eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🍂 💠 ۱۲۳ از پشت پنجرہ هادے را میبینم،آرام و محجوب گوشہ ے حیاط ایستادہ. دست هایش را داخل جیب ڪاپشن سورمہ اے رنگش بردہ. مادرم همانطور ڪہ بہ هادے زل زدہ میگوید:خجالت میڪشہ بیاد تو! هوا سردہ گناہ دارہ برو! با خندہ میگویم:داماد دوستِ ڪے بودے تو؟! از الان پروش نڪن! مادرم همانطور ڪہ بہ هادے زل زدہ میگوید:خجالت میڪشہ بیاد تو! هوا سردہ گناہ دارہ برو! با خندہ میگویم:داماد دوستِ ڪے بودے تو؟! از الان پروش نڪن! نیشگونے از گونہ ام میگیرد و میگوید:برو بچہ جون! حسودے نڪن! با مادرم بہ سمت در مے رویم ،ڪیف دستے ام را میفشارم:سلام! با شنیدن صدایم سرش را بلند میڪند،نگاہ ڪوتاهے بہ صورتم مے اندازد و جواب میدهد:سلام! نیم بوت هاے مشڪے ام را از داخل جاڪفشے بیرون میڪشم. براے اینڪہ جلوے مادرم خیلے خشڪ نباشیم همانطور ڪہ نیم بوت هایم را مے پوشم مے گویم:خیلے معطلتون ڪردم؟! لبخند ڪم رنگے ڪنج لبش مے نشاند:نہ! پنج شیش دیقہ س اینجام! تا یہ ساعت تاخیر خودمو آمادہ ڪردہ بودم! بہ سمتش میروم،رو بہ مادرم میگوید:با اجازہ ے شما! مادرم لبخند بہ لب هر دویمان را نگاہ میڪند:برید بہ سلامت! براے مادرم دست تڪان میدهم و میگویم:فعلا خداحافظ! هادے در را باز میڪند،رو بہ من میگوید:بفرمایید! خجول نگاهم را میان هادے و مادرم میگردانم سپس وارد ڪوچہ میشوم،هادے هم پشت سرم مے آید. ڪنارم قدم برمیدارد:داخل ڪوچہ جا براے پارڪ نبود،ماشینو گذاشتم سرڪوچہ! چیزے نمے گویم،نگاهے بہ لباس هایش مے اندازم؛شلوار جین تیرہ با ڪالج هاے سورمہ اے! همیشہ مرتب و خوشتیپ است اما در عین حال با تیپ معقول و سادہ! نزدیڪ ماشین ڪہ میرسیم سوییچ را بہ سمت ماشین میگیرد،درها با صداے بلندے باز میشوند. در ڪمڪ رانندہ را باز میڪند و میگوید:سوار شید! سپس خودش بہ سمت صندلے رانندہ میرود و مے نشیند. معذب سوار میشوم،همین ڪہ مے نشینم حرڪت میڪند. آب دهانم را فرو میدهم،برایم از هزار نامحرم نامحرم تر است! در حالے ڪہ موبایلش را روے داشبورد میگذارد میگوید:جاے خاصے مد نظرتونہ بریم؟ لب میزنم:یڪے دو خیابون پایین تر یہ پارڪ هست! لبخند عجیبے میزند:تو این سرما بریم پارڪ؟! شانہ هایم را بالا مے اندازم و میگویم:هرجایے ڪہ بہ نظرتون مناسبہ! با یڪ دست فرمان را گرفتہ و با یڪ دست دیگر زیپ ڪاپشنش را تا آخر پایین میڪشد. _این نزدیڪیا یہ ڪافے شاپ خوب هست! بے اختیار بہ نیم رخش خیرہ میشوم،ڪمے تہ ریش گذاشتہ دیشب از بس حالم بد بود توجہ نڪردم! چشمانش خستہ اند. ادامہ میدهد:یڪم خستہ ام! ساعت سہ تازہ از سرڪار برگشتہ بودم ڪہ مامان گفت زنگ‌ زدہ خونہ تون و گفتہ امروز میام دنبالتون! این یعنے حواست باشد! دل خوش ڪردن و منظور گرفتن نداریم! سرفہ اے میڪنم و نگاهم را بہ رو بہ رو میدوزم. دوبارہ ادامہ میدهد:فڪر ڪنم شمارم خستہ ڪوفتہ بہ زور با من فرستادن بیرون! بعد از گفتن این جملہ،دلبرانہ مے خندد! تقصیر همین هایش بود! هربار بے هوا مے پریدند وسط و را مے لرزاندند! لب میزنم:منم ساعت دو و نیم از مدرسہ برگشتم! نگاهے بہ ساعت مچے اش مے اندازد و میگوید:پس ڪافے شاپ بهترین گزینہ ست! یڪ ربع بعد مقابل خانہ ے قدیمے اے پارڪ میڪند،همانطور ڪہ ڪمربندش را باز میڪند میگوید:رسیدیم! نگاهے بہ خانہ اے ڪہ نماے ڪاهگلے و یڪ در چوبے بزرگ دارد مے اندازم. هادے ڪاپشنش را در مے آورد و مرتب روے صندلے عقب میگذارد. نگاهم