🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم7 بهترین و آسونترین راه ترک گناه! 💠🌹❓➖💥 چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟! /7/
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم8
⭕️خیلی خیلی خیلی مهم!
/8/
➖💥➖⛔➖💠
چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟
استاد پناهیان:
به هیچ وجه عبادتی که هر روز و روزی پنج مرتبه انسان باید انجام بده این عبادت لازمه اش "این نیست که حتماباید سر نماز گریه کنی"
اگر بنا بود هر وقت نماز میخونی گریه هم کنی، خدا می فرمود:
عزیزم هر موقع حال داشتی نماز بخون!
👌😒
ولی اتفاقا خداوند متعال دستور نماز رو یجوری صادر کرده که "حالِ شما رو هم بگیره !"
😯
طرف گفت: آقا من چیکار کنم از نمازخوندم لذت ببرم؟!
❓
گفتم پس کی میخوای آدم بشی؟!
❗
گفت یعنی چی؟؟؟!!
گفتم: خدا گشته (به تعبیر بنده) یه عبادتی رو پیدا کرده و به تو پیشنهاد داده که "اتفاقا ازش لذت نبری..."
💢💥💢
اما تو از همین نمازم میخوای لذت ببری؟؟؟
😳
توسختیِ تلخیِ این امر مکرر (که طبیعتا چون تکراریه لذتش ازبین میره) رو باید تحمل کنی،
تا تو آدم بشی و رشد کنی و بالا بری.
اگه از نماز خوندن ابتدای راه لذت ببری که رشد نمی کنی
✨💠✨
زمانی نمازخوندن شروع می کنه انسان رو رشد دادن، اونوقتی نماز چرک روح آدم رو می گیره که "لبه ی زبر نماز بیاد روحتو بسابه "
مثلا نشستی غرق در بازی هستی یا غرق کار یا غرق استراحت یه دفعه صدای اذان میاد:
الله اکبر
📢📣📢📣
چیه حالت گرفته شد!؟
💥😣
مؤذن اذان گفت
" بلندشو تا رشد کنی و آدم حسابی بشی"
💠💠💠
برای رشد معنوی اول باید کتک نماز رو بخوری....
دقت کردی؟
فعلا باید:
"کتک نماز رو بخوری..."
✨✨✨🌍💢🌎✨
دوستانتون رو به کانال دعوت کنید
✔️ @golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
♠♠♠♠♠🌸💜 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸 قسمت #دهم چشمام بسته بود که صدای تلویزیون که سال جدید رو اعلام کرد
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #یازدهم
امروز که روز آخرشون بود...
تصمیم گرفتیم بریم یه پارکی بوستانی چیزی که البته بیشترشم به اصرار مهسا بود! و انکار
من! 😔
.
.
رو چمن با مهسا جای دنجی رو پیدا کرده بودیم و نشسته بودیم،
میدونستم مهسا دو دقیقه نمیتونه سکوت کنه و از طبیعت لذت ببره پس خودم بحث و باز کردم
در حالی که هردومون به طبیعت روبرومون خیره بودیم گفتم:
_برنامه ات برای آینده تحصیلی ات چیه؟
سریع برگشت طرفم و دستشو مشت شده شبیه بلنگو گرفت جلوی صورتش
- برنامه تحصیلی من برای آینده طبق نظر کارشناسی ...😄
خندیدم و گفتم:
_باشه خانم کارشناس، به علت اینکه من باهات در نهایت ادب صحبت کردم پوزش میطلبم!😀
هردومون خندیدم😀😄
در حالی که لبه ی روسری شو مرتب می کرد گفت:
_میدونی معصومه من اصلا علاقه ای به درس ندارم، بدم میاد، چرا همه باید درس بخونن😕
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
_خب تا مغزشون آکبند نشه مثل تو😃
چپ چپ نگام کرد و گفت:
_مرسی بابت تعریف و تمجیدت😐
لبخندی زدم و گفتم:
_خب عزیزِ من تو اگه درس نخونی میخوای چیکار کنی؟ هوم بگو؟
