eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
جزء۱۳...التماس دعا.mp3
3.89M
📖جزء خوانی روزانه ماه مهربانی 🌙 🌹جزء سیزدهم۱۳ 🎤استاد معتز آقایے 💈حجم فایل : ۳/۷ مگابایت 🌷هدیه به شهیدان و http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
😇شهید مجتبی واعظی سال ۱۳۷۲در مشهدبه دنیا اومدن و سرانجام دلاور مرد فاطمیون حومه دمشق(زمانیه) اسیر ک
✍راوی شهید مجتبی واعظی «مجتبی »ازبچگی هیئت ،مسجد،دسته،روضه بود و همیشه حضوری فعال داشت « » اخری ها قبل رفتن واقعا تغییر کرده بود و فقط حرفش این بود، که من باید برم اون اوایل بود که خیلی ها خبر نداشتن و نمیرفتن ما هم زیاد اطلاعی نداشتیم خلاصه «مجتبی »هر روز میومد و التماس میکرد تا پدر و مادرم راضی بشن بذاره بره ولی مادرم چون خیلی وابسته داداشم بود به هیچ عنوان راضی نمیشد چندبار همینطور گفت وگفت و خانواده اجازه نداد تا اینکه و صفر اومد و مجتبی هر شب هیئت بود وگاهی وقتاهم میکرد😔 شبا که میومد خونه با مادرم حرف میزد و میگفت:مادرجان من باید برم حضرت زینب(س)من باید برم کنم از حرم بی بی زینب(س) و همینطور اشک میریخت😭 مادرم حرفی نمیزد و این موضوع گذشت تا اینکه یکی از اقوام فوت کرد و ما مجبور شدیم بریم همه رفتیم،جز پدرم در این مدت که ما نبودیم کار «مجتبی» شده بود اجازه گرفتن از پدرم و بالاخره بعد یه هفته موفق شد و زنگ زد به مادرم هم خوشحال بود از اینکه پسرش بهترین راه رو انتخاب کرده و هم ناراحت چون داشت جگر گوشه اش را به یه جای دور میفرستاد😔 ولی ته دلش ارام بود چون «مجتبی» روبه خداوحضرت زینب س سپرده بود «مجتبی» روز جمعه بود که میرفت سمت تهران و تمام دوستاش رفته بودن برای خداحافظی و من خیلی ناراحت بودم چون حتی موقع رفتن داداشمو ندیده بودم😭 بهم زنگ زد و گفت: آبجی جان حلالم کن گفتم: داداش برو و زود برگرد مواظب خودتم باش،ولی« مجتبی» گفت: این راهی که من میرم برگشتنش باخداست؛«مجتبی»آرزوش شهادت بود. بعد از شهادت«مجتبی» دوستاش و همرزمانش میگفتن: که« مجتبی »یکی از بچه های فعال ما بود که در هر معرکه جنگ شرکت میکرد و میگفت: تنها آرزوش شهادت هستش. « »و « » با هم به دست دشمن افتادن و به رسیدن. «مجتبی» رفته بوده جلو و «رضا »هم به دنبالش رفته تا برش گردونه چون منطقه دست دشمن بوده. ولی «مجتبی »روی موتور جلوتر که رفته؛ تکفیری ها با میل گردی میزنن تو سر «مجتبی» و از روی موتور میفته میشه کفار داعشی 😭😭 «رضا »هم تا اخرین تیر مبارزه میکنه و بعد «مجتبی» اسیرکفار میشه😔کفار داعشی رضارو جلو «مجتبی» اش میکردن و در نهایت سرشو بریدن تا« مجتبی »هرچی میدونه رو لو بده یا حسین😔 تکفیریها، خیلی اذیتشون کردن و در آخر به رسوندنشون،ان شالله با حضرت زهرا(س) محشور بشن. از همه ی کسانی که این مطلب رو میخونن خواهش میکنم دعا کنید تا پیکر برادر عزیزم  پیدا بشه. 🌷خواهرم دعاها مستجاب شد و مجتبی در ماه عزای اقا امام حسین برگشت و مهمان دلهای گنه کارمان شد. http://eitaa.com/golestanekhaterat 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