بہ پیراهنش مے افتد،پیراهن سفید با چهارخانہ هاے بزرگ سورمہ اے رنگ! در دل خدا را شڪر میڪنم ڪہ مادرم مراقب بود از سر لجبازے تیپ مراسم ختم نزنم! دستگیرہ ے در را میفشارم و پیادہ میشوم،هادے هم ڪیف سامسونت و موبایلش را برمیدارد و دنبالم مے آید. بدون حرف مقابل در چوبے مے ایستیم،هادے در را هل میدهد و اشارہ میڪند وارد بشوم. قدم اول را داخل ساختمان میگذارم،ذوق زدہ از دیدن صحنہ ے مقابلم محو فضا میشوم. حیاط بزرگے ڪہ پر از شمشاد و بید مجنون است،میزهاے چوبے با صندلے هاے لهستانے دور تا دور حیاط چیدہ شدہ،یڪ ساختمان با نماے گلبهے رنگ وسط حیاط خودنمایے میڪند. بہ انگشت اشارہ بہ سمت ساختمان اشارہ میڪند و میگوید:بریم داخل! ڪمے از هادے فاصلہ میگیرم،جلوتر از من وارد ساختمان میشود. پشت سرش در چوبے را باز میڪنم و وارد میشوم. داخل ساختمان تنها چهار پنج میز و صندلے چیدہ شدہ،هادے بہ سمت میزے ڪہ ڪنار پنجرہ قرار دارد میرود. محو شیشہ هاے رنگے پنجرہ میشوم،نگاہ گذرایے بہ صورتم مے اندازد و مے نشیند:جاے دنجیہ! بہ تبعیت از هادے من هم مے نشینم:بلہ! خیلے! موبایل و ڪیفش را روے میز میگذارد و منو را برمیدارد. ... https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠•□•💠 ✨ همسرشهید بابایے: قهر بودیم گفت: #عاشقمے گفتم:نہ گفت:لبت نہ گوید و پیداست میگوید دلت آرے ڪہ اینسان #دشمنے یعنے ڪہ خیلے #دوستم داری.. زدم زیر #خندہ دیگہ نتونستم نگم ڪہ وجودش چقد #آرامش بخشه.. http://eitaa.com/golestanekhaterat
جهان با #خنده هایت صورت زیباتری دارد ... بخند این خنده های #مــاه، کلی #مشتری دارد ... 😌 #شهید_مهدی_باکری ❤️ #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat
در آسمان ما تو #کوکب بودی سرباز حریم امن #زینب بودی انگار که اقای خودت را #دیدی چون وقت عروج #خنده بر لب بودی #شهید_مصطفی_عارفی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷 🔰دوشنبه بود. همه خانه برادرمان🏡 جمع بودیم. بدجور توی ذوق مان می زد. باسعید تماس گرفتیم☎️ سرحال بود و از صدایش می بارید.با همه مان صحبت کرد. همه می پرسیدند کی می آیی⁉️ 🔰سعید این بار بر خلاف دفعات قبل، خیلی روشن و واضح گفت: میام. با من هم صحبت کرد. بین حرف هایش بی هوا گفت: شاید دیگه . اگه برنگشتم هوای رو داشته باشین😔 🔰خون توی رگ هایم منجمد شد😨 و حس از دست و پایم رفت. آن قدر حالم به هم ریخت که همه . حالا همه اصرار می کردند که بگو چه گفت⁉️ 🔰هر طور بود با جواب های بی سر و ته و سربالا شان کردم ولی وجودم آشوب بود💗 حجم این دل آشوبه آن قدر زیاد بود که تنهایی تاب تحملش را نداشتم🚫 ولی جرات بازگو کردنش را هم . 🔰همه آماده بودیم. کلی تدارک دیده بود. گل💐 سفارش داده بود. میوه و شیرینی خریده بود و یک گوسفند🐑برای کردن جلوی پای سعید آماده کرده بود. 🔰سعید به وعده اش . گفت پنج شنبه می آیم. سرِ حرفش بود. بعد از 56 روز انتظار، او را پیچیده در پرچم سه رنگـ🇮🇷 با نام " " که بر پیشانی بلندش نشسته بود برای مان آوردند. بدون این که دیگر از و های دلنشین او خبری باشد😭 راوی:برادر شهید •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#پنجشنبه است و من دوباره غمی سنگین😔 را احساس میکنم و #بغضی عجیب در گلویم میپیچد اما به عشق❤️ دوباره دیدن عکست که با آن #خنده زیبا همیشه بر لب داشتی بسوی تو روانه میشوم. پنجشنبه است و من دوباره #اناانزلنا را از برای #تو زمزمه میکنم🌷 #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 #شهید_عبدالله_باقری •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🔸هر زمان #ابراهيم در جمع رفقا در هيئت🏴 حاضر مي شد شور عجيبي بر پا مي كرد. در سينه زني و مداحي🎤 براي #اهل_بيت سنگ تمام مي گذاشت. اما عادات خاصي👌 در هيئت داشت. 