eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
4.2هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
10.8هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
#انس_با_قرآن هر روزیک صفحه از قرآن کریم سلامتی‌وتعجیل‌حضرت‌صاحب‌الزمان‌(عج) به نیابت از #شهــدا قـرائت امـروز 👇سوره #بقره #صفحه_دو @golestanekhaterat ╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
َالسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَولایَ 🌷✨🌷 آقاجان زِحَد بُگذَشتــ مُشتاقے و صَبر اَندَر غَمَتــ یارا بهـ وَصلِ خود دَوایے کن دِلِ دیوانهـ ے ما را... http://eitaa.com/golestanekhaterat
اگه دست تورو نبسته بودن.. میتونستی با یه لشکر بجنگی✊ کی جرأت کرده دستاتو ببنده بمیرم تو مگه مادر نداری😭😭 #شهدای_غواص #صبحتون_شهدایے http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#یا_اباعبدالله_ع حالـم بہ جز نگـاهِ تـو بهتر نمےشود يڪ روز بدون ذڪرِ حسين سر نمےشود مےگریَم از براے حرم رفتنم حُسين نابرده رنج گنـج مُيسـَر نمےشود #اللهم_ارزقنا_ڪربلا #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
شهیدی که اگر خالصانه بهش توسل کنید وبه نیتشون زیارت عاشورا بخوتید #حاجت میده شدیدا، فراموش نکنید✅❤️ یا زهرا سلام الله علیها.. شادی روح #شهید_سید_محتبی_علمدار #فاتحه_و_صلوات http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷 خاطرات_شهدا 🌷☘🌷☘ 🔹روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت: "من هرچه از خدا بخواهم با خواندن زیارت_عاشورا در کنار مزار سید بر آورده میشود." 🔸آن روز گفت: "آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما می خوانم. از خدا می خواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب(سلام الله علیها) را نصیب ما کند." 🔹روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: "با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باور کردنی نبود شب جمعه ی بعد در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) نائب الزیاره سید بودیم!" 🌷☘🌷☘ 🔸در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هرکسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود. 🔹هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: "به فلانی(از همکاران محل کار)، این مطلب را بگو..." 🔸روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: "تو درباره ی سید مجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد." گفتم: "اتفاقا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!" از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: "سید پیغام داد و گفت: " مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) حل می شود. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!" رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: درسته" 🌷☘🌷☘ 🔹توی سفر راهیان_نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از روحانیان کاروان  جلو آمد و گفت: "من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این سید که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه. بگو آبروی خانواده شهید در خطره." 🔸من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطالب را گفتم. نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. می خواست آدرس قبر سید را بپرسد. 🔹گفت: "با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم بریم سر مزار سید!" 🌷☘🌷☘ 🔸سید به یکی از دوستانش گفته بود: "هروقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا را بخوانید. بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت_زهرا(سلام الله علیها) را ببرید." نقل از: یوسف_غلامی 📚 کتاب"علمدار" کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی شادی روحش صلوات شهید_سید_مجتبی_علمدار❤️🕊 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat
