🚩شهید دوران، حقیقتی شبیه افسانهها
🗓۳۰ تیر ۱۳۶۱ شهادت سرلشگر خلبان شهید عباس دوران
🔻رهبر انقلاب اسلامی: ما در سابقهى اين پايگاه [پایگاه هوایی شهید نوژه همدان] كسى مثل شهيد عباس دوران را داريم، كه بهخاطر ايمان جان خودش را آشكار و صريح بر سر يك هدف گذاشت. اگر ماجراى شهيد دوران را در كتابها خوانده بوديم يا امروز هر كس مىخواند، احتمال مىداد كه #افسانه باشد؛ اما ما آن را با چشم خودمان ديديم، كه اگر نديده بوديم، مىگفتيم افسانه است. اينها شوخى نيست؛ اينها عظمت دارد؛ همت انسانها اينجور است و ما بايستى در هر بخشى همت كنيم. ۱۳۸۳/۰۴/۱۸
📌تصویری از حضور فرمانده کل قوا بر مزار سرلشگر خلبان شهید #عباس_دوران در اردیبهشتماه ۱۳۸۷ در شیراز
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #خادم شدن به پیراهن خادمی و چسباندن #پلاک_خادمی بر روی سینه نیست❌ #خادم_الشهدا بودن 👈یک
هنگام رفتن از مادر بزرگش #خداحافظی کرد... مادر بزرگش گفت: آقا حجت! کجا؟
گفت: مناطق عملیاتی جنوب...
مادر بزرگش گفت: دم عیده بمون عزیزم
#خندید و گفت: باید برم شاید #شهید شم... این جاست که در باغ شهادت بازه...
چند روز بعد که مسئولین شهر باغملک آمدند منزلشان، #تعجب کردند.
سکوت عجیبی همراه با #بغض مجلس را فرا گرفته بود. ناگهان بغضی ترکید.
حاج آقا، عمامه از سر در آورد و رو به پدر حجت کرد و گفت:
انا لله و انا الیه راجعون
[ حــــــــجــــــــت شــــــهـــــــــیــــــــــد شـــــــد ]
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷 در خرمشهر روبروی پادگان دژ زماني كه مشغول #هدايت اتوبوسهاي كاروان نور بسيج دانشجويي دانشگاه لرستان به سمت #يادمان والفجر ۸ منطقه اروند كنار بود، دچار سانحه شد و چون مادرش حضرت زهرا (س) با پهلو شكسته و صورتي كبود دعوت حق را لبيك گفت و به #شهادت رسيد...
شادی روحش #صلوات
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_بیست_وهشتم 8⃣2⃣ شب ها بعد از نما
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_بیست_ونهم9⃣2⃣
خودش خالصانه از ابتدای صبح مشغول کاربود.
صبحانه و چای را آماده میکرد و...
بعضی هفته ها بعد از پایان دعا به همراه احمدآقا با موتـــــ🏍ـــور میرفتیم اطراف چهار راه سیروس.
آنجا برای بچه ها عدسی می خریدیم.😋
خداروشکر به خاطر صبحانه هم که شده بچه ها دور هم جمع میشدند.😅
احمد اقا از هزینه #شخصی خودش برای بچه ها صبحانه تهیه میکرد.
✨✨✨✨✨
کار های مختلف انجام میداد تا بلکه معنویت و ارادت به امام زمـــ🌹ــان (عج) در بچه ها تقویت شود.
در همین برنامه دعای ندبه بسیاری از بچه هارا برای آینده تربیت کرد.
ودستشان را در دست مولایشان قرار داد
احمد آقا کارهای فرهنگی مسجد را حول محور اهل بیت (ع) قرار داد ونتیجه خوبی از این روند گرفت 🌺
البته کارهای جمعی احمدآقا برای بچه ها فقط دعای ندبه نبود.🙄
✨✨✨✨✨
بعضی شب های جمعه بچه هارا به مهدیه تهران برای دعای کمیل میبرد.
در مسیر برگشت هم برای بچه ها
ساندویچ می خرید و حسابی به بچه ها حال میداد
✨✨✨✨✨
(نماز جمعه)🌺
از اینکه بچه های بسیج و مسجد به دنبال مسائل فهم درست معارف دین نیستند بسیار ناراحت بود.😔
خیلی برای ارتقای سطح معرفت وعقیدهی بچه ها تلاش میکرد.
با مسئولان بسیج بارها صحبت کرده بود.
میگفت بیشتر از برنامه های نظامی به فکر ارتقای سطح معرفتی بچه ها باشید.
برای این کار خودش دست به کارشد.
به همراه بچه ها به مسجد حاج اقا جاودان میرفت.🙄
به این عالم ربانی ارادت ویژه داشت.❤️
✨✨✨✨✨
مدتی هم بزرگتر های فرهنگی مسجد را به جلسات حاج اقا مجتبی تهرانی می برد.
وقتی احساس میکرد که این جلسات برای بچه ها سنگین است جلسات آنهارا عوض و از اساتید دیگری استفاده میکرد.
