eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
10.2هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 💠 ۲۵5 بعد از ڪمے صحبت و شرح ماجراے گفتگویم با ساجدے از مطهرہ خداحافظے میڪنم و سریع از ساختمان خارج میشوم. بے خبر و بے خیال از بازے سرنوشت از شرڪت خارج میشوم و بہ سمت خانہ راہ مے افتم. گویے سورہ ے ششم نازل شدہ،سورہ ے آرامش! ️❄️❄️❄️❄️❄️ از خاطرات شش سال پیش دل میڪنم و قبل از اینڪہ ڪسے وارد حیاط بشود از ڪنار در بلند میشوم. همانطور ڪہ بہ سمت خانہ قدم برمیدارم صدایِ خندان و پر انرژے اش از خاطرات در گوشم مے پیچد: _چرا اینطورے مے خندے؟! _چطورے؟! _یہ جورے ڪہ انگار فقط تو بلدے بخندے! بغض گلویم را مے فشارد،چطور دلش آمد از خندہ هایم بگذرد؟! ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ همانطور ڪہ نگاهم روے خطوط ڪتاب است لیوان آب هویجم را برمیدارم و نے را بہ دهان مے گیرم. مطهرہ با خندہ مے گوید:از اون ڪتاب دل بڪن! اینطورے ڪہ فایدہ ندارہ بخونے! ڪتاب را مے بندم و روے میز پلاستیڪے میگذارم، مے گویم:یہ بند موندہ بود براے مرور ڪردن ڪہ تو اومدے بہ زور منو از خونہ ڪشوندے بیرون. پشت چشمے برایم نازڪ میڪند و ڪمے از آب طالبے اش را مے نوشد. _اینم جواب خوبے من! از بین ڪتاب و جزوہ آوردمت بیرون! لبخند میزنم:چون دیگہ خیالت راحتہ ڪار و دانشگاهتو دارے ولے من باید چند ماہ دیگہ هم استرس ڪنڪورو بڪشم و تلاش ڪنم. لطفا رفیق ناباب نشو و بذار امسال دانشگاہ تهران قبول بشم! سرے تڪان میدهد و بہ شوخے مے گوید:دستت درد نڪنہ حالا من شدم رفیق ناباب؟! مے خندم:نگفتم هستے گفتم دارے میشے! همراہ لبخند بہ چشمانم زل میزند:نمیخواے راجع بہ ڪار بپرسے؟! گنگ نگاهش میڪنم،ادامہ میدهد:تو شرڪت! اومدے براے مصاحبہ! آهانے مے گویم و جدے نگاهش میڪنم،ڪمے مڪث میڪند و مے گوید:تو این یہ هفتہ ڪہ چند نفر براے استخدام اومدن ڪسے مورد قبول ساجدے واقع نشد! _چقدر بد! تو میخواے چے ڪار ڪنے؟ فڪر ڪنم ڪم ڪم باید درساے دانشگاهت شروع بشہ. سرش را بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهد:آرہ! بین شرڪت و دانشگاہ موندم! لیلی سلطانی ادامه دارد.... http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
۳۷۱سیصدو هفتاد و یکمین شهید مدافع حرم قم نثار روح مطهر شھید مدافع حࢪم ابࢪاهیم ࢪشید صلوات #الّلهُمَّ
🚨 #خبر_فوری 🔶آب زنید راه را هین که نگار میرسد... 📣مراسم وداع با پیکر مطهر شهید مدافع حرم #محمدابراهیم_رشیدی 📅سه شنبه ۱۲ تیر ⏱ساعت ۱۶ 🗺 #معراج_شهدا http://eitaa.com/golestanekhaterat
برای دین چه هزینه ها که نشده❗️ شهیده زینب کمایی رو می شناسید حتما!💝 شهیدی که #منافقین_جنایتکار دزدیدنش و به جرم چادری بودن،‌ چادرش رو 4حلقه دور گردنش پیچیدن و خفه اش کردند!😔😔 اما این #دختر چه کرد که حضرت زینب انتخابش کرد⁉️ پست بعدی رو ببینید🔻🔻 http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
برای دین چه هزینه ها که نشده❗️ شهیده زینب کمایی رو می شناسید حتما!💝 شهیدی که #منافقین_جنایتکار دزدی
برنامه #مراقبه روزانه شهیده #زینب_کمایی ☝️☝️ چادر یک سبک زندگی ست یعنی این 💚❤️ 🍃🌸 http://eitaa.com/golestanekhaterat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزےشهیدمیشے ڪہ توگلزارشهدا بیشترازشهر رفیق داشتـہ باشے❤️ http://eitaa.com/golestanekhaterat
