eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
 🌸🍃 🍃 #تلنگرانه🔨 #دایرکتی‌ها  #قسمت‌سوم _نمیخوام یه نامحرم سر هر استوری بهم پیام بده📲 +ای بابا! ما
🌸🍃 🍃 کم کم داشت افشین و حرفاش یادم میرفت اما باز طاقت نیاوردم و سمت گوشی دویدم..!🏃♀ همین که نت⇩⇧ رو روشن کردم پیامش اومد بالا کلی پیام داده بود..!!😧 [سلام بانوی زیبا خوبی؟ چرا نیستی؛نگرانت شدم!☹️ سلاممم کجایی چرا نیستی هنوز نیومدے از پوستت چه خبر بهتره شده ؟! الو خانومییییی🗣 کجایییی.. پاسخگو باش دیگه!😕 نگرانتم.. خانومی کجایی؟! دقیقا کجایی...؟؟؟؟] تو این مدت دورے از مجازے افشین کاملا از ذهنــم پاک شده بود اما اون بارها و بارها به من پیام داده بود! برام عجیب بود چرا الکی نگران من شده بود؟! جوابش رو ندادم به ساعت نکشیده سر وکله اش پیدا شد! سلاممم فرشته بانووو😍 خوبی؟ کجا بودی تو! نمیگی آدم نگرانت میشه😢 من مردم و زنده شده ام،اونوقت تو حتی جواب سلام منم نمیدی!؟ جواب سلام واجبه ها خانوم خانوما سلام رو تایـ⌨ــپ کردم اما دستم بشدت می لرزید.. سلام، سلان تایپ شده بود خندید گفت:سلام یا سلان؟ _ببخشید سلام! +خدا ببخشه😉 خب تعریف کن، کجا بودےکه نبودی؟! داروها رو پوستت خوب عمل کرده؟ _بله پوستم بهتر شده؛ممنون از شما. +خب خوشحالم که تونستم برات کاری انجام بدم [هر چی من خشک و رسمی حرف میزدم افشین خیلی راحت بود؛انگاری این طرز صحبت براش عادی بود..] _عذر میخوام افشین خان،اما من باید شما رو بلاک کنم⛔️ +عه من تازه کلی ذوق کردم که بالاخره اسممو صدا زدے گند زدے به حالم که... _ببینید من متاهلم!شما هم متاهل هستید ضرورتی برای صحبت کردن ما با هم وجود نداره! تا الانم اشتباه کردم پاسخگوی شما بودم! افشین زبون چرب و نرمی داشت میدونست چه طوری حرف بزنه تا طرف مقابل رو متقاعد کنه👌انقدر گفت و گفت تا مجاب شدم که بلاکش نکنم!قول داد دیگه نیاد دایرکت مگر اینکه من سوالی داشته باشم. مدتی که گذشت؛اومدنای افشین دوباره شروع شد..بارها و بارها با دلیل و بی دلیل میومد سراغم♀از زندگیش میگفت از همسرش،از اختلاف سلیقه های کوچیکی که با هم داشتن..از مادر زنش👵 که مدام تو زندگی زناشویی شون دخالت میکرد😒 یه جورایی من شده بودم صندوقــ📦ـچه اسرار افشین..!گاهی بهش راهکار میدادم..گاهی ام فقط و فقط گوش شنواے👂 درد و دلش بودم.. ادامه دارد... http://eitaa.com/golestanekhaterat