بعضی از بیمارای آسایشگاه طوری بودن که هیچکس حتی طاقت دیدنشون رو نداشت، چه برسه به اینکه ازشون نگهداری کنه، ولی صدیقه میرفت اونا رو میشست و کاراشون رو انجام میداد و اصلاً هم از این کار ناراحت نمیشد. کلاً آدم پر دل و جرأتی بود، واسه همین هیچ وقت دنبال کارای کوچیک و راحت نمیرفت. همیشه آخر هفتهها یا تو آسایشگاه کهریزک پیداش میکردیم یا تو بیمارستان معلولین ذهنی نارمک.
آنقدر فعال بود که یکی دوبار منافقین برایش پیغام فرستادند که "اگر دستمان به تو برسد ،پوستت را از کاه پر میکنیم".خواهرش در ان روزها خواب دیده بود که اقایی نورانی وارد جمع میشود و صدیقه را صدا می کند و با خودش میبرد .از حاضرین سوال کرده بودند که این آقا چه کسی بود که گفتند ایشان امام زمان بودند... تعبیر این خواب را که پرسیدند گفتند این دختر سربازی اش در راه اسلام قبول میشود.
۲۸ مردادماه ۵۹، صدیقه، خسته از مداوای محروحین و پا به پای پاسداران دویدن، با دوستانش نشسته بود.
بعد از سحری مختصری که خورده بود تا موقع افطار سخت مشغول به کار بود.
دختر دیگری(از نفوذیهای ضدانقلاب) وارد شد؛ چند دقیقهای بیشتر نشد که به بهانهای، اسلحه صدیقه را برداشت و مستقیم گلولهای به سینهاش شلیک کرد.
صدیقهی ۱۸ ساله، سه ساعت بیشتر زنده نماند و...
ساعاتی پس از #شهادت صدیقه محمود با چهرهای غمگین به جمع سپاهیان آمد و خبر شهادت او را اعلام کرد و گفت: بچهها من هم دیگه عمری نخواهم داشت. شاید خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود...
حدود ۲ ماه بعد #محمود_خادمی در ۱۴ مهر به شهادت رسید تا عقدشان در دنیایی دیگر و در آسمانها بسته شود...
(شادی روح شهدا و امام شهدا #صلوات)
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