خانمه به شوهرش پیامک میده: سلام عزیزم،اگه موافقی بریم خونه مامانم عدد "۱"😍😍 و اگه میخوای بریم خونه مامانت "سینوس ۲۳به توان۷ تقسیم بر ۲/۷۶۳ضربدر ۶۵۷ رادیکال ۵به توان۲ تانژانت ۷۸۶ مبنای ۲۱" رو پیامک کن😳😳 جواب شوهر! ۰/۰۵۷۳۸۷۷۷۳۲۵ تا چشت دراد😜😜 💥لبخند صبحگاهی،با ما باشید☺️👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
خاکریز افسران جنگ نرم: ﯾﻪ دونه ﻣﻮﺯ ﺧﺮﯾﺪﻡ ، شد ۱۱۰۰ ﺗﻮﻣﻦ پوستشو کندم گذاشتم رو ترازو وزن کردم ﻭﺯﻥ ﭘﻮﺳﺘﺶ در ۱۱۰۰ ضرب کردم بعد ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺑﺮ ﻭﺯﻥ ﮐﻞ ﻣﻮﺯ کردم ، ﻗﯿﻤﺖ ﭘﻮﺳﺘﺶ شد ۴۵۰ تومن ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ، ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩﻡ😐😂 💥لبخند صبحگاهی ،با ما باشید☺️👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
مے دانیـد! بِینِ خُودِمـان بِمـانَد گـاهے! دلمـان مےخواهَـد دِلِ شما هَـم بـرای ما تَنگـ شَود... ! . #گاهی_نگاهمان_کنید #احمد_مشلب http://eitaa.com/golestanekhaterat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠پَـــنـــد نــٰـامــہء شٌــــهَــــداء "۳۱ "💠 🌷شهید سید ماندنی موسوی🌷 ✅ #پند_نامه_شهدا ✅ #تلنگر @golestanekhaterat ╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
🎀 باید خاص باشید. 🔸یک مرد به دنبال زنی خاص می گردد که تا پایان عمر کنارش بماند و با او پیر شود. زنی که اهل شکایت نیست یا با نق نق کردن روزش را خراب نمی کند. 🔸مردها یک زن منطقی و با حساب و کتاب می خواهند که آن ها را در سراسر زندگیشان حمایت کند و در موقعیت های حساس همیشه بتوانند روی کمکش حساب کنند. 🔸از طرف دیگر زن ایده آل آن ها شباهت زیادی با همان کلیشه همسر در خانواده و اجتماع دارد. آن ها اغلب زنی را ستایش می کنند که مورد ستایش خانواده و اطرافیانشان قرار می گیرد و حتی اگر خودشان هم این واقعیت را ندانند در ناخودآگاهشان آن را پرورش داده و به تصمیم گیری های شان راه می دهند . 💞 💞 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌺 این متن قشنگه بخونید ... ♥️ وقتی یکیو دوست داری ... اشکشو در نیار ... با اشکاش از چشماش میوفتی ... ♥️ ازش فاصله نگیر ... اگه سرد شه دیگه درست نمیشه ... ♥️ باهاش قهر نکن ... بی تو بودن رو یاد میگیره ... ♥️ تهدیدش نکن ... دعواش نکن ... میره پشته یکی دیگه قایم میشه ! اون آدم پناهش میشه ...!! ♥️ اگه دوستش داری ... همونجوری که هست دوستش داشته باش ، سعی نکن عوضش کنی!! ♥️ اگه دوستش داری ... اشتباهاتشو به روش نیار ... آدم جایز و الخطاست...!! ♥️ بذار یاد بگیره دنیاش و زندگیش تویی !؟؟ نذار بره جای دیگه ازدست تو گریه کنه ... واون موقعست که دیگه تو ، توی قلبش جایی نداری ... 💞 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
7-منو یکم ببین شور.mp3
8.14M
منو یکم ببین، سینه زنی مو هم ببین ببین که خیس شدم ، عرق نوکریم این دلم یه جوریه، ولی پر از صبوریه چقدر شهید دارن میارن از سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🍃 | کلام_شهید | خودتان را برای ظهور امام زمان و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است.. http://eitaa.com/golestanekhaterat