ازدیگر کارها که تقریبا هر هفته تکرار میشد برنامهی زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی بود.
با بچه ها به زیارت میرفتیم و روبه روی ضریح می نشستیم وبه توصیهی ایشان،اقا ماشاءالله برای ما مداحی میکرد.
#ادامه_دارد ...
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
1_28176919.mp3
3.47M
🎵 #شور احساسی #شهدا
✨باز تو سینه دل نمیشه بند
✨رفته تا شلمچه و اروند
🎤🎤 #مجتبی_رمضانی
👌 #بسیارزیبا
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
★در گوشه ای از خاک
⭐️کم کم جات #پیدا_شد
★کم کم #سرت، دستت
⭐️ پلاکت🏷 پات پیدا شد
★برداشتم ازخاک آرام #استخوانت را
⭐️کم کم زوایای رشادتهات✌️پیداشد
★پیچید عطر #یاس 🌸
⭐️از دور و برت وقتی
★یک تکه از سربند #یازهرات
⭐️ پیدا شد💔
#شبتون_شهدایی🌙
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
Haftegi 7 Mordad (9).mp3
6.33M
#شورمحشر←💛
•| تُو دِلـ❤ــ غَـ😰ـم مُوندهـ یـِ ماتـَ😭ـم مُوندهـ
#پیشنهاد_ویژه_دانلود
#چهل_شب_تا_محرم 😭
[ مجیــــــــــــــــد رضانــــــــــــــــــژاد ]
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
📸 #عکس_و_مکث
این دنیا بسیار ڪوچڪ و گذراست
و مثل یڪ دیوار میماند
ڪه ما بر لبه آن راه میرویم
و انتهای این دیوار ڪه هدف ماست
شهادت است و ما باید هدف خود را
با دقت و هوشیاری ببینیم
و با سرعت و اشتیاق به طرف آن بدویم
و مواظب باشیم ڪه در این مسیر
ڪوچڪترین لغزشی در ما به وجود نیاید
ڪه ممڪن است از این دیوار سقوط ڪنیم
و به هدفمان ڪه شهادت است نرسیم .
#شهید_مدافع_حرم_محمد_اسدی🌹
#یادشهداباذڪرصلوات
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
دختری حدود 20 ساله در دانشگاه برای مشاوره به من مراجعه کرده بود
و می گفت: "من عاشق شده ام!"😍
گفتم: عاشق چه کسی؟🤔
گفت: عاشق شوهر خاله ام شده ام!😰
و این صرفا یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است!👰
به خانمش که خاله من است گفته می خواهی از زندگی من بیرون برو می خواهی بمان من می خواهم زن بگیرم!
فقط به او نگفته که زن دومم دختر خواهر خودت است!😔
گفتم: “چند سالش است لابد خیلی خوش تیپه !؟”😎
گفت: “ شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد😱ولی برای من هست!”😍
گفتم: “حتما خیلی پولداراست؟”🤑
گفت: “نه راننده مردم است !”🚕
بعد نگاهی طلبکارانه من گفت: “حاج آٍٍقا!😳
حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها😒بلکه آمده ام که به من بگویید مادرم را چکار کنم😥مادری که شنیده شوهر خواهرش می خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است😱 اگر بفهمد زن دوم این آقا، دختر خودش است😯 حتما می میرد😔
می خواهم بدانم جان مادرم ارزش عشق من را دارد یا نه؟!”🙄
گفتم: “ قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی حدود 60 ساله ازدواج کند؟”😐😐
گفت: “ راستش را بخواهید نمی دانم چی شد🙄
ولی یک چیزی را خیلی خوب می دانم مسافرت می رفتیم خیلی با شوهر خاله ام راحت بودم مثل پدرم بود☺️
والیبال بازی می کردم توپ بر سر و کله من می زد و درد دل های خصوصی😏پیامهای قشنگ و عاشقانه😍حتی پدر و مادرم می دانند که من با شوهرخاله ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند. 😔
♨️ بعد از مدت طولانی دختر گلم، دختر گلم، تبدیل به همسر گلم شد!”😱
◇
◇
◇
👈حضرت علی علیه السلام
در باره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:
💠«ای بندگان خدا!
بدانید که... گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد😔
و دلها را منحرف می سازد و پیوسته به زنان چشم دوختن؛ نور چشم دل را خاموش می گرداند🙁
و همچنین با گوشه چشم به نامحرم نگاه کردن از حیله و دام های شیطان است.»👺💠
(بحارالانوار ج 74 ص 291)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ کانال برتــر حجاب
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی
👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
درنشر لینک حذف نشود
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
از داغ حسین اشک نمنم داریم در سینۀ خود تا به ابد غم داریم پیراهن و شال مشکی آماده کنید #چهل روز
.
#بسم_الله
#چله_نوکری
.
.
چهل روز مانده بود، و او روزی چهل بار یادمان میانداخت که از کاروان عقب نمانیم. مثل این پدرهایی که از چند روز مانده به مسافرت، تدارکدیدنشان را شروع میکنند و هر بار یک چیز را در چمدان میگذارند و هر بار یک چیز را یادآوری میکنند و هی تاریخ روی بلیط را با تقویم سالنامهاشان برابر میکنند که خدای ناکرده از سفر عقب نمانند؛ مثل آن پدرها وسواس داشت.