🔹توي مداحي داد نمي زد🔇 صداي بلندگو را هم اجازه نمي داد زياد كنند. وقتي هنوز #هيئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت #داخل محل هيئت مي چرخاند تا همسايه ها اذيت نشوند❌ 🔸اجازه نمي داد رفقاي #جوان، كه شور و حال بيشتري دارند💗 تا دير وقت در هيئت عمومي عزاداري را ادامه دهند. مراقب بود #مردم به خاطر مجلس عزاي اهل بيت اذيت نشوند. به اين مسائل توجه خاص داشت✅ 🔹همچنين زماني كه هنوز چراغ روشن نشده بود💡 هيئت را ترك مي كرد. علت اين كار او را بعد ها فهميدم وقتي كه شاهد بودم دوستان هيئتي، بعد از هيئت مشغول شوخي و #خنده و ...مي شدند و به تعبيري بيشتر اندوخته ي معنوي خود را از دست مي دهند😔 📚سلام بر ابراهيم ٢/ ص ٢٢٩ #شهيد_ابراهيم_هادی🌷 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🍁•🌼•🌹•🌼•🍁 جا نمیشود✘ این #خنده ها در قاب هیچ پنجره ای #خنده_هایت تمام دوربین ها 📸 را عاشــ♥️ـق کرده است #شهید_محمدحسین_محمدخانی #سلام_روزتون_شهدایی🌺 #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
جـهان با هایتـــــ صورتـــــ زیباتـرے دارد😍 بخنـــــ♥️ـــــد! این خنـده هاے"مـــــاه" کلـے دارد 🌹 🌹 🌸 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌙 🕊 گاهی کِه دلم میگیرد، چون یتیمی زانوی غم را در آغوش میگیرم😔 و به چشم میدوزم.. آرام با تو نجوا میکنم -حاج قاسمِ عَزیزِ مَن♥️ ..؟! با تو، آسمان نزدیک تر🌌 از همیشه است.. مَن..؟ ⇜چگونه باور کنم "چِهل روز" دست نوازش بر سر کودکان نکشیدی😭 ⇜چِگونه تاب بیاورم سکوت را جای های تو..⁉️ هنوز هم نمی توان گفت هنوز هم چشم انتظارم دوربین فیلمبردار🎥 خیره ی تو شود و را پخش کنند. منتظر صدای . ↵ای ↵ای بالا نشین.. ↵ای مه جبین💖 می نشینم و تک به تک را مرور میکنم، نمیدانم کی خیس میشود خیابان خاطره ها😭 نمیدانم چطور داستان را به برسانم... چِه دیر شناختمت😔 چه دیر ... تورا برایِ آفریده بودنت🕊 زمین، قفسی بیش نبود.. " در استخوانم میگدازد.. " 🌷 🌷 🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
♦️شما اگر محمودرضا را با #کوثر می‌دیدید، لطافت خاص و دیدنی‌ای در ارتباطشان💞 قابل درک بود. یک بار به
🌷 💠 آخرین تماس 🔰 آذرماه 92 عمه شان در میانه کرد. پدر برای مراسمات به میانه رفته بود. آنجا بود که محمودرضا زنگ زد. بابا منم میخوام بیام میانه. لازم نیست من اینجا هستم، عذری برای شماها نیست. تو به کارت برس.اما او کرد، پدر اجازه داد. 🔰 پدر بی خبر بود که محمودرضا هدف دیگری دارد. محمودرضا می دانست همه فامیل آن جا هستند و می توانست همه را، همه را ببیند. با همان پراید سفید رنگش آمد. همه را دید، با همه کرد. 🔰 بعد از مراسم، پدر گفت محمودرضا بریم تبریز؟ بله بابا. آمدند، ماندند. فردا هم مادر گفت محمود امروز هم می توانی بمانی؟ گفت چشم، ماند. 