📚#آيه_هاي_جنون
قسمت 304
قاشقم را روے برنج میڪشم و سرفہ میڪنم،مادرم همانطور ڪہ قاشقش را بہ سمت دهانش مے برد مے گوید:چرا با غذات بازے میڪنے؟!
قاشقم را ڪنار بشقاب میگذارم:اشتها ندارم!
مشڪوڪ نگاهم میڪند و مے پرسد:چیزے شدہ؟! چرا شرڪت نموندے؟!
نفسے میڪشم و مے گویم:حال نداشتم!
متعجب نگاهم میڪند:تو ڪہ حالت #خوب بود!
شانہ اے بالا مے اندازم و بدون حرف دیگرے از پشت میز بلند میشوم،رو بہ مادرم و یاسین مے گویم:نوش جونتون!
بہ سمت اتاقم مے روم و سعے میڪنم بہ چند ساعت پیش فڪر نڪنم!
وارد اتاق میشوم و خودم را روے تخت پرت میڪنم،جملات شهاب مدام در ذهنم تڪرار میشود!
نفسم را با حرص بیرون میدهم و بے تاب بلند میشوم و مے نشینم،نگاهم بہ دفتر صورتے رنگے ڪہ دیروز خریدم مے افتد!
پوزخندے میزنم و از روے تخت بلند میشوم،دفتر را از روے میز برمیدارم و بازش میڪنم.
خودڪارے از جامدادے برمیدارم و با حرص مشغول نوشتن میشوم!
"عصبے ام! خیلے عصبے!
حالم از همہ چیز و همہ ڪس بہ هم میخورہ!"
سپس با حرص زیر جملاتم را خط خطے میڪنم و بلند مے گویم:اَہ!
مادرم بلند مے گوید:آیہ!
دفتر را مے بندم و جواب میدهم:بعلہ؟!
_جلوے در ڪارت دارن!
در اتاق را باز میڪنم و با اخم بہ داخل پذیرایے نگاہ میڪنم،مادرم را جلوے آیفون مے بینم.
مے پرسم:ڪیہ؟! بگو بعدا بیاد!
میخواهم داخل اتاقم برگردم ڪہ مے گوید:مهندس ساجدے جلوے در منتظرہ!
متعجب سر بر مے گردانم:مهندس ساجدے؟!
ابروهایش را بالا میدهد:اینطورے گفت! چے شدہ دختر؟!
آب دهانم را قورت میدهم:هیچے!
با عجلہ روسرے ام را سر میڪنم و #چادر مشڪے ام را روے سرم مے اندازم.
مادرم مشڪوڪ و نگران نگاهم میڪند،بہ زور لبخندے تحویلش میدهم و بہ سمت حیاط مے روم.
میخواهم در حیاط را باز ڪنم ڪہ بہ خودم مے گویم:هرچے گفت محڪم جوابشو میدے!
اخمے میان ابروهایم مے نشانم و در را باز میڪنم،منتظرم با روزبہ رو بہ رو بشوم ڪہ فرزاد بہ سمتم سر بر مے گرداند:سلام!
بہ زور لب میزنم:سلام!
عینڪ دودے اش را از روے چشمانش برمیدارد و مے گوید:باید باهم صحبت ڪنیم!
سریع بہ خودم مے آیم و جدے مے گویم:راجع بہ؟!
نگاهے بہ اطراف مے اندازد و چشمانش را بہ ڪفش هایش مے دوزد!
_راجع بہ شهاب!
مشڪوڪ نگاهش میڪنم و مے گویم:من حرفے ندارم!
سرش را بلند میڪند:ولے من دارم! یہ ساعت بیشتر وقتتون رو نمے گیرم!
نگاهے بہ اطرافمان مے اندازم و مے گویم:اینجا؟!
سرش را بہ نشانہ ے منفے تڪان میدهد:نہ! اگہ میتونید بعد از ظهر تو پارڪے ڪہ سر خیابون شرڪتہ همدیگہ رو ببینیم!
