🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
💠همیشه میگفت از بس امربه معروف ونهی از منکرنکردیم اوضاع جامعه این شده😔 میگفتم یه روزی سرهمین مساله
🔰خاطره ای بسيار تاثير گذار و آموزنده
🔸محسن:
#تابستان ۱۳۷۸بود و مدارس تعطیل شده بودند و من در شرکت ساختمانی🏢 دوستان کار می کردم. دستهایم از شدت كار بسیار #زبر وپوست پوست😣 شده بود.
🔹غروب🏜 كه کارم تمام می شد، به عشق دیدن #حسین_آقا می رفتم مسجدالمهدی(عج)🕌. یک شب خیلی خسته بودم😪 و خواستم به مسجد نروم🚷 اما دلم #طاقت_نیاورد.
🔸بالاخره رفتم مسجد و با هم #نماز مغرب را خواندیم📿 با کنار دستم دست دادم، بعد با حسین آقا دست دادم. دستم را محکم فشار داد، خم شد و دستم را #بوسید. خیلی ناراحت شدم😔 گفتم من #لیاقت این کار شما رو ندارم❌
🔹با آن نگاه و #تبسم زیبایش😍 گفت: دستی که برای #روزی_حلال زحمت میکشد بوسیدن دارد👌
#شهید_حسین_علیخانی
#شهید_مدافع_حرم🕊
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──