+خب میتونم برم هنری، شغلی چیزی یاد بگیرم همه چیز که درس نیست😇
سرمو تکون دادم و گفتم:
_آره خیلی خوبه درست میگی، ولی حتی اگه بخوای هنر هم بخونی بالاخره تا یه حدودی باید درس خونده باشی ، نه؟!😊
نگاه بی حالی بهم انداخت
+دیگه از این حد بیشتر؟! دیپلمم رو که گرفتم دیگه🙁
_خب آره! فقط من نمیفهمم تو که به رشته های هنری علاقه داشتی چرا رفتی رشته ی
تجربی؟!😟
+چه میدونم، جوگیر شدم، دیدم تو تجربی خوندی گفتم منم کم نیارم
خندیدم و گفتم: 😄
_امان از دست تو مهسا، انگیزه ات نابودم کرد
لب و لوچه شو آویزون کرد:
+خب مگه چیه! جوگیر بودن جرم است
عایا؟!!☹️
لبخندی زدم و گفتم:😊
_خب پس از این به بعد سعی کن درست تصمیم بگیری ، اگه میخای کنکور تجربی بدی خودتو آماده کن براش، اگرم که میخای بری دانشکده ی هنر پس تکلیفت رو از همین الان روشن کن که بدونی ادامه ی راهت باید چی کار کنی
با خوشحالی نگاهم کرد و گفت:
_یعنی تو کمکم می کنی مامان رو راضی کنم بزاره برم دانشکده ی هنر
سرمو به نشانه ی مثبت تکون دادم ، محکم لپمو بوسید و گفت: 😍😘
_آخ جووون، مرسی آبجی جونم
لبخندِ رو لبم پررنگ تر شد ..
یه لحظه صدای پایی از عقب شنیدم و بلافاصله
صدایی که منو مخاطب قرار میداد پیچید تو تمام وجودم ...
- معصومه خانم
احساس کردم گوشام سِر شد، نه نه شایدم آتیش گرفت، نه اصلا من توهم زدم
مهسا زودتر از من برگشت پشت رو نگاه کرد
منم سرمو کج کردم تا صاحب این صدا رو ببینم،
باورم نمیشد، 🌷عباس!🌷
#ادامہ_دارد....
💚💛💚
💌نویسنده: بانو گل نرگــــس
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
💠گروه بصیرتے گلستان خاطرات شهـــدا💠
💠عضویت با👈🏻09178314082💠
🌹شادے روح شهـــداے اسلام صلوات🌹
▫لطفا در انتشار مطالب تبلیغات رو حذف نکنید
https://sapp.ir/golestanekhaterat
http://eitaa.com/golestanekhaterat
💠💠💠💠
♠❣♠❣♠❣♠❣♠💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #دوازدهم
چشمامو سریع انداختم پایین...
گرچه سر اونم پایین بود، باز عطرش به تندی منو از نفس انداخت
مهسا که تعلل منو دید گفت:
_چیزی شده عباس آقا؟😟
همونطوری که سرش پایین بود گفت:
_چند لحظه می خاستم وقتتون رو بگیرم معصومه خانم، اگه اجازه بدین البته😊
احساس کردم دهانم خشک شده،
آروم بلند شدم و دنبالش با فاصله ی یه متری راه افتادم!! حتی برنگشتم عکس العمل مهسا رو ببینم
چند قدم که از مهسا دور شدیم
و انگار تشخیص داد که دیگه مهسا صدامونو نمیشنوه گفت:
_واقعا عذر میخام، میدونم کارم درست نیست... ولی منو ببخشین باید یه چیز مهمی رو بهتون میگفتم قبل اینکه دیربشه... راستش .. راستش ...
وای که چقدر حاشیه میره حال منو درک نمیکنه خب ادامشو بگو دیگه ..😔😣
از گوشه چشم دیدم که دستشو به پیشونیش کشید و گفت:
_میخاستم قبل خاستگاری رسمی که میایم خونتون حرفمو بزنم
خاستگاری!!!
پس مهسا درست میگفت..کمی سکوت کرد انگار منتظر تاییدی از من بود، دیگه دیدم از چند ثانیه ام داره سکوتش طول میکشه، به زور زبونم و تو دهن خشکم چرخوندم و گفتم:
_بفرمایین😕
با این که با فاصله ایستاده بودیم و هر دومون سرامون پایین بود ولی احساس می کردم اصلا ازین وضع رضایت نداره
- خب راستش ... راستش مادرم، چطوری بگم، مادرم...