🔰فردای آن روز بود. پدر میخواست به عادت دیرین به کوه برود. کوه های زیادی را در اینجا رفته بود. بارها بچه هایش را هم برده بود. محمود گفت بابا من را هم بیدار کن. صبح میخواهم با تو به کوه بیایم. صبح پدر بالای سرش که رفت دید خوابیده است. چند دقیقه ایستاد و کرد. خیلی زیبا خوابیده بود. خیلی آرام، عمیق. دلش نیامد بیدارش کند. رفت. 🔰وقتی برگشت محمودرضا پرسید پدر چرا بیدارم نکردی؟ و بعد به لباس های پدر اشاره کرد و گفت پدر لباسات خیلی نازک نیست؟ برای کوه مناسب نیست. پدر گفت همین نزدیک رفته بودم. محمودرضا گفت پدر من برایت لباس میخرم. پدر گفت نه میخوام لباس کلار بخرم. محمود گفت من از میخرم و برایت میفرستم. فردای آن روز صبح کرد و راه افتاد. ظاهرا همه چیز عادی بود. طبق معمول پدر و مادر را هم بوسید، مادر بالای سرش را قرآن گرفت و رفت 🔰اما سرکوچه که رسید دنده عقب برگشت، از ماشین پیاده شد پاهایش را جفت کرد و به هم کوبید. انگار می گذارد. گفت بابا مامان حلال کنید دیگه. تعجب کردن. پدر گفت نکنه قصد مکه و کربلا داری؟ کوچکی روی صورت محمودرضا شکفت. چیزی نگفت. نشست پشت فرمان و رفت که رفت. 🔰آنقدر آرام و عادی که آب در دل پدر ومادر تکان نخورد. یک هفته نشده بود که دوباره زنگ زد. بابا من اینجا میخواهم برات لباس بخرم ولی جنسی که شما میخواهید نیست. یک چیز پرز دار دیگه دارند، اجازه میدید بخرم؟ پدر گفت نه خودم بعدا میخرم و این محمودرضا بود. 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
با کاشتی به دلِ خلق♥️ کاش ‌ها ... هر انسان لبخندی از و زیباترین لبخنـد خدایی 😍 به وقت تــولـــدت مبـــارکـــ 🎈🎀 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔻 💠 از زبان خودِ شهید خلیلی: 💟امیر گفت: چقدر کلاهت من هم کلاهم🧢 را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد. 💟وقتی به صورت امیر و هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم😍 که می توانم با بخشیدن چیز هایی که ، دوستانم را خوشحال کنم 💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از به من منتقل میشد برایم بود👌 📚کتاب: رفیق مثل رسول ♥️ 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
•🍃♥️🍃• تمام هایم را نذر کرده ام تا تــ🌷ــو همان باشی که صبـ☀️ـح یکی از روزهای خدا عطر ام رابه باد🍃می سپارد ... 🌺 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🍁•🌼•🌹•🌼•🍁 جا نمیشود✘ این ها در قاب هیچ پنجره ای تمام دوربین ها 📸 را عاشــ♥️ـق کرده است 🌺 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هایت سرچشمه یِ ست ... که میخندی...😃 مُردن برایم می شود ،مثلِ آب 💧خوردن... 🌷 🌸🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
تاخاڪریز😂 ‌اسیر‌شده‌بود⛓ ‌مأمو‌ࢪعراقے‌پرسید:اسمت‌چیه؟!😡 - عباس😊 اهل‌ڪجایے⁉️ - بندࢪعباس😁 اسم پدࢪت‌چیه👀 - بهش‌میگن‌حاج‌عباس🌱 ڪجا‌اسیر‌شدے؟! - دشت‌عباس!🦋 افسر‌عراقے‌ڪه‌ڪم‌ڪم‌فهمیده‌بود‌طرف‌ دستش‌انداخته‌و‌نمے‌خواهد🤦🏻‍♂ حرف‌بزند‌محڪم‌به‌سا‌ق‌‌پاے‌او‌زد‌و‌گفت: دروغ‌مےگویے!😡 او‌ڪه‌خودࢪا‌به‌مظلومیت‌زده‌بودگفت:🥺 - نه‌به‌حضرت‌عباس(؏) !!😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌ 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ❌در نشر لینک حذف نشود❌
خنـده هاے دلنشین شهدا نشان ازآرامــش دل دارد وقتےدلت با"خـــدا"باشد لبانت همیشه مےخنـــدد اگر باخدا نباشےهرچقدر هم شادی کنے، آخرش دلت غمگین است 🌷رفیق شهیدم🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