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌹 🔰قائم مقام تیپ ویژه شهدا 🍃تولد : ۱۳۳۹/۱/۲۳ - قم 🍂شهادت : ۱۳۶۳/۴/۱۲ - محور نقده - مهاباد 🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها 🌸شهید علی قمی از ارکان تیپ ویژه شهدا بود و در آزاد سازی محور پیرانشهر به سردشت، انهدام مرکزیت دموکرات، آزادسازی سد دوکان و محور مهاباد ، پیرانشهر نقش زیادی ایفا کرد. 🌺سرانجام شهید علی قمی در ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۳ در سن ۲۴ سالگی در محور نقده – مهاباد به دست منافقین از ناحیه قلب مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و به فیض عظمای شهادت می‌رسد. 💐💐💐💐💐 http://sapp.ir/golestanekhaterat http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷
#کلام_شهدا 🌺🍃 🌷 خدايا! اگر می‌دانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب می‌رود، حاضر بودم هزاران بار بميرم تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند... #شهید_عبدالحسین_برونسی http://sapp.ir/golestanekhaterat http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷
📚 📚قسمت 256 مخصوصا این چند روز ڪہ براے آگهے استخدام مے اومدن. _میخواے استعفا بدے؟ سریع جواب میدهد:نہ! راستش خواستم رو در رو بهت خبر بدم. متعجب نگاهش میڪنم:چیو؟! لبش را بہ دندان میگیرد و مردد مے گوید:مهندس ساجدے خواست باهات صحبت ڪنم بیاے شرڪت گفت اگه‌ دو سہ روزہ ڪارا رو یاد بگیرے حرفے ندارہ! ابروهایم را بالا میدهم:چے شد یهو؟! ایشون ڪہ یہ دختر خانم هیجدہ سالہ ے دیپلمہ ے بے تجربہ رو قبول نداشتن! شانہ اے بالا مے اندازد:دیگہ مجبورہ! بیشتر از این نمیتونہ معطل ڪنہ بخواد منم بندازہ بیرون دیگہ ڪلا یہ مدت بے منشے مے مونہ. با اتمام این جملہ مے خندد،نفس عمیقے میڪشم و مے گویم:من دیگہ نمیخوام تو اون شرڪت ڪار ڪنم! درستہ تو خونہ نهایتا شیش ساعتمو با درس خوندن پر میڪنم،بیڪارے و بے حوصلگے خواب شب هامم گرفتہ اما ترجیحم اینہ اونجا ڪار نڪنم! متعجب نگاهم میڪند:چرا؟! طفرہ میروم:خب دیگہ همینطورے! در ضمن من ازت خیلے ناراحتم! منظورم را مے گیرد،گونہ هایش رنگ مے گیرند و سرش را خم میڪند. _آیہ باور ڪن‌ اولش اصلا همچین چیزے بہ ذهنم نرسیدہ بود! بہ خدا بخاطرہ سرگرم شدن خودت گفتم. سرش را بلند میڪند و بہ چشمانم زل میزند،با صدایے بغض آلود ادامہ میدهد:بہ جونہ بابام راست میگم! بعدش اون چیزے ڪہ تو فڪر میڪنے بہ ذهنم رسید... نفس عمیقے میڪشم:مهم نیست! فقط لطفا یادت باشہ آدما برات حڪم ابزار نداشتہ باشن! شرمگین‌ نگاهش را از صورتم مے گیرد،دلیل پشیمانے ام شهاب است! درست است هر روز بہ اندازہ ے چند متر از من فاصلہ دارد و گاہ گدارے مے بینمش اما وارد شدن بہ آن شرڪت مے تواند بهانہ اے براے ڪارهاے عجیب و غریبش جور ڪند! براے اینڪہ با حرف ها و نگاہ هایش آزارم بدهد! بے اختیار مے پرسم:راستے مهندس فراهانے از دوستاے مهندس ساجدیہ؟! مطهرہ ڪمے فڪر میڪند و میگوید:نمیدونم! یہ ماہ پیش استعفا داد و از شرڪت رفت! متعجب نگاهش میڪنم:مطمئنے؟! چند بار سر ساختمون دیدمش! _آرہ! با فرزاد ساجدے بہ اختلاف خوردہ،دو سہ روز قبل استعفاشم درگیرے شدیدے بین