چند لحظہ فڪر میڪنم و سپس مے گویم:ساعت چهار مے بینمتون!
جدے مے گوید:باشہ! بہ مادرتون بگید راجع بہ ڪاراے شرڪت باهاتون ڪار داشتم!
پوزخند میزنم:دروغ نمیگم!
لبخند عجیبے میزند:دروغ نگفتید فقط همہ چیزو نگفتید! راجع بہ شرڪت و روزبہ هم باید باهاتون صحبت ڪنم خصوصا ڪہ روزبہ الان حسابے ازتون عصبانیہ! نباید بدون اجازہ و هماهنگے از شرڪت خارج مے شدید،مطمئن باشید اگہ بهش میگفتید حالتون مساعد نیست اجازہ میداد برگردید خونہ!
خونسرد مے گویم:بہ خودشونم گفتم احتمالا دیگہ شرڪت برنگردم!
ابروهایش را بالا میدهد:مطمئن باشید روزبہ نرم برخورد نمیڪنہ!
با آرامش مے گویم:اگہ مشڪل اون دہ ملیون سفتہ ست میگم پدرم این پولو براشون نقد بیارہ و سفتہ ها رو بگیرہ!
آرام مے خندد:چیزے ڪہ براش مهم نیست دقیقا همون دہ ملیون و بحث مالیہ! از بے انظباطے و جدے نبودن تو ڪار بیزارہ!
مطمئن باشید اون دہ ملیون رو از پدرتون نمیگیرہ و سفتہ هاتون رو میذارہ اجرا و اذیتتون میڪنہ!
شما ڪہ نمیخواید تو این سن براتون دردسراے قانونے بہ وجود بیاد؟!
این حداقل ڪارے هست ڪہ میدونم انجام میدہ!
ڪار براش تفریح و بچہ بازے نیست ڪہ راحت بگذرہ فڪر ڪنم این رو هم روز اول بهتون گفتہ!
متعجب نگاهش میڪنم ڪہ ادامہ میدهد:بهترہ این دوماہ و نیمے ڪہ از قراردادتون موندہ رو هم با آرامش تو شرڪت باشید! هر چند از اول با استخدامتون تو شرڪت مخالف بودم!
میخواهم دهان باز ڪنم ڪہ دوبارہ عینڪ دودے اش را بہ چشمانش میزند و مے گوید:ساعت چهار مے بینمتون! فعلا روز بہ خیر!
گلویم را صاف میڪنم:خدانگهدار!
بہ سمت ساختمان رو بہ رویے قدم بر میدارد و از محدودہ ے دیدم خارج میشود!
لبم را بہ دندان مے گیرم و در را میبندم،متفڪر بہ سمت خانہ راہ مے افتم.
همین ڪہ وارد پذیرایے میشوم مادرم مے گوید:چے میگفت؟!
سریع مے گویم:هیچے راجع بہ شرڪت!
چادرم را از روے سرم برمیدارم و همانطور ڪہ بہ سمت اتاقم مے روم مے گویم:باید برم نزدیڪ شرڪت!
✍نویسنده:لیلے سلطانے
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#خاطرات_شهدا 🌷
🔹یه شب🌒 تو منطقه دیدم #ابوالفضل ناراحته و انگار از بیماری رنج می بره😣 و معلوم بود #کمردرد داره . بهش که رسیدم گفتم چیه برادر ، چی شده ⁉️
🔸گفت: چیز خاصی نیست #انشاءالله خوب میشه و گفت فقط ناراحتم از این که از رسیدگی به کارهای بچه ها و عملیات جا بمونم😔 امیدوارم سریعتر #خوب بشم.
