🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 #یاد_یاران #سردار_دلها #سپهبد_شهید #حاج_قاسم_سلیمانی #قسمت_شصت_و_یک 💠 شهیدبی سر، ذو
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_شصت_و_دوم
💠 شهید محمد حسین یوسف اللهی، همسایه ابدی شهید سلیمانی
ّ دو تا از بچه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنها با لباس غواصی در آبها جلورفتند. هرچه معطل شدیم بازنگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقر بر گشتیم.محمدحسین که مسئول اطلاعات لشکرثارالله بود، موضوع را با من،درمیان گذاشت.گفتم: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده دشمن ازعملیات ما با خبر میشود. اما حسین گفت: تافردا باشند و ما صبر کنیم، من امشب تکلیف این دو نفر را مشخص میکنم.صبح روزبعدحسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شد؟...
به قرارگاه خبر دادید؟گفت: نه. پرسیدم: چرا؟... مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را،با خوشحالـی گفتم:الان کجا هستند؟گفت: در خواب آنها رادیدم.
اکبرجلو بود و حسین پشت سرش. چهره ی اکبر نور بود! خیلی نورانی بود.
می دانی چرا؟اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزدداشت.او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، اما صادقی مجردبود. اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقیها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم. پرسیدم: چطور؟ گفت: شهید شده اند. جنازه هایشان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئن بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخرشب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده!!! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!!!
💢راوی: شهید حاج قاسم سلیمانی
📚من#قاسم_سلیمانی هستم
#ناصر_کاوه
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──