🍃چند بار گفتیم "وای اگر خامنه ای حُکم جهادم دهد!!!"؟؟؟ چند بار گفتیم: "سید علی! از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن!!!"؟؟؟ وقتش نرسیده مثه مـَرد پای حرفی که زدیم وایسیم؟؟ وقتش نرسیده مثه شهدا مردونه پای ولایت وایسیم؟؟؟ داداش من! خواهر من! جنگ شروع شده!!!! اون جهادی که منتظرش بودیم ، رسیده! مگه حضرت آقا به منو شما نگفتن ‼️ این گوشی تلفن همراه، میدونِ جنگه! میدون مینِ... بسم الله ببینـیم چطور مرد جهادیم‼️ چطور پای ولایت مےمونیم‼️ پای ولایت مےمیریم‼️ به حضرت آقا گفتند: "هدف بچه های مجموعه فرهنگی ما است." ایشان فرمودند: "هدفتان نباشد، هدفتان باید باشد"... پای تکلیفمون باشیم خودش میاد @golestanekhaterat ╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
تصویر قرآن جیبی شهید #احسان_فتحی است که ترکش دشمن، اول از قرآنش عبور کرد، سپس قلب شهید را دَرید... #شهید_مدافع_حرم_احسان_فتحی یادش با #صلوات #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
بسمِ ربِّ النّور آقا جان بیا درد دارم حضرت درمان بیا حیف از خوبیِ تو یابن الحسن عاشقت من باشم و امثال من تو همیشه حاضری من غائبم چون تو را گُم کرده ام بی صاحبم 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
💠 🍂 💠 ۱۵۳ ولے این را خوب میدانم، قرار است فقط براے باشے.... ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ همراہ مطهرہ از تاڪسے پیادہ میشویم،مطهرہ میگوید:آیہ! من همینجا وایمیسم تو برو زود برگرد. سرے برایش تڪان میدهم و وارد پاساژ میشوم،پاساژ تقریبا خلوت است. از ڪنار زن و مرد جوانے میگذرم و نزدیڪ مغازہ ے پدرم میرسم. میخواهم وارد مغازہ بشوم ڪہ هادے را میبینم! چند مغازہ آن طرف تر ڪنار مردے ایستادہ و بہ دفترے ڪہ در دستش گرفتہ نگاہ میڪند. تہ ریشش بلندتر از چهار روز قبل شدہ! یڪے از دست هایش را داخل جیب شلوار جین روشنش میبرد و با دست دیگر ڪمے سرش را میخارند. میخواهد دهان باز ڪند ڪہ چشمش بہ من مے افتد؛بہ خودم مے آیم سریع نگاهم را مے دزدم و وارد مغازہ میشوم. انگار نہ انگار یڪدیگر را میشناسیم! نگاهم را دور تا دور مغازہ میچرخانم،خبرے از پدرم نیست. بهنام،شاگرد پدرم مشغول نشان دادن پارچہ ها بہ چند مشتریست. نگاهش ڪہ بہ من مے افتد سریع میگوید:سلام! سلام و خستہ نباشیدے میگویم و بہ سمت میز پدرم میروم. همانطور ڪہ با قیچے پارچہ اے را میبرد رو بہ من میگوید:آقا مصطفے رفتن بیرون نمیدونم ڪے برمیگردن. آرام میگویم:مامانم چندتا پارچہ میخواست بہ بابا سپردہ بود براش بیارہ،شما نمیدونید ڪدوم پارچہ ها بودن؟ سرش را تڪان میدهد و میگوید:چرا! خودم گذاشتم ڪنار الان براتون میارم. پارچہ ے مشترے ها را میدهد و بہ سمت دیگر مغازہ میرود،پلاستیڪ بزرگے از زیر یڪے از میزها بیرون میڪشد و بہ سمتم مے آید:اینان! پلاستیڪ را از دستش میگیرم و تشڪر میڪنم،میخواهم از مغازہ خارج بشوم ڪہ میگوید:میخواید براتون تا بیرون‌ پاساژ بیارم؟ _نہ خیلے ممنون زیاد سنگین نیست. خداحافظے میڪنم و از مغازہ خارج میشوم،هادے همانجا ایستادہ. همین ڪہ اولین قدم را برمیدارم سر بلند میڪند،انگار منتظرم بودہ! سیاہے چشمانش عجیب دنبالم میڪنند! آب دهانم را فرو میدهم و با عجلہ بہ سمت خروجے میروم. صداے قدم هایے را پشت سرم میشنوم،صداے قدم هایے ڪہ قلبم را مے لرزاند! بدون توجہ از پاساژ خارج میشوم،همین ڪہ خارج میشوم هادے بہ چند قدمے ام میرسد. گویے او هم مُردد است،مطهرہ بہ سمتم مے آید:بریم؟ هادے،مطهرہ را ڪہ میبیند سرش را پایین مے اندازد و عقب گرد میڪند! لبم را بہ دندان میگیرم و بہ مطهرہ میگویم:بریم! همانطور ڪہ بہ سمت خیابان میرویم از پشت نگاهش میڪنم. چرا در نظرم طور دیگرے شدہ اے...؟! زیباتر... ڪمے دلرباتر... وَ شاید عِشق تر.... ... نویسنده این متن👆: 👉 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠 🍂 💠 ۱۵۲ یڪ سال و نیم زن دایے فرزانہ بهم شیر دادہ! مثل خنگ ها با دهان نیمہ باز بہ صورتش میزنم،خندہ اش قطع میشود:حسابے باید هادیو تنبیہ ڪنم ڪہ از من استفادہ ے ابزارے ڪردہ! نفسم را با شدت بیرون میدهم:من ڪہ نمیفهمم! _تو،توے ڪافے شاپ منو هادے رو باهم دیدے و اشتباہ برداشت ڪردے،اونم از این اشتباہ استفادہ ڪرد و بهش بال و پر داد! وگرنہ فڪر نمیڪنم هادے بهت گفتہ باشہ ڪہ من معشوقہ شم! متحیر میگویم:نہ! زبونے نگفتہ! باز عجیب نگاهم میڪند:تو چے؟ بہ اندازہ ے من از خانوادہ ت بُریدے؟ لبخند میزنم:نہ! چون خودم رفتم دنبال جواب چراها! فنجان قهوہ اش را برمیدارد:و بہ جوابایے ڪہ برات منطقے باشہ رسیدے؟ لب میزنم:آرہ! اعتقاداتم انتخاب خودمہ نہ تحت اجبار خانوادہ‌ م! لبخند شیرینے لبانش را از هم باز میڪند:خوبہ! _میتونم بپرسم چرا طورے وانمود ڪرد ڪہ من فڪر ڪنم بہ تو علاقہ دارہ؟ با لحن بانمڪے میگوید:میتونم بپرسم چرا اسمشو بہ زبون نمیارے؟! _چون برام غریبہ ست! _خب باهاش آشنا شو! پوزخند میزنم و چیزے نمیگویم،میگوید:هادے وقتے متوجہ شد ڪہ تو اشتباہ برداشت ڪردے چیزے نگفت تا اگہ موقتا ڪنار هم قرار گرفتید دلبستگے پیش نیاد! _منظورت اینہ ڪہ من عاشق چشم و ابروش نشم دیگه! مستانہ میخندد و جوابے نمیدهد،با حرص میگویم:خیلے اعتماد بہ عرش تشریف دارن! این ڪنار هم قرار گرفتن براے منم اجبار بودہ! _میدونم بهم گفتہ،براے تو چرا اجبارہ؟! لب میزنم:خودمم دلیلشو نمیدونم! دستش را بہ سمت دستم دراز میڪند و محڪم میگیرد:آیہ! خیلے خوشحالم ڪہ فقط اوضاع خانوادگے مون شبیہ بہ همہ،نہ روحیات و واڪنش مون! سوال چند لحظہ قبلم را تڪرار میڪنم:چرا اینا رو بهم گفتے؟ دستم را میفشارد:براے اینڪہ فڪر نڪنے ڪسے دارہ بخاطرہ فشارے ڪہ روتہ ازت سواستفادہ میڪنہ! بخاطرہ اینڪہ راجع بہ هادے اشتباہ فڪر میڪنے هادے هم راجع بہ تو اشتباہ فڪر میڪنہ! _مگہ راجع بہ من چہ فڪرے میڪنہ؟! _بهترہ از خودش بپرسے! _نازنین! محبت در صدایش موج میزند:جانم؟ _پس چرا نمیخواد ازدواج ڪنہ؟! نگاهے بہ ساعت مچے اش مے اندازد و میگوید:اینم از خودش بپرس! سپس چشمڪے نثارم میڪند و ادامہ میدهد:من باید برم! من هم بلند میشوم،دستم را بہ سمتش دراز و لبخند را مهمان لبانم میڪنم:از آشنایے باهات خوشحال شدم! دستم را گرم میفشارد:من بیشتر! میخواهم بہ سمت صندوق بروم ڪہ اجازہ نمیدهد و میگوید:قرار بود مهمون من باشے! گونہ هایم را میبوسد و زمزمہ میڪند:اینا رو گفتم ڪہ بخواے هادے رو بشناسے ڪہ بذارے هادے بشناستت! از هم خداحافظے میڪنیم،بہ همراہ مطهرہ از ڪافے شاپ خارج میشویم. مطهرہ بازویم را میگیرد و مشتاق میپرسد:چے میگفت؟! چند لحظہ بہ چشمانش نگاہ میڪنم و میگویم:گفت دور عشق منو خط بڪش! یہ وقت هوس نڪنے بدزدیش! چشمان مطهرہ گرد میشوند:خب تو چے گفتے؟ _منم گفتم عشقت ارزونے خودت! بازویم را رها میڪند:خوب گفتے! ڪاش اشارہ میڪردے مے اومدم چندتا سنگین بارش میڪردم! بلند میخندم،مطهرہ متعجب نگاهم میڪند:وا! از وقتے با این دخترہ حرف زدے چہ خوشحال شدے! صداے زنگ موبایلم مے پیچد،همراہ خندہ میگویم:بریم خونہ تا مفصل برات تعریف ڪنم! موبایلم را از ڪولہ ام بیرون میڪشم،شمارہ ے خانہ افتادہ. _جانم! صداے بشاش مادرم گوش هایم را نوازش میدهد:سلام آیہ! ڪے برمیگردے خونہ؟ _سلام عزیزم! ڪار منو مطهرہ تموم شد،داریم برمیگردیم. _الان ڪجایید؟ _چطور؟ _میتونے برے مغازہ ے بابات؟ یا خیلے از اونجا دورید؟ نگاهے بہ مطهرہ مے اندازم و میگویم:مغازہ ے بابا براے چے؟ _چند روزہ بہ بابات میگم برام چند قوارہ پارچہ بیارہ هے میگہ یادم رفت! میتونے برے ازش بگیرے؟ با شیطنت میگویم:مامان خانم! ڪے بود نمیذاشت چند ڪیلومترے مغازہ ے بابا آفتابے بشم میگفت بابا بدش میاد؟ _خب توام! بدش میاد ولے از این بہ بعد فڪر نڪنم چیزے بگہ! _یہ لحظہ گوشے. موبایل را ڪمے از گوشم دور میڪنم:مطهرہ! میاے یہ سر بریم مغازہ ے بابام؟ سرش را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهد:آرہ! دوبارہ موبایل را بہ گوشم مے چسبانم:میریم پارچہ ها رو میگیریم مامان. _باشہ زود بگیرید بیاید،خداحافظ. _خداحافظ. موبایل را داخل ڪولہ ام میگذارم،دست مطهرہ را میگیرم،باهم بہ سمت خیابان قدم برمیداریم. براے ماشین ها دست بلند میڪنم،تاڪسے زرد رنگے جلوے پایمان ترمز میڪند،خندان سوار میشوم. دلیل این همہ سرمستے را نمیدانم! ... نویسنده این متن👆: 👉 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍃 بچـه‌ها ڪلِ زندگـے مسابقه ے إلے ‌اللهِ ؛ نڪنه تو این مسابقه ڪم بیاریم ! 🙂 •/ /• http://eitaa.com/golestanekhaterat.