🔹خلاصه شروع کردم به #ماساژ کمرش و می دونستم این کمردرد همینطوری نیست⭕️ 2_3 ساعت⌚️ قبل خوب خوب بود .خیلی باهاش کلنجار رفتم که چی شده. بالاخره قفل زبانش شکسته شد
🔸گفت: یه مکان از خط احتیاج مبرمی به #مهمات داشت 💣که بعلت خطر زیاد کسی حاضر نشد❌ مهمات به جلو ببره که باعث شد خودم به #تنهایی چندین جعبه مهمات سنگین رو زیر تیر و ترکش 💥به سختی ببرم همین باعث کمر دردم شده.
🔹با خودم گفتم هنوزم #شهیدهمت پیدا میشه😍. خودش فرمانده گردانه و جعبه مهمات📦 می بره. 👌
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
#شهید_مدافع_حرم
✔️ @golestanekhaterat
🔰باور کنیم شهدا زندهاند
🔸بعد از #شهادت عبدالحسین، دخترمان زینب زیاد مریض میشد. یک بار #بدجوری سرما خورد و سینه پهلو کرد. شش، هفت ماهش بیشتر نبود. چند تا دکتر برده بودمش، ⚡️ولی فایدهای نکرد❌ کارش شده بود گریه، بس که #درد میکشید.
🔹یک شب که حسابی کلافه شده بودم، خودم هم گریهام گرفت😭 زینب را گذاشتم روی پایم. آنقدر تکانش دادم و برایش #لالایی خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس که خسته بودم، در همان حالت #نشسته، چشمهایم گرم خواب😴 شد.
🔸یک دفعه #عبدالحسین را توی اتاق دیدم، با صورتی نورانی💫 و با لباسهای نظامی. آمد بالای سر #زینب. یک قاشق شربت ریخت توی دهانش. به من گفت: «دیگه نمی خواد #غصه بخوری، انشاءالله خوب میشه😊»
🔹در این لحظهها نه میتوانم بگویم خواب بودم، نه میتوانم بگویم #بیدار بودن. هرچه بود عبدالحسین را واضح میدیدم😍 او که رفت، یکدفعه به خودم آمدم. نگاه کردم به #لبهای زینب. لبهایش خیس بود و قدری از #شربت هم روی پیراهنش👚 ریخته بود.
🔸زینب همان شب #خوب شد. تا همین حالا که چهارده پانزده سال📆 میگذرد، فقط #یکبار دیگر مریض شد. آن دفعه هم از امام رضا(ع) شفا گرفت.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
🍃🌺
🌷اگر مردم تهران بخواهند یک نمونه از #خوب های خودشان را مثال بزنند، خوب است که شهید ابراهیم هادی را مثال بزنند و بگویند: «بچه تهرونی؛ مثل #شهید_هادی».
🌷شاید بسیاری از خوبان تهران روز #قیامت پشت سر شهید ابراهیم هادی وارد بهشت شوند.
🌷شما می دانید که آقای #دولابی(ره) اهل تعارف و مبالغه نبودند؛ ایشان وقتی آقای ابراهیم هادی را که یک جوان بیست ساله بود، دیدند، صبر کردند تا جمعیت برود. بعد به ابراهیم هادی فرمودند: «آقا ابراهیم! یک کم ما را #نصیحت کن!» و آقا ابراهیم با شرمندگی سرش را پایین می اندازد که «حاج آقا! چه می فرمایید؟!»😔
🌷ولی به نظر بنده آقای دولابی این سخن را با #اعتقاد گفته اند.
🎤 #استاد_پناهیان
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💎 #سلام_امام_زمانم
اصلا #امروز
هر طور که میخواهد بچرخد
همین در #فکر_تو باشم
حالم را خوبِ #خوب میکند
السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذى ضمِنهُ
🌱 اللهم عجل لولیک الفرج🌱
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷لطفا درنشر، لینک حذف نشود...
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🔸هر گاه که خواستم زندگیاش را بخوانم، #اشک هایم بر گونه هایم هجرت میکردند. اشک هایی گرم😭 و مزاحم که باعث میشد عکس رخسار پر فروغش را #تار ببینم.