شون پیش اومد! _خب! _هیچے دیگہ! فرزاد ساجدے داد میزد تو حق ندارے بدون اجازہ ے من ڪارے ڪنے،بهت اخطار دادہ بودم و این حرفا! مهندس فراهانے ام ساڪت نگاهش میڪرد،آخر سر فرزاد داد زد یا خودت استعفا میدے یا بہ روزبہ میگم اخراجت ڪنہ! اونم فقط پوزخند زد و گفت همچین روزایے رو میدیدم رفیق! بعدش از شرڪت رفت بیرون تا دو سہ روز بعدش ڪہ استعفا نامہ شو آورد! سر ساختمون اومدنش هم موقتہ چون خیلے از ڪاراے پروژہ بہ عهدہ ش بودہ و اگہ نباشہ یڪم اوضاع بہ هم میریزہ. ... http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠 🍂 💠 ۲۵۷ البتہ اینم بہ درخواست ساجدیِ بزرگہ تا یہ مدت ڪوتاہ ڪہ ڪارا ڪامل روے روال بیوفتہ! مے خندم:منظورت آقا روزبہ ست؟! گونہ هایش انارے میشوند،با شرم مے گوید:نہ! پدر آقا روزبہ و فرزاد!‌ در اصل صاحب شرڪت ایشونہ. ڪاراے مدیریتے بہ عهدہ ے پسر ارشد و با تجربہ تر گذاشتہ شدہ،ڪاراے اجرایے و فنے بہ عهدہ ے پسر دوم! ابروهایم را بالا میدهم:پس شرڪت خانوادگیہ! مے خندد:آرہ! راستے چے شد از مهندس فراهانے پرسیدے؟! لبم را بہ دندان میگیرم و مے گویم:همینطورے! آخہ تو قضیہ ے درگیرے با اون پسرہ خودش و دوستش اومدن براے ڪمڪ! _اوهوم! مردد مے پرسم:نمیدونے سر چے بہ اختلاف خوردن؟! یعنے دیگہ شرڪت برنمیگردہ؟! بیخیال سر تڪان میدهد:اولے رو نمیدونم،دومے رو بعید مے دونم! خیالم ڪمے راحت میشود،انگار همہ چیز دست بہ دست هم دادہ تا از زندگے مان دور بشود! مطهرہ جدے مے پرسد:بہ مهندس ساجدے چے بگم؟! آخرین جرعہ هاے آب هویجم را مے نوشم و مردد مے گویم:نمیدونم! _من اصرارے ندارم،هر طور ڪہ خودت راحتے عزیزم! اینو جدے میگم! با انگشتانم روے میز ضرب مے گیرم و متفڪر بہ گوشہ اے خیرہ میشوم،شهاب دارد دور میشود! هنوز چیزهایے گنگ است،حرف هایش در ڪافے شاپ،رفتنش از شرڪت،خصومتش با پدرم،دلیلِ ترس پدرم از شهاب! یڪ چیزے این وسط مشڪوڪ و پنهان است... همانطور که از پشت میز بلند میشوم بہ مطهرہ مے گویم:بذار یڪم فڪر ڪنم،بهت خبر میدم! ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ قرآنِ ڪوچڪم را مے بوسم و داخل ڪیفم میگذارم،همانطور ڪہ گازے بہ لقمہ ے نان و پنیرم میزنم با عجلہ بہ سمت حیاط میروم. از دو روز پیش ڪہ مطهرہ گفت شهاب از شرڪت رفتہ براے استخدام در شرڪت مجاب شدم اما دلشورہ دارم! بعد از دو روز فڪر ڪردن و صحبت با پدرم تصمیم گرفتم خودم را مشغول ڪنم! امروز قرار شد همراہ مطهرہ بہ شرڪت برویم تا ساجدے بار دیگر با من صحبت ڪند و مطهرہ هم ڪارها را یادم بدهد. ڪتانے هاے مشڪے آل استارم را از جاڪفشے بیرون میڪشم و با عجلہ مے پوشم،مشغول گرہ زدن بندهایش هستم ڪہ صداے زنگ در بلند میشود. بلند مے گویم:حتما مطهرہ ست خودم باز میڪنم‌ مامان. فعلا خداحافظے! مادرم نزدیڪم مے آید و با لبخند نگاہ میڪند:خدا بہ همراهت عزیزدلم! لبخند پر رنگے میزنم و مے ایستم،بوسہ ے آبدارے از گونہ اش مے گیرم و بہ سمت در میروم. در را ڪہ باز میڪنم مطهرہ پر انرژے مے گوید:صبح بہ خیر همڪار! از لحنش خندہ ام مے گیرد،در حالے ڪہ در را مے بندم مے گویم:صبح توام بہ خیر! راستے سلام! مے خندد:سلام! یڪم خواب آلود بہ نظر میاے؟! ڪیفم را روے دوشم جا بہ جا میڪنم:آرہ! تو این چند وقت شب و روزم قاطے شدہ بود. باید دوبارہ بہ روال قبل برگردم! لبخندے میزند و چیزے نمے گوید،همانطور ڪہ پایم را روے برگ خشڪے میگذارم نفس عمیقے مے ڪشم و در دل مے گویم:نزدیڪ پنج ماہ گذشت! چندسال و چندماہ و چند روز از روزایے ڪہ بے تو میگذرہ موندہ؟! ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ نگاهم را بہ آینہ ے آسانسور مے دوزم و خودم را تماشا میڪنم،چند لحظہ بعد آسانسور متوقف میشود. بے حوصلہ همراہ مطهرہ وارد شرڪت میشوم،مطهرہ بہ مردے ڪہ پشت میز نشستہ سلام میڪند و سپس بہ سمت در سمت راست میرود. نمیدانم چرا دلشورہ مے گیرم! وارد دفتر مے شویم،نگاهے بہ سالن مے اندازم و مے گویم:مطهرہ! بہ نظرت من از پسش برمیام؟! _چرا برنیاے؟! مگہ میخواے اتم بشڪافے؟! بہ سمت میزش مے رود و روے صندلے مے نشیند،بہ من اشارہ میڪند:بشین! _نمیدونم چرا از اینجا خوشم نمیاد؟! مهربان مے گوید:چون یہ مدتہ از همہ دور شدے و نخواستے با ڪسے یا محیطے ارتباط بگیرے. ابروهایم را بالا میدهم:شاید! پنج دقیقہ اے میگذرد ڪہ صداے قدم هاے ڪسے مے پیچد،سر برمیگردانم ڪہ چهرہ ے آشنایے مے بینم. فرزاد ساجدے در حالے ڪہ پوشہ اے بہ دست گرفتہ و با اخم بہ آن خیرہ شدہ نزدیڪ میز مطهرہ میشود. چهرہ اش در هم است،پیراهن سفیدے ڪہ بہ تن دارد ڪمے چروڪ‌ شدہ و خستہ بہ نظر مے آید! مطهرہ سریع مے ایستد و سلام میڪند،فرزاد در حالے ڪہ سر بلند میڪند جوابش را مے دهد.‌ میخواهد چیزے بگوید ڪہ نگاهش بہ من مے افتدد. متعجب بہ صورتم خیرہ میشود،گیج از حالتش لب میزنم:سلام! همانطور ڪہ ناشیانہ نگاهش را از صورتم مے گیرد آرام جواب میدهد:سلام! رو بہ مطهرہ مے گوید:روزبہ نیومدہ؟! مطهرہ نگاهے بہ ساعت مچے اش مے اندازد و مے گوید:پنج دقیقہ بہ هشت موندہ،فڪر ڪنم دو سہ دقیقہ دیگہ برسن! پروندہ را در دستش تڪان میدهد:اومد لطفا خبرم ڪنید،معلوم نیست توے این شرڪت چہ خبرہ! سپس با قدم هاے بلند خارج میشود،مطهرہ با ڪمے استرس لب میزند:این چرا این شڪلے بود؟! خدا بہ خیر بگذرونہ! ... http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهید نیروی انتظامی که برای خودش درخواست تنبیه کرد این شهید را مقایسه کنید با برخی مسئولین که با مدیرییت افتضاحشان اقتصاد را به این روز کشاندند، حتی قادر به مدیریت توزیع ارز دولتی در میان شرکت ها نیستند ولی نه توبیخی در کار است و نه برخوردی و نه استعفایی فقط فرض کنید اقتصاد دست امسال این شهید بود، قطعا امروزمان اینگونه نبود https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 🌷🌷🌷🌷
📜 #کلام_شهید خدا را فراموش نڪنید... مرتب #بسم_اللہ بگویید، با #یاد و ذڪر خدا و #عمل براے رضاے خدا،خیلے از #مسائل حل مے شود. #شهید_محمد_ابراهیم_همت🕊🍃 #التماس_دعای_شهادت http://sapp.ir/golestanekhaterat http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷
🕊❣🕊 ✍عشق رازیست ڪہ تنها بہ خدا باید گفتـــ... دلم یڪـــ دنیـا می‌خـواهد شبیـہ دنیاے شـما ڪـہ همـہ چیــزش بـوے خـــدا بدهـد... #شهید_مدافع_حرم #محرم_علیپور http://sapp.ir/golestanekhaterat http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷
شهید باش تا شهید شوی یادمان باشد عاشقان رفتند تاعاشق بمانیم. *کپی با ذکر صلوات* http://sapp.ir/golestanekhaterat http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