیدان نبرد ودر راه خدا وباهدفی معین ومقدس شهیدشد پس مواظب باشید وای مادران زینب گونهٔ زمان مبادا از رفتن فرزندان خود به جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خدا مسئولیدوچطور میخواهید نزدفاطمه وزینب سربلندکنیدکه تحمل ۷۲ شهیدرانمود باید مثل مادر وهب باشید که موقعی که جنازه پسرش را برایش آوردند گفت پسری را که درنزد خدا داده پس نمیگیرم. وای ملت قهرمان ایران همیشه بیاد خداباشید ودرراه اوقدم برداریدتا هرگزدشمنان نتوانند درمیان شمانفوذکنند ومیان شما تفرقه بیندازند وشما را از روحانیت مجاهد جدابسازند وهمیشه حضور فعال را درجبهه ها محفوظ نگهدارید ورهبرتان را تنها نگذارید. سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید وبگو تا آخرین قطرهٔ خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد وبا خدا پیمان میبندم درتمام عاشوراها(آشوراها) وتمام کربلاها با حسین همراه باشم وسنگر اورا خالی نکنم. پدرعزیزم مادر مهربانم اکیداً به شما میگویم که از کشته شدن من زیاد ابراز نگرانی نکنید چون هم دشمنان را خوشحال می کنید وهم اجر خودراضایع می کنید وخیلی هم خوشحال باشید چون شمادیگر وظیفه شرعی وانسانی خود راانجام دادید و درآخر هربدی از من دیدید ببخشید وازدوستان وآشنایان وقوم وخویشان میخواهم که مرا ببخشند وحلال کنند واز همه شما التماس دعا دارم واگر فرزند من سالم بدنیاآمد اگر پسر بود اسم او را حسین واگردختر بود زینب بگذارید وزنم را هم بدست شما میسپارم وهرکاری که میخواهید میتوانید با او بکنید در صورتی که خود اوهم راضی باشد واز همسرم هم میخواهم مرا ببخشط وحلالم کند ومقدار پولی که از خمس بدهکار هستم به اندازه ۳۰۰ تومان است بپردازید.بامید پیروزی نهائی رزمندگان اسلام برکفر جهانی وسلام علیکم و رحمة ا... وبرکاته 1362/12/1 دشت میناب "وصیتنامه #شهیدسیدماندنےموسوی" #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat

#حرف‌حساب...🔍 درماه‌رمضان‌در‌حد‌توان‌خودمان‌‌باید ‌مراقبت‌کنیم،‌رفتار‌خودمان‌رافکرمان‌را،‌قولمان‌را، عملمان‌را‌تصحیح‌کنیم؛‌بگردیم‌اشکالاتش‌را‌پیدا‌کنیم، ‌آن‌اشکالات‌را‌برطرف‌کنیم.‌این‌تصحیح‌در‌جهت‌تقوا‌باشد. ‌در‌آیهٔ‌روزه‌می‌فرمایند:«روزه‌برای‌تقواست.✨ 👤 #إمام‌خامنه‌ای http://eitaa.com/golestanekhaterat

🌹آهنگران میخوند : یاد شبهایی که بسیجی میشدیم شمع شبهای دوعیجی میشدیم..... ♦️این مصرع آخر میدونین یعنی چی.... ؟ ♦️بعثی ها تو منطقه دوعیجی بمب فسفری مینداخت فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب میشه و شعله ور میشه بچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر میکردن و فسفر به تن این بچه ها میچسبید و با هیچ وسیله‌ای خاموش نمیشد و آنها میسوختن ... میسوختن... میسوختن .... و باد صبح ، خاکستر این بچه ها رو با خودش میبرد...... کی فهمید ؟ کی دلش سوخت ؟ کی میدون که کی سوخت ... کی میدونه چرا داد نزدن و سوختن. . . 🌹سوختن پودر شدن خاکسترشان درهوا پخش شد تاشاهد باشن درهمه جای جای وطن آنچه میگذرد ومیگذرد ومیگذرد... اما... خداوند در کمینگاه است http://eitaa.com/golestanekhaterat . 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🍀🍀🌺🌺🌺🌺