وای که دیگه داشتم کلافه می شدم،
یکی از عطر یاسش که در فاصله چند قدمی داشت دیوونم میکرد یکی ام از حاشیه رفتن و این دست اون دست کردنش
- مادرم شما رو به من معرفی کرد برای ازدواج، من امسال می خاستم شمال بمونم اما بخاطر اینکه قبل خاستگاری رسمی باهاتون یه صحبت مهم کنم اومدم
دیگه اعصابم داغون شده بودم،😬
وای که سمیرا جات خالی که بهت بگم آقای یاس رفته رو مخم! دیگه کنترلمو از دست دادمو گفتم:
_میشه سریع حرفتونو بزنین الان دو دقیقه است که فقط دارین حاشیه میرین😒😬
انگار متوجه کلافگیم شد که سریع گفت:
_نه نه من منظوری ندارم، فقط آخه خودمم نمی دونم چرا اینجوری شدم، یعنی چی بگم، نمیدونم چرا حس میکنم حالم خوب نیست ...
دستشو بین موهاش کشید و گفت:
_نه یعنی حالم، اصلا ولش کنین، من ...
نمی دونم چرا در اوج کلافگیم داشت ازحرکاتش خنده ام می گرفت،
سرمو چرخوندم و به مهسا نگاه کردم، لبخندی رو لبم نشست خداروشکر خودشو با موبایل سرگرم کرده و حواسش به ما نیست
#ادامہ_دارد....
💛💚💛
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
♠❣♠❣♠❣♠❣♠
#کپی_بدون_نام_نویسنده__حرام
💠گروه بصیرتے گلستان خاطرات شهـــدا💠
💠عضویت با👈🏻09178314082💠
🌹شادے روح شهـــداے اسلام صلوات🌹
▫لطفا در انتشار مطالب تبلیغات رو حذف نکنید
https://sapp.ir/golestanekhaterat
http://eitaa.com/golestanekhaterat
💠💠💠💠
هدایت شده از ستارگان آسمانی ولایت⭐️
AUD-20181115-WA0017.mp3
2.21M
◾️مناجاتی بسیار زیبا با #حضرت_مهدی (عج) در شب #شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری علیه السلام◾️
#تسلیت
✔️ @golestanekhaterat
🌺🍃🌺🍃
قَـــــرارِ عٰاشِــــــقٰانہ
فرستادن ۵صـــــلوات
هر شب به نیابت از #شُـــــــهَدا
جهت فـــــرج امــــام زمــــان (عج)
امشببه نیابٺ از ↷
#شَـــــــهیدمحمد_بلباسی
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ اٰلِ مُحَمَّدٍ
🍃🌹 وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم 🌹🍃
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
sapp.ir/golestanekhaterat سروش
eitaa.com/golestanekhaterat ایتا ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
هدایت شده از شهید مدافع حرم جواد محمدی
1_15855718.mp3
7.59M
شهیدان نگاه ڪنید به حال ما
شما را به حق خاڪ جبهه ها
ان شاءالله ماهم بریم مثل شما تا ڪربلا
ڪجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت ڪربلایی
#شب_زیارتی_ارباب
#التماس_دعا
آجرک الله یـا صـاحب الزمـان (عج)
پیراهن و شــال عــزا مولا بہ تن دارد
امروز تمام عـــرش با آقـا عزادار است
امروز حرفی ندارم برای دل غم بارت
فقط اینکه ...
آجرک الله یا صاحب الزمان
و یک سلام به قلب عزادارت :
#السلام_علیک_یاصاحب_الزمان(عج)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_وفرجنا_به
#تسلیت_آقاجان
http://eitaa.com/golestanekhaterat
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
ای شــهـید دلمـــ💔 گرفته😞
روحـــم پـــژمـــرد
صــــبـــر و طــاقـــتــم بــه ســرآمــــد😔 ...
از گذشـتــــه ها #شـــرمنــده_ام و از آینـده ها بیمناکـــم...
تنها تســلی ام آب دیــده اســتــــ
اشـکـــی کـه تقـــدیم #تـــو میکنــم😭 ...
آبی کـــه با آن دل خــود را شستــشــو مــیدهــم 💖
و بـــا ایـــن وسیلــه #غمهــای درونی خـــود را تسـکـین میبخـشـــم 👌...
از آتش درونی خــود میکــاهــم و بـرای لحـظـه ای #ارامش ضـمیــر مــی یــابـم ...
#بـرایــم_دعـا_کـن😭😭
_________________
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
http://eitaa.com/golestanekhaterat
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️