🔹هرسخنم با او، با این جمله شروع میشد، بارالها تا چه حد میتوان #خوب بود؟ تا چه حد میتوان #عاشق_شهادت بود؟ تا چه حد میتوان لحظهشماری کرد برای رسیدن به #معشوق⁉️ او در نهایت به معشوقش رسید، و چه بسیار معشوق زیبایی💞
🌸 #مردان_خدا پرده پندار دریدند
🍂یعنی همه جا"غیرِ خدا"هیچ ندیدند
#شهید_علیرضا_نوری
#سالروز_ولادت🌷
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#ابراهیم_هادی
یک روز #ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود .
گفتم : آقا #ابراهیم ، برای شمازشته !!!
این کار باربرهاست نه #شما
#نگاهی کرد و گفت :
نه این برای #خودم بهتره مطمئن می شوم که #هیچی نیستم !!
گفتم : کسی #شما رو اینطور ببینه #خوب نیست
تو #ورزشکاری و....
#ابراهیم خندید و گقت :
ای بابا همیشه #کاری کن که #خدا تورو دید #خوشش بیاد نه مردم ...
📚 #سلام_بر_ابراهیم
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
و چہ احساس قشنگے ستــــ
ڪہ در اول صبــ🌤ــح
یاد یڪ " #خـوبـــ"
تو را غـرق تمنـــــا سـازد...
#شهید_علیرضا_توسلی
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
و چہ احساس قشنگے ستــــ
ڪہ در اول صبــ🌤ــح
یاد یڪ " #خـوبـــ"
تو را غـرق تمنـــــا سـازد...
#شهید_علیرضا_توسلی
#صبحتون_شهدایی🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔸در محضر شهید....
✍کاظم یک ثانیه ⏱هم بدون #وضو نبود👌، حتی از خواب هم که بیدار میشد دوباره وضو میگرفت،😊 بعد میخوابید، دقت عمل در نماز و واجباتش تک بود،💪 ما فقط استفاده میکردیم، به ما می گفت اگر#خوب باشید دیدن امام عصر (ارواحنافداه) کار مشکلی نیست، #پاک باشید، با#وضو باشید، #نماز_اول_وقت بخوانید.
🌹شهید_کاظم_عاملو
#خاطره
📚 سه ماه رویایی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
و چہ احساس قشنگے ستــــ
ڪہ در اول صبــ🌤ــح
یاد یڪ " #خـوبـــ"
تو را غـرق تمنـــــا سـازد...
#صبحتون_شهدایی
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💥#تلنگرانہ
📖خداوند در آیه 160 سوره أنعام میفرماید:
🌷 مَن جآء بِالحسنةِ فَله عَشرُ أمثالِها..
✨ وکسیکه با خودش نیکی بیاورد خدا ده برابر به او خواهد داد
_ تو نیکی کن و در دجله انداز
_که ایزد در بیابانت دهد باز
👌یه جوری #خوب باش
که وقتی دیدنِت، بِگن:
#این_زمینی_نیست
🕊قطعا #شهید میشه.
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹🥀🕊🌷🕊🥀🌹
#در_محضر_شهدا
#سردار_شهید
#ابراهیم_هادی
مقدمه ی #خوب شدن
سپردن #دستت به #دست خوبان است .
و چه خوبی بهتر از #شهدا
دلت رو بسپر به #شهدا ، لحظه هات بوی #خدا میگیره ، دور #گناه رو خط میکشی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#ابراهیم_هادی
یک روز #ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود .
گفتم : آقا #ابراهیم ، برای شمازشته !!!
این کار باربرهاست نه #شما
#نگاهی کرد و گفت :
نه این برای #خودم بهتره مطمئن می شوم که #هیچی نیستم !!
گفتم : کسی #شما رو اینطور ببینه #خوب نیست
تو #ورزشکاری و....
#ابراهیم خندید و گقت :
ای بابا همیشه #کاری کن که #خدا تورو دید #خوشش بیاد نه مردم ...
📚 #سلام_بر_ابراهیم
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❌در نشر لینک حذف نشود❌