شب که میشد موبایلش را با صدای «سنج دمام بوشهری» و نوای «حسینحسینِ» آذریِ نریمان، برای صبح کوک میکرد و هر طور که میشد مثل این ناظمها همۀ بچهها را به صف میکرد؛ نمیگذاشت کسی خواب بماند که حتی یک فریضه هم در آن چهل روز مانده تا محرم از دست برود و بعد خودش می نشستُ اشک و عاشورا و هر کس هم خواست پشت سرش حیِّ علیالبُکاء...
اینروزها همه از شجاعتش میگویند امّا من میگویم که او آنروزها ترسو بود! میترسید توی همین چهل روز مانده تا محرم کاری کند که یک چکه اشکش کم بشود! او میپایید کاری نکنیم که اشکمان را بگیرند. میگفت «وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شیءٍ حَیّ»؛ همین اشک است که اگر نباشد خشک میشویم.
میگفت اشک، از هر جنس که باشد باز هم سلاح است و نمیگذاشت که سلاح مؤمنیَتِمان آب برود و راه به راه، غذای اشکآور میداد به خوردمان امّا با همۀ این تفاسیر ابداً نمیخواست آب به اشکِمان ببندیم برای همین بعد از عدس پلوهای مکررِ وعدۀ شام، برایمان کتابهای اشکساز میخواند.
او در دانشگاه و در دوران دانشجویی مثل این کنکوریهایی بود که تا روز امتحان برنامۀ مرور دروس میگذارند و از همین شبها بیقرار میشد. سرش توی کتاب بود؛ از دیوان عمان سامانی تا سواد آیینۀ شیخ رضا جعفری، از لهوف سیدبنطاووس تا فتح خون آوینی را خط به خط مرور می کرد که چیزی جا نماند.
#محمدحسین این شبها عجیب بیقرار بود و هنوز خوب یادم هست که هر سال پیام میداد: «از داغ حسین اشک نمنم داریم/ در سینۀ خود تا به ابد غم داریم/ پیراهن و شال مشکی آماده کنید/ چهل روز دگر تا به محرم داریم»...
.
.
.
#حاج_عمار
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
بانو...
به خودم قول داده ام...
یادم بماند تمام دلتنگی هایت...♥️
یادم بماند تمام صبوری هایت...♥️
یادم بماند...
چقدر سخت است دوری از حمیدت...♥️
یادم بماند...
تمام اشک ها و لبخند هایم را پای نوشته هایت...♥️
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخرین دیدار😔
معراج الشهدا
شهادتت مباارک عزیزم🌸
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#یادت_باشه❣
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
یک شب شیراز بـود،
اما یـک مرتبـه غافلگیرمان کرد،
زنگ خانه را زد . دویدم دم در. گفتم:
«مگه تـو شیراز نبودی؟»
گفت:«دلم خیلی برای آرمیتا تنگ شده بـود
نتونستم طاقت بیارم .»
ایـن همه راه آمده بود تا تهران،
شب را پیش آرمیتا ماند و صبـح دوباره رفت شیراز .
و چه سخت بود روز شهادتش...
تصور اینکه...
عزیزترین کس زندگیتو
جلو چشات گلوله بارون کنن و...
نتونی واسش کاری کنی
(امان از دل زینب...)
🍂خودم دیدم ز بالای بلندی...
عزیز مادرم را سر بریدند...
همیشه واسه آرمیتا...
این یه بیت شعرو میخوند:
حُسنَت به اتفاق ملاحت جهان گرفت…
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت…
راوی : همسر شهید داریوش رضایی نژاد
یکم مرداد ماه
سالروز ترور
🌷 شهید داریـوش رضایی نژاد🌷
«شهیدهستهای»،به دست عوامل رژیم صهیونیستی .
یاد شهدا با #صلوات🌷
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
#آخرین_قول
گفتم : ببین آقا مهدی!
هنوز زخم گلولهای که به کتفت خورده
خوب نشده، تو را به خدا دیگه نرو.
گفت : نه، من باید برم
از درِ دیگری وارد شدم و گفتم:
من که راضی نیستم ...
دخترمان تازه پنج ماهشه، دیگه بسه
شما تکلیفت رو ادا کردی ،
حالا دیگه نوبت دیگرانه ...
اشکم هم چاشنی این ماجرا شد و
دل مهدی شکست : گریه نکن خانم ،
ببین ! مگه امروز شش مهر نیست؟
گفتم : چرا
گفت: فقط یه مهلت یک ماهه به من بده
قول میدم شش آبان بیام اینجا ،
و دیگه جبهه نرم ...
قولش، قول بود، حرفش دو تا نمیشد
این دفعه هم به قولش وفا کرد
شش آبان۶۲ پیکرِ #سردارشهید_مهدی_هنری
روی دست مردم تشییع شد ....
✍ راوی : همسر شهید
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